عاشقتم میسترس 8

گاهی اوقات یه خورده بهتر می شد . البته این بهتر شدناش مربوط به وقتی بود که ما خارج از برنامه سکس بودیم . واسم  یه خورده از خاطراتش می گفت از این که شوهره چقدر باهاش بد تا می کرده . از این می گقت که اونو از هر چی مرد بیزارش کرده و نسبت به این دسته بد بینش کرده .. -صابر به نظر من به مردا نباید رو داد . اگه اونا فکر کنن که ما زنا بهشون احتیاج داریم دیگه تابع هیچی نیستن نه قانونی نه مرامی .. هیچی .. می خواستم بهش بگم پس خود تو خود زنان چی ;/; اونا نباید از قانون پیروی کنن ;/; ولی درجا لبامو گاز گرفتم . نه صابر چیزی نگو . بذار میسترس تو عشقشو بکنه . بذار خودشو خالی کنه . اون با این حرفاش حال می کنه . همون جوری که از به باد کتک گرفتنت به وقت سکس داره حال می کنه . -ببینم چیزی می خواستی بگی ;/; -نه صبورا . چیزی نمی خواستم بگم . اون حالا دیگه پیش من سیگار نمی کشید . برام خیلی مهم بود که چرا اون جلو من دیگه سیگار نمی کشه . دو علت می تونست داشته باشه . یه خورده فرهنگش رفته بود بالا و دلش واسم می سوخت و به سلامتی من اهمیت می داد و دوم این که به سلامتی من اهمیت می داد که وفتی باهام سکس می کنه و منو مثل یه اسلیو له می کنه سالم و سر حال باشم و اون جوری که دوست داره بهش حال بدم . من دوست داشتم همون حالت اول باشه ولی واقعا نمی دونستم کدومش می تونه درست باشه . چقدر به اون و محبتش نیاز داشتم . به یه لبخندش . به این که بفهمه اون جوری که من دوستش دارم از ته دلمه . با تمام احساس و وجودمه . اون جوری که شوهرش دوستش داشت نیست . راستی چرا من باید اونو با تمام بدیهاش با تمام کوس خل بازیهاش دوست داشته باشم . بعضی ها می گفتند که ما با یک نگاه عاشق میشیم . بعضی ها می گفتند که ما عاشق چشم و ابروی طرف میشیم و بعدا می شناسیمش . بعضی ها با همون چند جمله حرف زدن از طرف خوششون میومد .. یه عده هم پس از کلی وعده ملاقات با طرفشون می فهمیدن که می تونن عاشقش باشن . آخه واسه من دختر که قحط نبود . اونم یه سیگاری .. خیلی باهام رسمی بر خورد می کرد . منم گام به گام با اون پیش می رفتم . نمی خواستم حس کنه که ازش می خوام سوءاستفاده کنم . هر چند دیگه چیزی نمونده بود که ازش استفاده نکرده باشم . اون می گفت آخر رابطه های زن و مرد فقط سکسه . این حرفو می زد ولی از طرفی می گفت که مردا فکر و ذکرشون فقط داشتن تن و بدن زنهاست .. همه کاسه کوزه ها رو سر ما می شکست .. .نمی دونم چرا این کارو باهام می کرد . چرا دوست داشت برتر باشه . شاید می خواست دردهای گذشته شو فراموش کنه . شاید هم این حس درش وجود داشته . شاید شوهرش به خاطر همین مسائل باهاش پیچیده . من که از چیزی خبر نداشتم . برام فرقی هم نمی کرد . فقط همینو می دونستم که عاشق میسترس خودم هستم . عاشق این که تمام تنشو بوکنم و بلیسم . هر کاری که میگه انجامش بدم . یه غروبی که از دانشگاه بر گشته بودیم  این بار منو به یکی از ستونهای کاشته شده  گچی که از وسط پذیرایی سر در آورده بود بست . تو دستاش یه شلاق می دیدم . از اونایی که بازم تو فیلمهای میسترس اسلیوی نشونم داده بود تا ذهنمو آماده کنه . هرشبی پس از این که درسامونو می خوندیم و قبل از این که بخوابیم یکی از این فیلمها میذاشت تا آمادگی ذهنمی منو حفظ کنه . هرچند این شلاقش مثل اون شلاقهای سفت و سختی نبود که پوست بدنو از وسط شکاف بده ولی ضربات پی در پی که بر بدنم به خصوص بر باسنم وارد می کرد یه خارش خاصی رو در من به وجود می آورد . و بعد از مدتی متوجه شدم که پوستم کاملا قرمز شده . موهای سرمو از پشت کشید سرموداد عقب و در یه حرکت تند دوباره منو به جلو کشوند  . طوری که لبم رو لباش قرار بگیره شروع کرد به بوسیدنم و آخرش لبامو گاز گرفت . با همون شلاق افتاد به جون کیرم . این بار دو دستی پس کله منو به سینه هاش چسبوند . لبامو باز می کردم تا سینه ها و نوکشو میک بزنم و هر چند ثانیه که این کارو انجام می دادم خودشو می کشید عقب . نمی دونم چه جنگ و دعوایی داشت که همین که می فهمید سخت مشغولم سرمو می داد عقب . اون حتی با خودشم می جنگید . انگار دوست نداشت که من بفهمم که چقدر داره لذت می بره . باشه صبورای من . اگه تو عشقو در این می بینی ببین . من عقب نشینی نمی کنم . دیگه منم عادت کرده بودم . به این که میسترس من ازم لذت ببره . به این که یه برده اسیر در دستای اون باشم . اونو در اختیار خودم داشته باشم اون مال من باشه . بهم لذت بده . همون جوری که دوست داره عشقشو بده به من . نوک تیز  سینه هاش از هوسش می گفت .. یه غرور خاصی بهم دست داده بود  از این که تونستم میسترس خودمو راضی نگه داشته باشم . وهمین باعث شد که اون خودشو بکشونه پایین تر و کیرمو بذاره تو دهنش . اولش حس کرده بودم که می خواد عقب نشینی کنه و یه حالی هم داده باشه ولی طوری وسط کیرمو گازش گرفت که بازم با یه فریاد تونستم عکس العمل خودمو نشون بدم -یواش تر اسلیو بی حیا . صدات میره بیرون … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا