ضمیر ناخودآگاه در توهم مواد و اصرار به مامان (۱)

سلام
من سام بیست و چهار سالمه و فرزند چهارم خانواده هستم و قبل از سربازیم همه بچه های خانواده ازدواج کردن و منم بعد از گرفتن دیپلم سرباز شدم و توی شهر خودم یک روز شیفت و یک روز استراحت شدم ،
دو ماه به پایان سربازیم مونده بود که پدرم فوت کرد و بعد از خدمت دیگه همه چیز برای هدف زندگیم مهیا شد و تنها چیزی که از زندگی میخواستم این بود که فقط رفیق بازی کنم و کسی مانعم نشه ،
مامان شیدا با سی و سه سال اختلاف سنی پنجاه و هفت سال داشت و راحت میتونستم متقاعدش کنم که مشروباتم رو خونه نگهداری کنم و گاهی خونه برادر و خواهرام می فرستادمش تا با بچه‌ها مهمونی بگیریم ،
مامان به خاطر اختلاف سنی که داشتیم خیلی در شوخی های سکسی باهم راحت بودیم ولی به این شکل که مثلاً میگفتم فلانی فلانی رو کس و کونش رو یکی کرده یا اینکه ی سوراخ دیگه به بدنش اضافه کرده و مامان بعد از شنیدن اینجور حرفها فوشم میداد و بعدش از خنده روده بر میشد ،
مامان معمولاً پوشش اسلامی داشت و توی خونه هم پوششش رو حفظ میکرد ولی وقتی هم اتفاقی بدنش رو با لباسهای کوتاه و جذب می دیدم بدنش برام تحریک کننده نبود ،
مامان از اون خانم ها بود که هرچه میخورد به عرضش اضافه میشد و شکم نمی زد و حالا یک زن هشتاد و پنج کیلوگرمی با رون و لمبرای بزرگ و سینه و بازوهای پهن و جذاب بود که سایز سوتینی که میبست بخاطر بزرگ بودن جثه‌ش نود بود در صورتی که سینه هاش در حد و اندازه سینه هشتاد و پنج بود که بخاطر گوشتی بودن بدنش و رشد هر روزه بدنش مثل یک دختر تازه پستان سینه های سفت و خوش فرمی داشت و صورتی سبزه و گوشتی داشت و به خاطر ریزش موهای سرش معمولاً حنا به سرش میزد،
مامان از پول تو جیبی تا مهربونی های دیگه هیچی برام کم نمیزاشت و منم قدردان خوبی هاش بودم هر چند که با کارهایی که پنهانی میکردم براش بچه بدی بودم ،
جلسات مشروب خوریم بیشتر و بیشتر شده بود و گل و حشیش هم وارد جلسات شد و چند بار کشیدن تریاک رو هم تجربه کردم ،
دوستای متفاوتی پیدا کرده بودم و هر روز یک دوست جدید و تجربه ای جدید داشتم تا اینکه شبی که با مامان هماهنگ کرده بودم که شب بیرون بمونم با دوستی وارد جمعی شدم که ی پسر خوش تیپ و خوش حرف پایپی توی دستش بود و داشت شیشه می کشید و چند بار تعارف کرد که باهاش هم بزم بشم ،
شناخت کمی روی شیشه داشتم ولی بدجوری وسوسه شدم که باهاش شیشه بکشم و بالاخره تصمیم گرفتم امتحانش کنم و چند دود اول رو که گرفتم دیگه نفهمیدم که چطور گذشت تا اینکه متوجه شدم چهار ساعته دارم شیشه میکشم و جنس ته کشیده و به دنبال جنس بیشتر میگردم ،
ساعت یک نصف شب بود و با اتمام جنس فهمیدم که شهوتی ترین حالت عمرم رو دارم تجربه میکنم و حتی جق زدن هم برام شیرین شده بود ،
وارد دستشویی که شدم کیرمو که دیدم انگار که کیر یک مرده بود و تکون نمیخورد و در عین حال سراسر شهوت بود ،
این موقع شب به فکر خونه رفتن افتادم تا توی حمام ی جق حسابی بزنم ولی زمان تند می گذشت و تا جلوی خونه رسیدم ساعت دو شده بود و فکرایی توی سرم می گذشت که هرگز در حالت عادی بهشون فکر نکرده بودم و خیلی مصمم بودم انجامش بدم و به نظرم خیلی شدنی بود و هیچ ایرادی برای انجامش نمی دیدم ،
جلوی خونه که رسیدم موتور رو پارک کردم و شروع کردم به خاکی کردن لباسام و بعد کلید انداختم و وارد خونه شدم ،
با باز شدن در خونه چراغ های اتاق مامان روشن شد و من لنگان لنگان خودمو توی خونه انداختم که مامان با دیدنم نگران شد و تا پرسید چی شده با دستایی که لای رونام رو فشار میدادم گفت وای مامان تخمام ترکیدن ،
مامان خندش گرفت ولی باز مضطرب و نگران میخواست بیشتر براش توضیح بدم که گفتم با موتور با سرعت کم زمین خوردم ولی با تخمام افتادم روی فرمون موتور ،
مامان هنوز حرفهام براش خنده دار بود که با عصبانیت گفتم مامان من دارم از درد میمیرم تو داری میخندی ؟
مامان همچنان خنده کنان ولی در عین حال نگران گفت خب چرا نمیری بیمارستان ؟
با آه و ناله گفتم همین الان دارم از بیمارستان میام گفتن مشکلی نیست ،
مامان خیالش راحت شد و با نگاه به لباسام گفت برو ی دوش بگیر تا شاید بهتر شدی ،
با توجه به راحتی که پیش مامان داشتم با شرمندگی گفتم دکتر هم همینو گفت و گفتش که امتحان کنم ببینم از مردونگی نیفتاده باشم ،
مامان کاملاً فهمید منظورم خود ارضاییه و نیشخندی زد و گفت نترس هیچیت نشده ،
منم با همون حالت درد و نگرانی گفتم امیدوارم ،
با همون حالت لنگان لنگان سراغ دوش گرفتن رفتم و داخل حمام سعی کردم کیرمو سیخ کنم ولی همین که تمرکز میکردم و کیرم ی خورده بلند میشد تمرکزمو از دست میدادم و کیرم میخوابید ،
شب گذشته پشماممو اصلاح کرده بودم و نیازی به اصلاح ندیدم ،
یادم رفته بود که چه هدفی دارم و بالاخره بعد از یک ساعت از حمام با ی شلوارک و حوله ای که روی سرم بود از حمام بیرون رفتم و روی کاناپه نشستم ،
خبری از مامان نبود ولی چراغ اتاقش روشن بود ،
دستم رو توی شلوارکم بردم و شروع به بازی کردن با کیرم کردم و منتظر مامان شدم ،
دو سه دقیقه گذشت که مامان با چشمای خواب آلود با ی شلوار پارچه ای مشکی و ی بلوز آستین بلند مشکی بیرون اومد و بدون توجه به دستم که توی شلوارکم بود پرسید سلام بهتر شدی ؟
با ناراحتی و شرمندگی گفتم مامان دردم کاملاً خوب شد ولی حتی نتونستم چیزمو بلند کنم ،
مامان همین که فهمید منظورم چیه به فکر رفت و با کمی مکث با نگرانی گفت جدی میگی ؟
گفتم مامان هر کاری میکنم نمیتونم بلندش کنم ولی به نظر خودم بیشتر برای ترس و دردیه که دارم چون نمیتونم تمرکز کنم چون ی خورده که میخواد تکون بخوره ترس از عقیم شدن سراغم میاد و دوباره میخوابه ،
مامان با شنیدن توضیحاتی که در مورد کیرم میدادم با خجالتی سرش رو پایین می انداخت ولی ته چهرش ی خنده ای هم بود که با دست دیگم شلوارکم رو بالا دادم تا کیرمو ببینم و مامان متوجه حرکتم شد که گفتم الان که دارم در موردش حرف میزنم ی خورده توی دستم بزرگ میشه ولی همین که میخواد بزرگ بشه ترس سراغم میاد و دوباره میخوابه ،
مامان که دید من دارم خیلی رک درباره مشکلم باهاش مشورت میکنم نیشخندی به حرفهام زد و گفت خب نترس و سعی کن روش تمرکز کنی ،
من که متوجه نیشخندش شدم با ناراحتی گفتم مامان من دارم از عقیم شدنم میگم تو داری بهم میخندی ؟ میدونی که اگه عقیم بشم خودمو میکشم ؟
مامان نتونست جلوی خندش رو بگیره و خنده کنان گفت خب دیوونه هیچت نشده فقط ترسیدی ، اگه چیزی بود دکتر بهت میگفت ،
با همون حالت یا شاید کمی با ناراحتی بیشتر گفتم ولی مامان اگه احتمالاً عقیم شده باشم یعنی دیگه مرد نیستم و نه میتونم زن بگیرم و نه میتونم بچه دار بشم ،
مامان با نیشخند گفت نترس چیزیت نشده ،
با نگاه به داخل شلوارکم گفتم ولی بازم خوابید ،
مامان از خنده و خجالت صورت سبزش سرخ شد و گفت خب آخه توی این وضعیت میخواستی راست بشه ،
توی اون حالت توهمی که داشتم خوشم از حرف مامان اومد و گفتم خب تو میگی چکار کنم ؟
مامان با همون لبخند گفت خب حداقل برو توی رختخواب و چراغها رو خاموش کن تا بتونی حسش رو بگیری ،
از اینکه مامان پیشنهاد میداد خوشم اومده بود و با خجالت زدگی بیشتر گفتم مامان من خودمو بهتر میشناسم و میدونم که اونجوری نمیتونم حس بگیرم و اگه چند لحظه پیش ی خورده راست شد بخاطر این بود که داشتم باهات در موردش حرف میزدم و به نظرم اگه بجای خندیدن ی خورده بیشتر در موردش با هم صحبت کنیم زودتر بتونم تحریک بشم ،
مامان بین در اتاقش و آشپزخونه دستش رو به دیوار تکیه داده بود که شنید ازش میخوام باعث تحریکم بشه و گیج و گنگ خنده روی صورتش محو شد و گفت آخه من چکار کنم ؟
با نگاهی ملتمسانه گفتم اگه میخوای کمکم کنی اون چراغ رو خاموش کن و بیا بشین کنارم تا بهت بگم ،
مامان با دلسوزی که داشت قبول کرد و بعد از خاموش کردن چراغ ها آروم قدم برداشت و گوشه دیگه کاناپه نشست ،
همین که روی کاناپه نشست گفتم میخوام وقتی دارم با کیرم ور میرم بهم نگاه کنی آخه تو زنی و اینجوری زودتر تحریک میشم ،
مامان با شنیدن کلمه کیر از زبونم حتی توی اون تاریکی هم میشد متوجه عوض شدن رنگ پوستش شد که هنوز حرفمو هضم نکرده بود که شلوارکم رو از روی کیرم پایین کشیدم و کیرم رو توی دست راستم نشونش دادم و گفتم تا حالا دیدی ی مرد بعد از یک ساعت ور رفتن با کیرش نتونه کیرشو راست کنه ،
مامان حالا باید وسط اون همه خجالتی تجربه سکسی که داشت رو با من در میون میذاشت و با نادیده گرفتن همه اون حریم هایی که شکسته بودم به پسرش مشاوره میداد پس با نگرانی گفت سام این راهش نیست بزار فردا برو پیش ی دکتر خوب تا معاینت کنه ،
با ادای حال خرابم گفتم مامان اگه امشب نتونم راستش کنم خودمو میکشم ،
مامان تندی نگران شد و گفت بس کن دیگه،
گفتم مامان بجای نصیحت بیا کمک کن من مردونگیم رو ببینم ،
مامان دیگه کلافه شده بود و گفت خب ببین نمیشه ،
انگار که مقصر مامان باشه گفتم خب اینجوری که تو رفتار میکنی معلومه که نمیشه ،
مامان با کلافگی گفت خب من که دارم نگاه میکنم دیگه باید چکار میکردم؟
با صدایی پر از بغض گفتم مامان امشب مهمترین شب زندگی منه شاید هم آخرین شب زندگیم پس اگه قراره یک بار کمکم کنی امشب وقتشه ،
شاید واضح گفته بودم ولی میخواست دقیقاً بدونه چی ازش میخوام که پرسید دیگه باید چکار کنم که نکردم ،
اول گفتم بیا نزدیک تا بهت بگم ،
مامان هم اومد نزدیک و کنارم نشست و منم دوتا دستم رو به شلوارکم رسوندم و شلوارکم رو تا روی زانو پایین کشیدم و شلوارک خودش تا مچ پاهام پایین افتاد ،
ضربان قلبم روی صد هزار بود و سراسر شهوت وجودمو گرفته بود که دست راست مامان رو گرفتم و به سمت کیرم میکشوندم و گفتم اگه قراره یک کار برام انجام بدی اون اینه خودت امشب کیرمو برام راست کنی ،
مامان دستش رو محکم گرفت و با جدیت گفت سام چه غلطی میکنی ؟
گفتم مامان اگه خواهرام امشب اینجا بودن همینو ازشون میخواستم چون ترس از عقیم شدن داره سکتم میده،
مامان با قطع امید از راههای دیگه گفتی نکن سام…
گفتم مامان دیگه راهی بجز این برام نمونده و تنها امیدم به اینه که امشب تو کاری برام انجام بدی وگرنه خودم که نتونستم بلندش کنم ،
مامان که دید پسرش داره زجه میزنه و از طرفی کیرم رو به کف دستش رسونده بودم و تلاش میکردم که دستش رو دور کیرم قفل کنم برای آخرین تلاش گفت داری اشتباه میکنی و بعد از اون تسلیم خواسته من شد و کیرمو ثابت توی دستش نگه داشت ،
کیر پونزده سانتی متری من نهایتاً سه سانت شده بود و قصد بیدار شدن نداشت ،
وقتی دستام رو از دستش رها کردم و کیرم توی دستش موند دستم رو به دور گردنش انداختم و گفتم مامان بیا امشب رو برای پسرت سنگ تموم بزار و جوری رفتار کن که انگار داری برای شوهرت این کار رو میکنی و دوباره گفتم اصلاً منم شیدا صدات میکنم که تو هم راحت باشی ،
مامان با گیجی تمام کیرمو توی دست سردش ورز میداد که دست دیگش رو گرفتم برای بار آخر مامان صداش کردم و با کشیدن دستش گفتم مامان اگه میخوای کمکم کنی پایین پاهام بشین و با تفت دستتو خیس کن که شاید بتونی نجاتم بدی ،
مامان خواه ناخواه به پایین پاهام کشیده شد و التماس میکرد بیخیال بشم ولی در همین حین من خودمو به لبه مبل رسوندم و کیرمو کامل از مبل آویزون کردم ،
مامان هنوز نمیتونست خودشو با خواسته من وقف بده که سرش رو توی دستام گرفتم و به بالای کیرم هل دادم و گفتم شیدا دیگه بهت نمیگم اگه نمیخوای انجامش بدی مشکلی نیست ولی اگه میخوای انجامش بدی سعی کن به بهترین نحو انجامش بدی ،
مامان بدون نگاه کردن به صورتم گفت باشه و سرشو بالای کیرم آورد و کیرمو توی دستش بالا گرفت و تف کوچیکی وسط مشتش انداخت و شروع به پخش کردن تف روی کیرم کرد و با چند بار بالا و پایین کردن کیرم توی دستش کیرمو مهار کرد ،
از دیدن کیرم توی دست مامان دلم حال اومده بود و بدون اینکه کیرم تغییر کرده باشه حشری ترین لحظه عمرمو تجربه کردم،
دستم رو روی موهای قهوه‌ای مامان میکشیدم و گوشه هایی از صورتش رو نوازش میکردم ،
کیرم یکی دو سانت رشد کرده بود و همزمان با دستام موهاش رو که جلو افتاده بود زیر موهاش بردم و به گردنش رسوندم و شستم روی لپش موند و انگشتهای دیگم روی گردنش و سرش در کنترلم بود که با صدای رسا گفتم آفرین شیدا داری موفق میشی کیرمو سیخ کنی آفرین خانم خودم ی کم دیگه خیسش کن ،
مامان بدون پاسخ دادن به حرفهام جلو اومد تا تف دیگه ای روی کیرم بندازه که بعد از تف کردنش صورتش رو نزدیک کیرم نگه داشتم و گفتم شیدا جون بزار صورت خوشگلت نزدیک کیرم باشه اینجوری احساس میکنم زنمی و بیشتر تحریک میشم ،
مامان در حالی که روی زانو بود و یک دستش رو به کاناپه تکیه داده بود گوش به فرمان من داد و صورتش رو نزدیک کیرم نگه داشت و شروع کردم به دست کشیدن روی شونه و بازوهاش و دستم رو به پشتش بردم و با لمس پشتش از بستن بودن سوتینش مطمئن شدم ،
دستم رو که به پشت گردنش رسوندم متوجه دوتا دکمه لباسش شدم که برای توجیه همزمان با باز کردنشون گفتم شیدا امشب هر کاری میتونی انجام بده که آبمو بیاری و منم قول میدم تا آخر عمر مدیونت بشم ،
با باز شدن دکمه های پشت بلوزش دستام رو از کنار گردنش به پوسش رسوندم و با لمس شونه هاش تا روی بند سوتین سفیدش متوجه شدم اینجوری کاری پیش نمیره ،
کیرم داخل دست مامان بیرون زده بود و منم سرمو عقب بردم و موهای آشفتش رو از روی صورتش کنار زدم و دوباره صورتش رو توی دستام گرفتم و صورتش رو به کیرم نزدیک میکردم که گفتم شیدا بزار کیرم به صورتت بخوره اینجوری بیشتر تحریک میشم ،
مامان همزمان با نزدیک شدن صورتش به کیرم سرش رو بالا گرفت و در یک لحظه با چشم غره رفتن نگاه توی چشمام کرد تا بیخیال بشم ولی من که مصمم بودم گفتم شیدا امشب هر کاری کنی برای نجات جون من میکنی پس خواهش میکنم کم کاری نکن ،
مامان سرشو بالای کیرم آورد و تف بزرگی روی کیرم انداخت و گفت دارم انجام میدم اگه بزاری ،
گفتم شیدا درسته کیرم رو بزرگ کردی ولی هنوز ارضا شدنم رو حس نمیکنم و از طرفی کیرم داره زخم میشه پس خواهشاً بجای بحث کردن وسط کارمون بزار احساس کنم ی غریبه داره این کار رو برام انجام میده و وسطش با حرف زدن حسمو نپرون در ضمن کیرم تمیزه ،
مامان سرش رو بالا نیاورد و در همون حالت گفت دیگه میخوای چکار کنم ؟
با ذوق گفتم آفرین عزیزم حالا جلوی کیرمو روی لبات بکش تا ببینم ،
با توجه به ازدواج سنتی که مامان و بابا داشتن احتمال میدادم شناختی روی ساک زدن نداشته باشه یا حداقل اسمشو ندونه و مامان هم با همون حالت غریبی که نسبت به خواستم داشت به اجبار لباش رو روی کیرم رسوند و در حالی که با دستش برام جق میزد هر بار کیرمو به لبای تپلش اتصال میداد که بدجوری برای خوردن لبهاش دلم له له زد ولی متاسفانه شدنی نبود ،
انگار که از کار مامان ناراضی باشم که دستام رو از دور سرش بلند کردم و برای بلند شدن و ایستادنم دست مامان رو از کیرم برداشتم و مامان با تعجب عقب ایستاد که خودم کیرمو توی دستم گرفتم و نزدیک رفتم و با آروم جق زدن تعادل کیرمو حفظ کردم و گفتم حالا شیدا لبات رو روی کیرم بزار و کیرمو بین لبات ببر،
مامان که هم کلافه بود و هم ی جورایی ناراحت بود که نتونسته منو راضی کنه جلو اومد و به خواسته من تن داد و همین که لباش رو به کلاهک کیرم اتصال داد دوباره گفتم حالا سعی کن کیرمو بین لبهات ببری ،
نمیدونم کدوم حرفم باعث شده بود که بدون هیچ حرفی لباش رو باز کرد و به روی نیمی از کلاهک کیرم کشوند ولی با باز شدن لباش متوجه دندوناش پشت لباش شدم که مانع خوردن کیرم شدن پس بار دیگه اینبار با کشیدن آهی از سر لذت زیاد عجولانه گفتم جوون مامان ، دارم حسش میکنم ، کیرمو کامل توی دهنت ببر ، بزار گرمای دهنت رو روی کیرم حس کنم ،
مامان دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت و بلافاصله دهنش رو باز کرد و کلاهک کیرم رو با حالتی که معلوم بود براش چندش آور بود یا اینکه خوردن براش حس عجیبی داشت کیرمو توی دهنش گذاشت و ثابت نگه داشت و من صدای لذت بردنم رو بالاتر بردم و دیگه نمیخواستم اسمشو صدا بزنم و گفتم آفرین مامان داری موفق میشی ، سعی کن توی دهنت گرمش کنی و تا جایی که میتونی کیرمو توی دهنت ببر و سعی کن درش نیاری ،
مامان که خوشحالی و لذت منو دید و خواه ناخواه درگیر ساک زدن برای من شده بود به حرفم گوش داد و کیرمو توی دهنش نگه می داشت و منم با عقب و جلو کردن خودم توی دهنش تلمبه میزدم ،

رابطمون شکل و بوی تجاوز میداد و مامان با چهره اخمو کیرمو سعی میکرد سرحال بیاره ،
در یک آن دستمو از ته کیرم رها کردم که مامان متوجه شد باید دست خودش رو جایگزین کنه و با خم شدنم دستام رو از پشت تا پهلوهاش کشیدم و با چندبار تعریف کردن از لذت مالوندنش خیلی عجولانه گفتم مامان بزار دراز بکشم ،
در وقفه ای که کیرمو از توی دهنش درآوردم تندی سراغ صورتش رفتم و با بوسه ای به لپش گفتم مامان فکر کنم داری موفق میشی ،
مامان نمیتونست هیچ عکس‌العملی به کارم نشون بده و دید که روی زمین دراز کشیدم و با ستون کردن یک دستم پشت سرم بالا تنم رو بالا نگه داشتم و با یک دستم تنش رو به سمت خودم هدایت کردم ،
مامان از ترس اینکه کیرم بخوابه خیلی زود دستش رو دور کیرم حلقه کرد و سرش رو بالای کیرم برد و کیرمو توی دهنش تنظیم کرد و شروع به خوردن کیرم کرد ،
فازی که شیشه بهم داده بود جوری بود که از لحظه اول سکس فکر میکردم که تا چند ثانیه دیگه قراره ارضا بشم ولی هر بار میدیدم که هنوز با ارضا شدن فاصله دارم و این لذت بخش ترین سکسی بود که میتونستم داشته باشم البته اگه این رابطه تا اینجا سکس محسوب بشه ،
با چرخوندن خودم روی باسن دستم رو روی کمر مامان رسوندم و در حالی که به صورت داگ استایل روی کیرم خیمه زده بود دستم رو روی کمرش میچرخوندم و با صدای بلند لذتم رو داد میزدم ،
بلوز کمی بالا رفت و پهلوی مامان بیرون افتاد که دستم رو از زیر بلوز به پهلوی سفیدش رسوندم که مامان تا متوجه حرکتم شد خودشو به عقب کشوند و منم اصرار به انجامش ندادم و اینبار با چرخیدن روی باسنم کمر مامان رو در کنترل خودم درآوردم و با اینکه لمبرای بزرگش بدجوری توی چشم بود دستم رو به پشتش میکشوندم و به پهلوش رسوندم که دستم رو از سمت دیگه بدنش به نزدیک سینش رسوندم و با بالاتر بردن صدای لذتم ذهن مامان رو درگیر ارضا شدنم کردم و نوک انگشتام رو بدون اعتراض مامان تا نیمی از سینش رسوندم و سینش رو از روی بلوز و سوتین لمس میکردم ،
همه چیز عالی پیش رفته بود ولی با توجه به لذتی که این رابطه ممنوعه داشت ممکن بود ارضا بشم و این آخرین فرصتم باشه ،
در اوج موفقیت و شادکامی بودم که با سکوتی که از مامان دیدم اینبار دستم رو برگردوندم و از سمت خودم به زیر بدنش بردم و همین که دستم رو به سینش رسوندم سینه بزرگش کامل توی دستم قرار گرفت و حتی خودم حدس میزدم که مامان واکنش نشون بده و مامان دهنش رو برای چند ثانیه از روی کیرم بلند کرد و با دستش دستمو به عقب پرت کرد و بدون اینکه به من نگاه کنه گفت سام بس کن ،
سریعاً گفتم مامان دارم کمک میکنم زودتر تموم بشه ،
شخص سومی نبود که بگه شیدا خانم تو داری براش ساک میزنی حالا سینه هات حریم خصوصیت شدن ،
مامان بدون اینکه بهش بگم دوباره مشغول خوردن شد و دست من دوباره روی کمرش رو نوازش میکرد ،
به فکر راهی برای قفل کردن مامان بودم و میخواستم ی چیزی رو جوری بگم که دلم حال بیاد که گفتم مامان داری اذیت میشی پس تو دراز بکش تا من خودم کیرمو دهنت بزارم ،
انگار که مامان میخواست حرفمو نشنیده بگیره و به کارش ادامه بده که با مهار پهلوش اونو کشیدم و با بلند شدن سرش روی کیرم نگاه غمگین و ناامیدی به صورتم کرد و گفت مثل اینکه بی فایده است ،
هر ثانیه داشتم مامان رو دراز میکردم و خودم رو عجولانه به روش میکشیدم که گفتم نه ی کم دیگه مونده فقط اجازه بده به بدنت دست بکشم تا بیشتر تحریک بشم ،
پوزیشن 69گرفته بودم و منتظر تاییدش نشدم که کیرمو روی دهنش گذاشتم و مامان با کمک دستش کیرمو توی دهنش برد و من صورتم نزدیک کصش موند ،
مامان پاهاش رو صاف نگه داشته بود و به هم چسبونده بود و من کیرمو تا نصفه توی دهنش تنظیم کردم و مامان همزمان با با کشیدن سه تا انگشت بزرگش به شکل جق زدن کیرم رو بیشتر از اینکه ساک بزنه توی دهنش نگه داشته بود و میمکید ،
شروع کردم به مهار روناش توی دستام و خیلی زود دستام رو به روی رونش آوردم ،
رونای بزرگش حالا به دید یک شریک جنسی خیلی برام جذاب شده بود و داشتم در چند سانتیمتی صورتم حریم کصش رو میدیدم ولی جرات لمسش رو نداشتم ولی با جمع کردن بدنم خودمو به بالای کصش رسوندم و با دستایی که گوشه لمبراش رو لمس میکرد بوسه ای به بالای کصش زدم و بوسه بعدی رو با فشار لبام به بالاتر زدم و همینجوری با بوسه های مکرر بلوزش رو بالا دادم و اولین بوسه رو به زیر نافش زدم ،
دیدن پوست مامان جلوی چشمم و تکون ریزش زیر دست و پاهام برام خیلی جذاب شده بود و ی جورایی هول شدم که بلوزش رو سریعاً پانزده سانتی بالا کشیدم و دستام رو به پهلوهای لختش گرفتم و شروع به خوردن ناف و اطراف نافش کردم ،

میخواستم کارم رو پیش ببرم که یک لحظه جدی تر از دفعات قبل ارضا شدنم رو نزدیک حس کردم و یک لحظه تنم رو بالا گرفتم و دیدم که مامان در همون حالت مشغول خوردن کیرم هستش و همون لحظه کیرم رو دو سانتی بیشتر توی دهنش هل دادم و به عقب برگردوندم و همین کار رو دوباره به شکل تلمبه انجام دادم و بلند گفتم مامان تند تند بخور داره میاد و همون لحظه در حالی که مشغول خوردن شکمش بودم دستم رو از روی شلوار به روی چوچولش بردم و با فشار از روی چوچولش رد کردم و انگشتام رو به نرمی کصش رسوندم ،
از حرکات پا و دست تا درآوردن کیرم از دهنش و داد زدن و گفتن سام چه غلطی میکنی ؟باعث شد بفهمم مامان ساک زدن رو شروع یک سکس نمیدونه و فقط میخواد کمکم کنه که ارضا بشم و من در اون لحظه به همون ساک زدن قانع بودم ولی مامان بدجوری ناراحت شده بود و قصد اتمامش رو داشت و وقتی از روی تنش بلند شدم اونم نیم خیز شد و نشست و میخواست که بلند شه که با التماس دستش رو گرفتم و گفتم مامان داشتم فک میکردم که غریبه ای و اینجوری شاید فقط یک دقیقه به ارضا شدنم مونده بود ولی همه چیز رو خرابش کردی ،
مامان با عصبانیت گفت اصلاً نمیخوام کمکت کنم بزار عقیم بشی ،
دستش رو گرفتم و سمت کیرم بردم و گفتم مامان کاری رو که شروع کردی رو خرابش نکن و مطمئن باش اگه پای زندگیم در میون نبود ازت همچین چیزی نمیخواستم ،
مامان بار دیگه آروم شده بود ولی در عین حال گفت ببین بی فایده ست وگرنه تا حالا ارضا شده بودی ،
گفتم میدونم چی میگی ولی اگه بی تاثیر بود خودم می‌فهمیدم فقط ی خورده ترسیدم و بخشیش هم برای اینه که تو مادرمی و عذاب وجدان دارم و نمیتونم حس سکس بگیرم وگرنه تا حالا ارضا شده بودم ،
مامان که دید و شنید منم در عذابم کمی آروم تر شده بود و گفت خب منم دارم زجر میکشم ،حالا میخوای چکار کنم ؟
من که از اینکه دوباره رام شده بود خوشحال شده بودم قانع بودم و بلند شدم و ایستادم و گفتم پس تا بیشتر از این دیر نشده شروع کن برام بخورش ،
مامان بدون درنگ روی زانو ایستاد و دستش رو به کیرم گرفت و کیرمو توی دهنش برد و منم شروع کردم به نوازش سر و صورتش ،
هنوز یک دقیقه ای نگذشته بود که باز زیاده خواه شدم و به فکر پیشرفت بیشتری شدم و در یک لحظه سرش رو عقب کشیدم و کیرمو از دهنش فاصله دادم و منم روی زانو نشستم و سرش رو توی بغلم گرفتم و دستش رو دوباره روی کیرم گذاشتم و گفتم مامان من خودمو میشناسم اینجوری ارضا نمیشم بزار فقط امشب بالاتنه رو لمس کنم و حس کنم ی غریبه کنارمه ،
بوسه ای به لپش زدم و یک دستم رو روی سینش بردم و سینش رو کامل توی دستم گرفتم و گفتم مامان قول میدم اگه امشب ارضا بشم تا ابد مدیونت میشم و هر کاری ازم بخوای انجام بدم تو فقط با کیرم توی دستت بازی کن من قول میدم اینجوری زودتر ارضا بشم ،
مامان در آخرین دفاعیه گفت بخدا اشتباه میکنی ،
گفتم مامان تو فقط چیزی نگو و بزار حس نکنم مادرمی ،
سینه مامان رو همزمان داشتم میچلوندم و لبام رو به گردنش رسونده بودم که مامان گفت فقط بالاتنم و از روی بلوزم ،
گفتم فقط بالاتنه ولی هر جوری بخوام ،
مامان میخواست چونه بزنه که یک دستم رو از پشت بردم و از زیر بلوزش رد کردم و تا وسط کمرش بردم و گفتم خواهش میکنم ساکت باش و بزار حس بگیرم ،
مامان با ناراحتی تمام سعی کرد دستم رو از پشتش در بیاره و گفت نکن ،
دستی رو که روی سینش گذاشته بودم رو هم از جلو زیر بلوزش بردم و گفتم مامان خواهش میکنم ،فقط امشبه ،
مامان بدون هیچ حرفی دستش کم جون شد و بین بدنامون موند ،
دستام آهسته آهسته لباسش رو بالا برد و سوتین رو که خیلی شل بسته بود با بلوزش از روی سینه هاش بالا دادم و سینه های بزرگ و خوش فرمش رو توی دستم یکی یکی لمس میکردم ،
هنوز چشمام سینه هاش رو ندیده بود و سرم لای گردنش بود و داشتم با دستم نوک سینه هاش و اندازشون رو آنالیز میکردم و دست مامان فقط کیرمو بلند نگه میداشت و در یک لحظه سرم رو پایین بردم و با دستم یکی از سینه هاش رو کامل از شر سوتین و بلوز خلاص کردم و قبل از اینکه بخوام نگاه عمیقی بهش کنم نوک سینش رو با حجم بزرگی از سینش رو توی دهنم بردم که دست مامان برای چند لحظه کوتاه جلو اومد ولی متوجه شد نمیتونه مانع کارم بشه و آروم آروم برگشت حالا وقتش رسیده بود که دست دیگم رو از پشتش بیارم و با دوتا دست بلوز و سوتینش رو بالا ببرم و دیدم که دوتا سینه سفید بزرگ که در این حالت کمی آویزون شده بودن با نوک بزرگ قهوه‌ای سوخته در اختیار من ،
یک دستم رو از وسط سینه هاش به لباساش گرفتم تا بتونم با دست دیگه سینه هاش رو توی دهنم تنظیم کنم ،
با دندون کشیدن روی نوک سینه هاش و خوردن وحشیانشون و با کشیدن نوک سینه هاش با لبام و صدای تند نفس هام مامان رو از شوقم باخبر کرده بودم و هر چند لحظه لباسش رو بالا تر میدادم تا جایی که لباسش رو از پشت روی شونه دست چپش(همون دستی که بیکار مونده بود )آوردم و در لحظه ای کوتاه که سینه هاش رو رها کردم دستش رو بالا بردم و با سکوت مامان سوتین و بلوز رو از دستش آزاد کردم و با نیم نگاهی به چهره ناراحتش لباس ها رو از سر و گردنش هم آزاد کردم و به روی دست راستش انداختم که مامان چاره‌ای جز رها کردن کیرم و کنار انداختم لباساش نداشت ،
حالا با تمرکز بیشتری سراغ خوردن گردنش رفتم و با یک دستم یکی از سینه هاش رو میچلوندم ،
شروع کردم به تعریف کردن از بدنش و حسمو بروز میدادم و سراغ خوردن صورتش رفتم که مامان چشماش رو بست تا توی صورتم نگاه نکنه و من چند بوسه به لباش زدم و ازشون گذشتم و به سمت دیگه صورتش رفتم ،
اونقدر کارم طول کشید که مامان دستش رو روی کیرم جابجا کرد و وزن سرش رو روی شونه‌م انداخت منم کامل بغلش کردم و با رها کردن سینه هاش دستام رو به پشت کمرش رسوندم ،
مامان حشری نبود فقط خسته و تسلیم بود ،
دستام پشت بدنش میکشوندم و تا گودی کمر و خط شلوارش میکشوندم و در لحظاتی کوتاه دستام رو بیرون لمبراش میکشوندم ،
مامان در لحظه ای که پررو شده بودم و جفت لمبراش رو توی دستام گرفته بود با خستگی گفت نمیخوای بیخیال بشی ؟
در حالی که لبام روی گردنش چرخ میخورد گفتم هر چقدر هم طول بکشه بیخیال نمیشم ،
مامان با کلافگی گفت ولی من دیگه نمیتونم ادامه بدم ،
از ترس اینکه دارم موقعیت رو از دست میدم برای آخرین لحظه دستام رو بیشتر از پیش لای لمبراش میبردم و در صورتی که امیدی نداشتم گفتم میخوای دراز بکشی ؟
مامان گفت آره و من امیدی تازه در سرم ایجاد شده بود و تندی روی فرش طاقبازش کردم و با گذاشتن لباسها زیر سرش گفتم مامان چشمات رو ببند و سعی کن بخوابی ،

گرچه خودم ازش خواستم که طاقباز بشه و خودش هم میخواست چشماش رو ببنده ولی فوراً سمت دست راستش خوابیدم و با کشیدنش توی بغلم به پهلوش کردم و دستش رو به کیرم رسوندم ،
مامان میدونست که باید با گرفتن کیرم توی دستش منو تحریک کنه و با چشمای بسته مشغول این کار شد و من سرمو لای گردنش بردم و بدنامون رو به هم چسبوندم و دستم رو پشت بدنش میکشوندم ،
مامان راهی نداشت جز اینکه دست چپش رو روی بازوم بزاره و من چند ثانیه بعد که مامان رو تسلیم خودم دیدم دست راستش رو از روی کیرم برداشتم و زیر سرم آوردم و دست چپش رو هم از روی گردنم رد کردم و با چشمای بستش چشم تو چشم شدم و با بوسیدن دائمی لباش دست زیریم رو به کیرم رسوندم و با تنظیم کیرم لای پاهاش دست بالاییم رو هم به لمبرش رسوندم و با فشار تنمون به هم کیرمو بین کص و روناش فشار دادم ،
حالا دیگه باید آروم آروم پیش میرفتم تا مامان اعتراض نکنه ،
یک دقیقه‌ای فشار کیرمو روی کصش نگه داشتم و لباش رو برای خوردن از هم باز کردم و تنم رو به تنش میکشیدم به طوری که انگار تلمبه میزدم ،
مامان اخمش کم شده بود و معلوم بود تسلیم شده بود ،
کیرمو روی کصش نگه داشتم و انگشتام رو آروم بالا آوردم و دوتا انگشت بزرگمو زیر دکمه شلوارش بردم و دکمه رو بین انگشتام گرفتم به محض اینکه پشت انگشتام به پوست تنش خورد لباش رو رها کردم و ملتمسانه گفتم مامان فقط میخوام کیرمو لای پاهات بزارم ،
با شنیدن این خبر میخواست جابجا بشه و همزمان گفت سام خدا لعنتت کنه ، اجازه نمیدم ، اصلاً بی فایده ست ،
مامان چندین بار چشماش باز شد ولی با دیدن چشمام باز چشماش رو می بست و در لحظاتی که منو میدید سعی میکردم صورتم پر از التماس باشه و با محکم گرفتن تنش گفتم مامان فقط ده دقیقه اگه نشد بیخیال میشم ،
مامان زورش کم شد ولی با خواهش تمنا گفت سام نمیتونم قبول کنم ،
یهو با بغض و احساسات گفتم مامان کاری که تو امشب برای من کردی هیچ مادری تا حالا برای پسرش نکرده و میدونم که بعد از امشب عذاب وجدان رهام نمیکنه ولی باور کن مجبورم ،
مامان که دید همزمان با خواسته شهودآلودم حس مادرانه رو هم درک میکنم با ناراحتی گفت آخه چطور میتونم همچین چیزی قبول کنم ؟
فهمیدم راضی شده و داره آخرین زورش رو میزنه و برای همین گفتم میدونم امشب برای اینکه جون منو نجات بدی هر کاری کردی حالا هم من هم تو ناامید شدیم ولی بزار آخرین شانسمو امتحان کنم ،
مامان چشماش رو باز کرد و با نگرانی گفت اگه نشد از فردا میبرمت بهترین دکترهای کشور درمانت کنه پس بد به دلت راه نده و بزار اعصابت آروم باشه،
دیدم که مامان واقعاً ناراحته منه گفتم ولی اگه خوب نشدم چی ؟
مامان با چشم باز لبخندی زورکی زد تا آرومم کنه و گفت خوب میشی بد به دلت راه نده ،
دیدم که احساسی کردنش بهتر کارمو پیش میبره پس گفتم مامان میدونم امشب زا fi رات کردم ولی این ده یا بیست دقیقه رو هم منو تحمل کن ولی بزار مثل یک معشوقه باهات رفتار کنم و با حرفهای مادرانه منو عذاب نده و اگه تونستی کاری کن بیشتر تحریک بشم ،
پایان جمله‌م جفت دستام رو به دکمه شلوارش رسوندم ،
عادت داشتم به دیدن این نوع لباسها توی تن مامان حتی در موقع خواب ،
مامان در جواب حرفهام با ترس و اضطرابی توی نگاهش گفت این بار ازم میخوای چکار بکنیم ؟
سر بسته گفتم مثلاً اگه من لبات رو میخورم تو ی جوری باهام همراه شو که انگار تو بیشتر از من مشتاق لب گرفتنی ،
مامان پلک‌هاش رو روی هم گذاشت و گفت میدونم چی میگی ولی منظورم این بود میخوای فقط شلوارمو در بیاری ،
گفتم مامان میدونم از چی میترسی ولی برای اون کار نه بلکه چیزی که خیلی تحریکم میکنه خوردن اونجای معشوقمه پس سعی نکن جلومو بگیری ،
زیپ شلوار مامان هم باز شده بود و عجولانه داشتم شلوارش رو روی رون بالاییش میکشیدم و حالا شورت قرمز رنگش وسط اون همه گوشت پیدا شده بود ،
مامان میخواست حرف بزنه که برای درآوردن شلوارش از توی بغلش بلند شدم و ملتمسانه گفتم مامان فقط بیست دقیقست ،
مامان با نارضایتی چشماش رو بست و با دستای من هماهنگ شد و شلوارش رو کامل درآورد و کص تپلش رو توی شورتش دیدم که اگه قرار بود وزنش کنم بیشتر از یک کیلوگرم بود ،
مامان همین الانش هم تسلیم شده بود ولی فاز شیشه به من حوصله زیاد داده بود و کمری که قصد ارضا شدن نداشت ،
کنار روناش رفتم و گفتم مامان میخوام برگردی و به حالت سجده وایسی ،
مامان با اینکه توی اون حالت موندن براش سخت بود و به اصرار من زودی پوزیشن داگ استایل شد و من پشت سرش قرار گرفتم و روبروی خودم پنجاه کیلو گوشت دیدم ،
هر چند قلبم تند تند می تپید و دلم میخواست سریعتر صاحب همه بدنش بشم ولی با احتیاط دستام رو روی لمبراش گذاشتم و مشت هام رو از گوشتشون پر کردم و شروع کردم به بوسیدن لمبراش ،

مامان در سکوت کامل سرش رو بین دستاش گذاشته بود و موهاش از دو طرف صورتش رو پوشونده بود ،
حالا با نیمچه گازی لمبراش رو میخوردم ولی شورت قرمزش مثل گاو اسپانیایی منو وحشی کرده بود و هر لحظه از دو طرف به شورتش نزدیکتر میشدم ،
با کیری که دوباره خوابیده بود تمام بدنم غرق شهوت شده بود و حالا که فک میکردم مامان مال خودمه اصلاً حرص ارضا شدن رو نداشتم ،
کس تپلش شورت رو بین روناش گیر انداخته بود و مثل انبه ای از زیر به شورتش فشار آورده بود ،
با اینکه قبلاً اجازشو گرفته بودم ولی با ترس و هیجان روناش رو مهار کردم و لبام رو درست روی کصش گذاشتم و با کمی فشار مقداری از کصش رو توی دهنم نگه داشتم،
مامان چند سانتی خودشو به جلو برد و همزمان در حالی که هول شده بود گفت سام این چه کاریه ؟!
من که خودمو با کصش جلو داده بودم در یک لحظه سرمو از لای لمبراش درآوردم و گفتم مامان قرار بود بیست دقیقه بهم وقت بدی جوری که دلم میخواد لذت ببرم ،
مامان بدون توجه به اینکه هر لحظه دارم تایم رو بالا میبرم و حرف توی دهنش میزارم سکوت کرد و منم با مشغول شدن دوباره برای بردن لبام به زیر شورتش ترسیدم دست به کش شورتش ببرم و از کنار لمبر سمت چپش انگشتام رو زیر شورتش بردم و با پایین آوردن انگشتام به سمت کصش شورت رو از بین کص و رونش درآوردم به سمت دیگه کصش کشوندم و به محض پیدا شدن پوست کصش لبام رو به کص داغش رسوندم و همزمان با انقباض عضلات مامان و شوکی که کل بدنش گرفت طعم مرطوب کصش رو توی دهنم بردم و مامان در سکوت کامل به سر برد ،
حالا بدون اینکه کصش رو آنالیز بکنم داشتم هر لحظه محیط بیشتری از کصش رو میچشیدم و برای بهتر شدن سکسمون دستام رو به کش شورتش رسوندم و بدون ممانعتی شورتش رو از لمبراش میکشیدم پایین و با رسیدن شورت به محدوده کصش سرمو عقب کشیدم و از اونجایی که پاهای مامان به هم جفت بود با چند بار دست بردن لای روناش شورت رو به زانو رسوندم و ازش خواستم یکی یکی پاهاش رو بلند کنه و شورتش رو درآوردم و حالا مامان کاملاً لخت در اختیارم بود ،
نگاه کصش که کردم ی گلوله آتشین بود که از شدت تحریک های یک ساعت اخیرم سرخ و آبدار شده بود ،
تا اون روز انقدر از نزدیک به کسی خیره نشده بودم و واقعاً با اون حرارتی که داشت دلم خوردنش رو میخواست ولی نه توی این پوزیشن ،
سرمو جلو بردم و با کشیدن زبون روی خط کصش و چندبار کشیدن کصش توی دهنم مامان رو با لذت خوردن کصش آشنا کردم و دوتا دستم رو به نزدیک یکی از زانوهاش رسوندم و ازش خواستم پاهاش رو از هم باز کنه ،
مامان بدون اینکه بدونه برای چی اینو ازش میخوام پاهاش رو باز کرد و من بدون اینکه دلیلش رو بدونم کصش رو کف دستم گرفتم و با ماساژی کوتاه دور بدنش چرخیدم و از مامان خواستم سرشو بلند کنه ،
کمی طول کشید تا پوزیشن 69رو به مامان حالی کنم ولی درست وقتی سرمو بین روناش بردم گفتم حالا مامان تو کیرمو بخور و منم کصت رو میخورم اینجوری خیلی بهم حال میده ،
مامان دیگه آب از سرش گذشته بود و بدون توجه به جمله بندیم دستش رو به کیر خوابیدم رسوند و با مهارش توی دهنش برد و با کشیدنش بین لباش سعی کرد کیرمو سر حال بیاره ،
بیشتر از دیدن ساک زدن مامان کصی که بالای سرم بود منو شهوتی میکرد و بار دیگه پاهاش رو بیشتر فاصله دادم و لبام رو سمت کصش بردم ،
مامان انگار با من هماهنگ بود و اونم روی چوچولش پشمایی داشت که تازه از زیر پوست درامده بود ،
در ابتدا چوچولش رو با لبام فشار میدادم و توی دهن میبردم و هر چند ثانیه‌ای روناش رو هم میخوردم و آروم گاز میزدم و با دستام لمبراش رو چنگ میزدم ،
اینکه به هدفم رسیده بودم برام خیلی لذت بخش بود و در اون لحظه خودمو صاحب همیشگی این بدن میدونستم و به فکر این بودم که کاش زودتر برای تصاحبش اقدام میکردم ،
نوک انگشتام رو به درز لمبراش رسوندم بودم و با کشیدنشون روی کصش هم کصش رو باز میکردم و هم تحریکش میکردم ،
به اینجای کار که رسیدم سرمو پایین آوردم و دیدم که مامان کیرمو توی دستش کاملاً بزرگ کرده و همزمان با جق زدن نصف کیرمو هم ساک میزنه ،
یک لحظه از ارضا شدن ترسیدم و منم سریعاً کصش رو توی دهنم بردم و با کمک انگشتام دیگه سرخی داخل کصش رو میخوردم ،
کسش اونقدری تپل و بزرگ بود که لبام کامل توش جا میشد و سرخی داخلش رو با داخل و بیرون لبام قلقلک میدادم ،
در اوج اون لحظات متوجه بی‌قراری دست و دهن مامان شدم که کنکاش لب و زبونم داخل کصش کنترل ذهنش رو ازش گرفته بود ،
برای چند ثانیه دیوانه وار کصش رو میخوردم و زبونم رو توی کصش فشار میدادم و به خیال اینکه مامان التماس میکنه که جرش بدم سرم رو روی فرش گذاشتم و دستام رو به سینه هاش رسوندم و با گرفتن سینه هاش توی دستام گفتم مامان خوردن بس نیست ؟
مامان که حالا فقط دستش دور کیرم بود سریع پاش رو از گوشه صورتم بلند کرد و با کنار زدن موها روی صورتش نگاهم کرد که دید خوشحال دارم نگاهش میکنم ،
مامان تا منو دید با ناراحتی و خستگی و خجالتی گفت بس کن دیگه،
گرچه میدونستم مامان نمیتونه از دستم در بره ولی انتظارم بر آورده نشد و تندی گفتم فقط ی کم دیگه با ارضا شدن فاصله دارم ،
فوراً پوزیشن مورد نظرم رو انتخاب کردم و به سمت مامان رفتم و تنش رو به سمت خودم کشیدم ،
مامان با دست من میومد و هیچ ممانعتی نمیکرد و من با خودم به پهلو خوابوندمش و در لحظه اول بازوی چپم رو زیر سرش گذاشتم و با چسبوندن کیرم به لمبراش دست راستمو روی سینه هاش گذاشتم و با نوازش سینه هاش چند بوسه هم به شونه و گردنش زدم ،
حس خوبی داشتم که مامان با اندام بزرگش لخت توی بغلم بود و توانش رو داشتم که ساعتها باهاش عشق و حال کنم ولی هر لحظه ممکن بود قبل ارضا شدنم همه چیز خراب بشه و برای توجیه حرکت بعدیم از تنش فاصله گرفتم و با گرفتن کیرم توی دستم گفتم مامان میخوام کیرمو لای پاهات بزارم ،
مامان انگار فهمیده بود که آب از سرش گذشته که اینبار به جای سکوت خیلی مختصر و مفید گفت بزار ،
دلم حال اومد و منم با ی باشه آروم کیرم به لای لمبراش فشار دادم ،
با کشیدن کیرم روی کصش قشنگ نرمی و گرمای کصش رو روی کیرم حس کردم و با فشار کیرمو لای روناش بردم ،
با سکوت مامان شروع کردم به درآوردن و کشیدن روی کصش و جا کردن لای روناش و هربار کیرم رو جوری به کصش فشار میدادم به طوری که انگار میخواستم کیرمو داخل بکنم ،
برای اینکه به کارم تسلط داشته باشم بالاتنه‌م رو از مامان فاصله داده بودم و فقط دست چپم کمرش رو نوازش میکرد ،
میدونستم که مامان هم تحریک شده و هم دیگه بیخیال مقاومت شده و با داخل کردن کیرم مشکل نداره ولی هنوز بدنش اینو بهم نمی‌گفت تا اینکه برای چندمین بار که در آرامش کامل کیرمو با کمک دستم توی درز کصش کشیدم که مامان روزه سکوتش رو شکست و با صدای خش داری و به حالت دستوری گفت دیگه درش نیار و بزار بین پاهام باشه و عقب و جلو کن ،
برای اینکه بیشتر باهام حرف بزنه خودمو به ناشی گری زدم و گفتم مامان اونجوری میترسم ی دفعه بره داخل ،
مامان سربسته گفت نمیره ،
گفتم اگه رفت چی ؟
مامان که کلافه بود برای اتمام بحث گفت نمیدونم ،
گفتم مامان به جای این حرفها دستت رو از بین پاهات روی کیرم بزار ،
مامان گفت

دکمه بازگشت به بالا