شیطون بلا 57
–
به یاد فیلمهای سینمایی افتاده بودم . یه یاد دسیسه هایی که برای آدم خوبای قصه می چینن . آدمایی که می خوان سالم زندگی کنند . هرچند شاید اشتباهات زیادی هم داشته باشن . اصلا دوست نداشتم چهره یک مغلوبو به خودم بگیرم . از شکست و عقب نشینی خوشم نمیومد . اونم در برابر پسرا و مردایی که همه شون نقطه ضعف دارند و خیلی راحت میشه شکستشون داد . من در مقابل مردا تا الان کم نیاورده بودم . هرچند زنی هم نبود که بتونه به من رو دست زده باشه . لبخندی به تیموری زده و گفتم به نظرم یه بار گفتی که هر آدم یه نرخی داره . کیه که از پول بدش بیاد . من می دونم تو چقدر از این وام های کلان سود می بری . اگه قراره باهات معامله کنم و همیشه هم هواتو داشته باشم باید بیشتر از اینا هوای منو داشته باشی . این عکسا چیزی رو ثابت نمی کنه . فقط حواست باشه تیموری ! من دستم خیلی قویه کاری به کار رئیس بانک نداشته باش . طوری رفتار کن که انگاری آب از آب تکون نخورده . سامان هم پسر خوبیه . فقط نمی خوام بهش بگی که این عکسا رو نشونم دادی . نمی خوام طقلک خجالت بکشه و فکر کنه واسم مایه اومده چون ازش خوشم اومده . پسر ماهیه . دوست دارم بازم ببینمش . نمی خوام فکر کنه که من در موردش فکرای بد می کنم . با چند تا لبخند و حفظ خونسردی حس کردم که تونستم اعتماد اونوجلب کنم.می دونستم رئیس بانک هم راضیه از این که من بخوام به اون جواب مثبت بدم. حالا نقش رئیس و مماشات او در چه حدی بود دیگه اونو نمی دونستم . فقط در حال حاضر می خواستم اعتماد اونا رو جلب کنم و حالیشون کنم که احساس یک شکست خورده رو ندارم . دیگه جای فکر کردن به این نبود که باید چه جوری انتقام بگیرم . واقعا نمی دونستم . به اصطلاح امروزی ها هنگ کرده بودم . احساس ضعف می کردم . اسلحه دیگه ای نداشتم جز همون قدرت زنانه و مرد فریبی . مردا زنا رو با این ترفند که ما عاشقتیم و کشته مرده ات هستیم فریب میدن و ما زنا با گوشه چشم نازک کردن و دلبری کردن می تونیم کار خودمونو پیش ببریم . وقتی که از سامان و علاقه خودم به اون با تیموری حرف زدم اون بدون این که متوجه شه همه اینا خدعه و نیرنگه و من می خوام با حرکات بعدی خودم زهر خودمو بریزم .. حسادت رو در وجودش حس می کردم .