طعم گس گناه (۳)
…قسمت قبل
… همینطور که زیر گلوم را می مکید کمی سرش را پایینتر برد و بالای سینه ام پایینتر از استخوان ترقوه را آروم گاز گرفت. از شدت تحریک محکم تو سینه ام فشارش می دادم و مثل وقتی که می خواهی یک چیز سنگین را بلند کنی زوزه می کشیدم. جوری تو سینه ام فشارش داده بودم که نفس هر دومون گرفت. سرش را آورد بالا در حالی که نمیتونست نفس بکشه ازم لب گرفت تا آرومم کنه. باز رفت پایین و اینبار طرف چپ سینه ام را گاز گرفت. ترکیبی از قلقلک و تحریک جنسی بود. دیگه داشتم فریاد می زدم. اصلا دوست نداشتم این وضعیت تمام بشه. انگار که اصل کار یادم رفته بود. اینبار وقتی سرش را آورد بالا که لب بگیره با یک فن آفتاب مهتاب برگشتم روش و بی مقدمه پاهاش را از هم باز کردم و مثل گرگ گرسنه که به شکار رسیده به جون کصش افتادم! اما نه با دندون، با لب. چوچوله اش را مکیدم تا بین لبهام قرار گرفت و در حالتی شبیه لب گرفتن زبونم را از پائین چاک کصش تا نوک چوچوله اش کشیدم. از بس سگ حشر شده بودم آب کصش برام مزه عسل می داد. وقتی برای اولین بار زبونم را روی چوچوله اش حرکت دادم یک وای غلیظ گفت و تمام صورتش از اخم پر از چروک شد. لب پایینش را گاز گرفت و سرش افتاد روی بالش. با دست راستش سرم را به کصش فشار می داد و به شکلی دورانی لگنش را حرکت می داد. کمی طول کشید تا منم حرکات سرم را با لگنش هماهنگ کنم. خیلی تند تند کمرش را حرکت می داد طوری که چوچوله اش از دهنم خارج می شد. ناله های خفیفش را از دماغش می تونستم بشنوم. دستم را از دو طرف دراز کردم و زانوهایش را بسمت سینه اش هل دادم تا کصش بالاتر بیاد. تا می تونست پاهاش را باز کرده بود. دست راستم را به سینه اش رسوندم و تو دستم فشار می دادم. لامصب خیلی سفت بود. سینه هاش مثل دخترهای تازه بالغ شده تو مشت می یومد به همون اندازه سفت و به همون اندازه خوردنی. با دست چپش مچ دستم را گرفت و از سینه اش جدا کرد. انگشت سبابه ام را تو دهانش کرد و ملایم میک می زد. خیلی سکسی بود. تصور می کردم اگه کیرم را اینطوری میک بزنه تو 3 ثانیه تمام شیره جونم را خالی می کنه. از بس به تقلاها و لذت بردنش توجه می کردم خودم را فراموش کرده بودم. انگار که یادم نبود برای چی دارم این کار را می کنم. اینقدر از لذت بردنش کیف می کردم که اگر ارضا می شد و دیگه نمی خواست ادامه بده منم راضی بودم. حس قشنگی بود. مدام کمرش را بالا پایین می کرد و به لگنش حرکت دورانی می داد. تمام دهن و چونه ام خیس آبش شده بود. صداش عوض شده بود. ناله هاش دیگه داشت شبیه فریاد می شد. هر بار که باسنش را می آورد بالا با شدت زیادی به تخت میکوبید و با شدت نفسش را با حالتی شبیه جیغ تخلیه می کرد. تا اینکه سر من را محکم به کصش چسبوند و نزدیک به 10 ثانیه باسنش حرکتی شبیه تلمبه زدن موقع ارضا پیدا کرد. محکم و منقطع لگنش را عقب و جلو می کرد و در همزمان در حالی که بالش را با دندوناش گرفته بود ناله هایی شبیه جیغ می زد. تا اینکه حرکت لگنش آروم تر شد و سعی کرد که روی دنده راست بچرخه. من هم همزمان در حالی که هنوز کصش تو دهنم بود چرخیدم و به لیسیدن چوچوله اش ادامه دادم. دیگه لیس های آروم، ادامه دار و طولانی می زدم و اون هم سعی می کرد که کصش را از دهنم در بیاره چون خیلی تحریک شده بود. نفس هاش تا چند ثانیه ادامه دار بود. انگار دلش می خواست باز هم ادامه بدم اما واژنش دیگه تحمل نداشت و تحریک پذیر شده بود. آمدم بالا و در حالی که هنوز روی دنده بود بغلش کردم. حس قدرتمند بودن داشتم. انگار که کنترل همه چیز دست خودمه. بازوش را بوسیدم. به روی کمر برگشت و منو بغل کرد. دهنش کنار گوش راستم بود. تو گوشم دائم می گفت عزیزم! عزیزم! عزیزم!
همینطور که محکم بغلم کرده بود، پاهاش را از زیر پاهام در آورد و دو طرف پاهای من گذاشت و بی اینکه دستی به سمت پائین ببره با من بخوام کیرم را هدایت کنم، آروم کیرم وارد کصش شد. گرمی و لزجی کصش تا عمق وجودم نفوذ کرد. انگار که نیم تنه پائینم تو استخر آب گرم باشه. گرماش را با ذره ذره سلول های کیرم احساس می کردم و ازش لذت می بردم. انگار که تنها منبع انرژی جهان همین شکاف 15 سانتی هست. دستام را از زیر بغل هاش آوردم بالا و از پشت به شونه هاش رسوندم. طوری که روش خوابیده بودم اما روی سینه اش فشار نمی آوردم. سرم را آوردم بالا و تو اون تاریکی به چشم های آرومش نگاه می کردم. سرش را آورد بالا و یک لب جانانه ازم گرفت و باز محکم خودش را بمن چسبوند، جوری که اون از من آویزون شده بود. دستهاش را شل کرد اما پاهاش را از پشت به کمرم فشار میداد و از پائین هم همان حرکت دورانی لگنش را بصورت متناوب تکرار کرد. دست هاش دور گردنم بود و چشم در چشم من مشتاقانه به من نگاه می کرد. مثل این دانشمندن که می خواهند یک پدیده علمی را با دقت ببینند مدام از این چشم به اون چشمم نگاهش را تغییر می داد تا اوج ارضا شدن منو ببینه. از دهان نیمه بازش لب می گرفتم و باز تو چشمهاش نگاه می کردم. تو اون تاریکی فقط هاله ای سفید و کمی برق تو چشماش می دیدم. تو کش و قوس و تحرکمون احساس کردم از دو طرف پهلوهام یک چیزی داره کنده می شده و به سمت لگنم میره. چشمهام را بستم و محکم بغلش کردم. از ته دلم ناله بلندی کردم و اولین قطرات آبم را حس کردم که با فشار از سر کیرم خارج می شد و به ابدیت می رفت. کمرم به شدت بالا می آمد و به سرعت فرود می آمد و بعد هم با فشار عضلات باسنم تمام کیرم را تو کصش فرو می کردم. انگار که دوست داشتم از همانجا وارد بدنش بشم. تا چند ثانیه باسنم مثل نبض هنوز عقب و جلو می شد و کیرم تو کصش نصفه نیمه فرو می رفت. آروم که شدم پاهام را اهرم کردم کمی خودم را عقب کشیدم. به حالتی شبیه سجده سرم را روی سینه اش گذاشتم. سرم را بغل کرده بود و با موهام بازی می کرد. خیس عرق شده بودم. قلبش هنوز تند می زد. مثل مادرها که بچه هاشون را نوازش می کنند من را آروم بغل کرده بود سرم را نوازش می کرد. نفسم که جا اومد اومدم کنارش خوابیدم و از پشت بغلش کردم. شونه اش را بوسیدم. چیزی نمی گفتیم. این بهترین سکسی بود که تجربه کرده بودم. از رون های لختش تا سر شونه را با سر انگشت ها نوازش می کردم. از سر کیف نفس های عمیق صدادار می کشیدم.
-خوبی؟
=اوهوم!
-دوست داشتی؟
=خیلی. مدت ها بود که هیچ مردی اینجوری باهام رفتار نکرده بود.
-چجوری؟
=اینقدر عاشقانه.
-پس کارم را خوب انجام دادم.
=آره پس چی عشقم. دوستت دارم.
-مگه تو گشنه ات نبود؟ بلند شو یک چیزی بخور.
-پس تو؟
-یک چیزهایی تو یخچال هست میارم با هم می خوریم.
بلند شدم که لباس بپوشم. روی کمر برگشته بود به من نگاه می کرد. انگار که به مردش نگاه می کنه. یک پاش را از زانو خم کرده بود و دست راستش را آورده بود روی پیشونیش. صحنه عاشقانه ای بود. برگشتم و لبش را بوسیدم. رفتم بالا و یک آبی به سر و صورتم زدم و از تو یخچال یک سری وسایل صبحانه و غذای باقیمانده از ظهر برداشتم و آوردم پائین که با هم بخوریم.
حس عجیبی داشتم. همیشه بعد از سکس تلخی گناه می آمد سراغم و تا چند روز به این فکر می کردم که کار اشتباهی کرده ام؛ اما اینبار برام یک مزه دیگه داشت. حسی مثل طعم گس گناه!
نوشته: سینا