عجب بله برونی ! 15

حالا به تو میگم که ساکت بمون و دیگه نمی خوای چیزی بگی . عزیزم دخترم من دارم حسابی قلق می گیرم . این به نفع خود تو هم هست . چون این جوری  من با تجربه ای که دارم می تونم به مشکلات کیر پی ببرم . با توجه به روحیات و تجربیاتی که دارم می تونم خیلی راحت شرایط تو رو بسنجم و تو صیه های لازم رو بکنم . -مامان بهتر نبود که من و افشین خودمون این تجربه رو کسب می کردیم ;/; -عزیزم الان دوره و زمونه ای شده که پدر و مادر ها نمی تونن بچه ها شونو به امان خدا ول کنن . قبلا می گفتن الهی پیر شی . اون وقت بچه ها میومدن حامی پدر و مادرشون می شدن . ولی حالا زمونه بر عکس شده . خلاصه نمیشه کاریش کرد . به نظرت باید چیکار کرد . دلسوزی مادرانه هم همین . حالا که دارم خوب فکرشو می کنم می بینم که همین تجربه برای عموجونت هم وجود داره که شوهر خاله و پدر زنت هم می شه . اون داره با زوایای کس تو روبرو میشه می تونه نقطه ضعفها شو متوجه شه …..خوب مراقب حرکات و رفتار افسون بودم که آیا از زیر کیر پدر بودن لذت می بره یا نه . آهنگ صداش نشون می داد که خیلی حشری شده ولی سعی داره که این هوس خودشو کمتر نشون بده . -چی میگی مامان . مگه شما و بابا خودتون با هم تجربه نکردین ;/; شما که نیروی کمکی نداشتین . -عزیزم چند بار باید بهت بگم که زمانه فرق کرده . اون وقتا ما از پدر و مادرمون می ترسیدم حالا از بچه هامون حساب می بریم -آخخخخخخخ … ووووووییییی .. معلومه مامان جان .. قبل از این که به فکر من بیفتی اول افتادی رو کیر عشق من . -تو هم که بهت بد نمی گذره . من از اون نگات می فهمم که چقدر داری لذت می بری . پیش کی داری فیلم بازی می کنی . اون کس خیس و روغنی تو که داره داد می زنه که حسابی اون زیر داری حال می کنی .. عمو  صداش در اومد .-بچه ها زود باشین . چرا با هم این قدر بحث می کنین . از ما یاد یگیرین . بی سر و صدا و بدون حاشیه داریم کارمونو انجام میدیم . مامان افشید در یک حالت قمبلی در حال کس دادن به عمو جان بود مدام خودشو می گردوند تا حال بیشتری به افراز خان بده .. ناله ها و فریاد های آن دو فضا رو پر کرده بود . با با افرود : داداش یه چیزی واسه ما بذار . اونو زخمش نکن . اون وقت نوبت من که برسه میگه این افراز ما رو گاییده از بس ما رو گاییده .. همه شون جز من و افسون خندیدیم . در واقع این لحظات زفاف بدون عقد من بود و جای این که بخوام با زنم باشم داشتم با یکی دیگه حال می کردم وافسون هم در لحظات ابتدایی پس از پارگی بکارت داشت با پدرم سکس می کرد همه چی در هم و بر هم شده بود . خیلی سختم بود این شرایطو ببینم ولی همه شون داشتند لذت می بردند . حالا افسر طوری بود که راحت می تونست کس دخترشو ببینه که چه جوری کف کرده و غرق خیسی هوسه . سعی کردم بی خیالش شم . چشامو بستم تا تصادفی هم نتونم اونجا رو ببینم . هر چند کیر بابام و عموجونش بود با این حال شاید این شوک بزرگی بود که برمن و افسون وارد شده بود . افسر همچنان خودشو رو سر کیر من حرکت می داد و مرکز کس رو روی سر کیرم گذاشته و دست از حرکت نمی کشید .. -افشین بد چیزی نیستا . خیلی کلفته .. افرود اگه می تونی زیاد تلنبه بزن و یه جوری هم کیرت رو داخل کس دخترم یا همون برادر زاده و عروست بگردون که کسش یه حالت باز تری بگیره و گشاد تر شه . اگه کیر افشین بخواد وارد این کس شه دخترمو جر میده .. -افسر جون همین کیر بود که پرده شو پاره کرد و منم چند دقیقه ای اونو گاییدم . در همین لحظات صدای بابا در اومد .. -دستت درد نکنه افسر خانوم . حالا کیر من پس از این همه تجربه به حدی رسیده که باید جلوی کیر پسرش تعظیم کنه ;/; حالا سنمون داره میره بالا اون حوصله سابقو نداره ولی دلیل نشد که کیر من آب رفته باشه ….می خواستم بگم بابا جون اگه راست میگی کیر هامونو از سوراخ ها بیرون بکشیم و اونو روی یک خط صاف روبروی هم قرار بدیم اون وقت به راحتی مشخص میشه که کدوم کیر بزرگتر و کلفت تر و مشتی تره ولی با خودم گفتم روحرف بابا که حرف نمیارم چرا بی خود رو کیرش کیر بیارم . خود همین بابام بهم یاد داده که باید احترام بزرگترا رو نگه داشت .. یه نگاهی به پدر و عشقم انداختم . یه نود درجه ای تغییر جهت داده بودند . حالا خیلی راحت می شد کیر بابا رو دید که وارد کس کوچولو و نقلی زنی که می خواست ومی خوادزنم بشه شده بود …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا