عشق تا ابد پایدار (۳)
…قسمت قبل
المیرا گفت پاشو شروع کنیم چون باید از اون طرف زودتر بریم.
فرانک صداشو کشدار کرد و با ناز گفت باشه شروع میکنیم فقط جان من حالا که اومدی اینقدر حرف از رفتن نزن بزار حال کنیم.
المیرا هوفی کرد و گفت چشم؛ حالا پاشو دیلدو رو بیار که اگه دروغ گفته باشی من میدونم و تو.
فرانک در حالیکه به سمت کابینت آشپزخانه میرفت با عشوه گفت با شهوتی که من ازت سراغ دارم اگه اونا ببینی به این راحتی نمیتونی ازش دل بکنی، کمی بعد برگشت و پاکت دیلدو رو جلو المیرا گذاشت.
المیرا از داخل پاکت یه جعبه بیرون آورد و تا چشمش به عکس روی جعبه افتاد یه دفعه با ذوق گفت فرانک خدا لعنتت کنه من واقعا تا حالا فکر میکردم قضیه دیلدو دروغه تا منو راضی کنی اینجا بیام. بعد درحالیکه مشغول باز کردن پلمپ کارتون بود گفت من هنوز باورم نمیشه تو دیلدو داشته باشی. راستی چرا آکبنده و ازش استفاده نکردی؟
فرانک گفت هیچوقت دوست نداشتم تنهایی باش حال کنم. دلم میخواست یکی مثل تو باشه تا با هم ازش استفاده کنیم. اما حیف که من شانس ندارم و هنوز تو رو پیدا نکرده برات خواستگار اومد و دارم از دستت میدم.
المیرا گفت میدونم ازم گله مندی ولی چارهای نیست باید شرایط رو بپذیری.
فرانک گفت عزیزم من که پذیرفتم و اعتراضی ندارم. فقط اعتقاد دارم آدم باید از لحظه ای که توش هست خوب استفاده کنه مثل الان که باید بی خیال فردا بشیم و فقط حال کنیم.
المیرا در جعبه رو باز کرد و با خوشحالی دیلدو را همراه کمربندش بیرون آورد اونا تو مشتش گرفت و گفت جوووون، ببین خارجی ها چی ساختن از واقعیش قشنگتره.
فرانک گفت مگه تو واقعی شو دیدی!
المیرا با اخم گفت خره از نزدیک که ندیدم ولی تو فیلم سوپر زیاد دیدم.
فرانک لبخند زد و گفت خره شوخی کردم چرا اینقدر زود به خودت میگیری بعد دیلدو رو گرفت نگاش کرد و گفت آره حق با توی، باحاله و در حالیکه میخندید دیلدو رو تکون داد و گفت امروز با این چنان کونی ازت بگام که هیچ وقت یادت نره.
المیرا که مشخص بود از دیدن دیلدو حسابی تحریک شده جوووون کشداری گفت و از جاش بلند شد دست فرانک رو گرفت تو بغلش کشید و با لحن شهوت آلودی گفت ولی اول باید من باهاش کس تو رو بگام.
فرانک لبای المیرا رو بوسید و گفت باشه عشقم هر چی تو بگی اما قبل اینکه شروع کنیم بهتره بری دستشویی خودتو خالی کنی و توشو تمیز کنی بیایی تا موقعی که دارم میکنمت کثیف کاری نشه.
المیرا: فرض کن رفتم خودمو خالی کردم، توشو چطوری تمیز کنم.
فرانک: کاری نداره وقتی دستشویی کردی سر شیلنگ رو میچسبونی دم سوراخ کونت و آب رو باز میکنی تا آب بره تو کونت چند لحظه صبر میکنی تا پر بشه بعد سر شیلنگ رو از دم سوراخ کونت رد میکنی آب با فشار میزنه بیرون و هر چی توش هست میاره بیرون. این کارو چند بار انجام میدی تا کاملا تمیز بشی.
المیرا: وا، مگه میشه.
فرانک: چرا نشه، خوبم میشه.
_خطرناک نیست؟
_نه بابا چه خطری؟ من خودم چندین بار این کارو کردم.
_پس برو یه بار دیگه انجام بده من یاد بگیرم.
فرانک گفت فکر میکنی دروغ میگم؟ باشه اول خودم انجام میدم و سمت دستشویی رفت و گفت صبر کن دستشویی که کردم صدات میزنم بیا نگاه کن ببین چطوری تمیزش میکنم.
تصویری از دستشویی نداشتم و صدایی هم به گوش نمیرسید یکی دو دقیقه بعد المیرا به سمت دستشویی رفت.
مدتی بعد فرانک بدون لباس در حالی که با حوله داشت کس و کونشو خشک میکرد تو تصویر ظاهر شد
چند دقیقه بعد المیرا هم لخت تو تصویر ظاهر شد در حالی که او هم داشت با حوله بین پاهاشو خشک میکرد گفت دختر عجب تجربههایی داری هرگز فکر نمیکردم به این خوبی بشه داخل کون را شستشو داد.
فرانک گفت من هم مثل تو نمیدونستم تا اینکه اولین بار وقتی دوست پسرم خواست کیرشو تو کونم بکنه بهم یاد داد.
تو دلم گفتم سعید؛ امان از دست تو مگه دستم بت نرسه من میدونم با تو.
اولین بار بود اونها رو لخت میدیدم ناخودآگاه هیز نگاشون کردم. بی چشمم فرانک از المیرا خوشگل و خوش استیل تر بود تنها برتری المیرا سینه هاش بود که کمی درشت و برجسته تر بود در عوض سینه های فرانک کوچولو بود. از طرفی المیرا کمی تپل و بیریخت بود و شکم داشت و با اینکه کون بزرگی داشت چندان خوش فرم نبود. ولی فرانک قد بلند و سفید، کمر باریک و مانکنی بود.
دیلدو را برداشتن و از داخل هال به سمت اتاق خواب رفتند منم رو گوشیم دوربینهای داخل اتاق خواب را فعال کردم کنار تخت ایستادند و همدیگر را بغل کردند یه مدت از هم لب گرفتند المیرا مهربان شده بود و حرفهای سکسی و احساسی میزد و همزمان با دست پشت فرانک را می مالید بعد به آرامی او را روی تخت هول داد و خودش روش افتاد مدت زیادی ممه هاشو مالید و خورد. آه و ناله فرانک که بلند شد به سمت پایین رفت و مشغول خوردن کس فرانک شد معلوم بود که از مالیدن فرانک خودش بیشتر لذت میبره. وقتی کاملاً فرانک رو حشری کرد. ایستاد و دیلدو را به کمرش بست و از فرانک خواست دیلدو رو بخوره. فرانک کمی دیلدو رو تو دهنش عقب جلو کرد و گفت بکن توش که دارم میمیرم. بعد به حالت میسیونری لبه تخت خوابید و المیرا بین پاهاش قرار گرفت. کیر مصنوعی را دم کس فرانک تنظیم کرد و توش فرستاد.
فرانک از درد به خودش پیچید و با حالت شاکی گفت چه خبرته یواش.
المیرا گفت ببخشید و به آرامی مشغول تلمبه زدن شد و نگاهشو دوخت به فرانک که داشت آه و ناله میکرد و لذت میبرد.
فرانک کاملاً خود رو در اختیار المیرا گذاشته بود و لذت میبرد من مرتب با عوض کردن دوربین های داخل اتاق خواب فیلم رو از دو جهت نگاه میکردم.
یه لحظه به خودم اومدم دیدم منم دست رو کس خیسم گذاشتم و دارم اونو میمالم گوشی رو رو میز گذاشتم و مشغول مالیدن خودم شدم. با یه دست ممه هام رو میمالیدم با دست دیگه کسمو تا اینکه بالاخره همزمان با فرانک ارضا شدم.
شهوتم که آرام گرفت دوباره با دقت بیشتری مشغول عوض کردن دوربین ها و ذخیره سازی شدم.
المیرا در حالی که کمربند دیلدو رو باز میکرد با خنده گفت مرد بودن و کس کردن هم حال خوبی داشته و من نمیدونستم.
فرانک خندید و گفت دیدم فاز مردونه گرفته بودی.؟!
المیرا برگشت تو هال و از داخل پاکت چند تا خیار در اورد شست بعد از داخل کیفش ژل لوبریکانت در اورد برگشت تو اتاق و به فرانک گفت حالا فهمیدی چرا موقع اومدن رفتم میوه فروشی خیار خریدم چون میدونستم الان لازم میشه.
فرانک گفت وا؛ دیلدو کمت بود رفتی خیار اوردی؟
المیرا گفت برا اینکه احتیاج میشه. تو ابتدا باید با اینا کونمو گشاد کنی بعد با دیلدو بکنی وگرنه اگه همون اول دیلدو به این بزرگی رو بکنی تو کونم پاره میشم.
فرانک خندید و گفت دختر تو چقدر خودتو دوست داری؟
المیرا گفت اینقدر حرف نزن من که مثل تو جنده نیستم که همه جور تجربه ای داشته باشم.
انگار به فرانک برخورده باشه اخم کرد اما چیزی نگفت.
المیرا رفت رو تخت و حالت داگی شد و گفت اول با ژل کونمو لیز کن بعد بکن.
فرانک ژل را باز کرد رو سوراخ کون المیرا ریخت و بعد اینکه کمی ماساژ داد انگشتشو کرد تو کونش که خیلی راحت رفت تو و المیرا با صدای شهوت آلودی گفت اوف جااااااان. چه حالی داره.
فرانک انگشتشو درآورد و خیاری که به نظر از بقیه کوچکتر بود برداشت و به ژل آغشته کرد و تو کون المیرا فرستاد. المیرا باز به خودش پیچید و ناله کرد فرانک بعد چند بار عقب جلو کردن خیار رو در اورد و خیار بزرگتری رو کرد تو کون المیرا.
المیرا این بار یکم درد کشید و با صدای لرزونی گفت تکونش نده، تکونش نده. فرانک در حالیکه خیار را تو کون المیرا ثابت نگه داشته بود مشغول مالیدن سینههای المیرا شد. المیرا دیگه داشت روانی میشد گفت حالا آرام آرام باش بازی کن تا کونم گشاد شه. فرانک با حوصله به کون المیرا ور میرفت. ناله های سکسی المیرا بلند شده بود و حسابی آه و ناله میکرد.
فرانک گفت فکر کنم دیگه وقتشه با دیلدو بکنمت.
المیرا با دست خیار رو تو کونش نگه داشت و گفت بلند شو دیلدو رو به کمرت ببند و با ژل حسابی چربش کن.
فرانک همه این کارها رو انجام داد و پشت المیرا قرار گرفت خیار رو در اورد و سر کیر مصنوعی رو دم کون گشاد شده المیرا تنظیم کرد دستاشو از پهلوی المیرا گرفت و یه دفعه تا جا داشت تو کون المیرا فرو کرد المیرا از درد جیغ کشید و مثل برق گرفته ها به جلو پرید و در حالی که دستشو به کونش گرفته بود برگشت با عصبانیت سر فرانک داد کشید وحشی، پارم کردی.
فرانک طلبکارانه گفت چرا اینقدر شلوغش کردی؟ خب کون دادن درد داره دوست نداری نمیکنم چرا دیگه توهین میکنی و خواست دیلدو رو از کمرش باز کنه.
المیرا که حسابی حشری شده بود عذرخواهی کرد و سریع دمر خوابید و گفت فکر کنم اینطوری دردش کمتر باشه خواهش میکنم بیا بکن.
فرانک گفت اینجوری من دیگه کنترلی رو دیلدو ندارم. اگه از تو کونت در اومد و سر خورد رفت تو کست من مقصر نیستم
المیرا گفت تو بکن من از زیر دستمو میزارم رو کسم که توش نره.
فرانک باز دیلدو رو چرب کرد و رو پاهای گوشتی المیرا نشست و سر دیلدو رو دم سوراخ المیرا تنظیم کرد.
المیرا با التماس به فرانک گفت تو رو خدا فقط یواش.
فرانک رو المیرا خوابید و دیگه ندیدم چه اتفاقی افتاد اما از نالیدن المیرا معلوم بود که دیلدو تو کونش رفته. آه بلندی کشید و گفت دیگه تکون نخور بزار جا باز کنه. مدتی بعد فرانک به آرامی مشغول تلمبه زدن شد. المیرا غرق در لذت بود و آه و ناله میکرد. کمی بعد به فرانک التماس میکرد محکمتر بزن. فرانک حرفشو گوش کرد و تلمبههاشو تندتر کرد. المیرا دیگه داشت به اوج میرسید که فرانک دیلدو رو بیرون کشید و گفت دیگه حسابی گشاد شدی بلند شو داگی شو میخوام وقتی کونتو میگام ببینم و لذت ببرم.
المیرا بلافاصله به حالت داگی لبه تخت نشست و فرانک پشت او پای تخت ایستاد چند قطره ژل دم کون المیرا ریخت و دوباره دیلدو رو با تمام قدرت تو کون او جا داد و مشغول تلمبه زدن شد.
حالا دیگه رفت و آمد دیلدو به اون بزرگی رو تو کون المیرا میدیدم و بجای او من دردم می اومد که چطوری می تونست کیر به اون بزرگی رو تحمل کنه و تازه لذت ببره.
المیرا دیوانهوار ناله میکرد و از شدت شهوت جیغ میکشید. کمی بعد فرانک باز دیلدو رو از تو کون المیرا بیرون کشید. المیرا که برای بار دوم ضد حال خورده بود شاکی شد و گفت چرا ضد حال میزنی؟
فرانک گفت حالا بگو جنده کیه؟
المیرا بلافاصله گفت جنده منم تو رو خدا بکن.
فرانک گفت آفرین حالا شد. بعد با حالت تحقیر آمیزی گفت جنده خانم حالا بچرخ و طاقباز بخواب میخوام موقع ارضا شدن صورتتو ببینم.
المیرا وقتی طاق باز شد فرانک پاهاشو بلند کرد اورد بالا طوری که سوراخ کون کاملاً دیده میشد و از المیرا خواست خودش پاهاشو نگه داره و بعد دیلدو رو کرد تو کونش.
دیلدو خیلی راحت سر خورد و تا ته تو کون المیرا فرو رفت. بجز لذت چیزی در چهره المیرا دیده نمیشد.
فرانک در حالی که به آرامی تلمبه میزد گفت از بس کونت گشاد شده دیگه برات کون نمیشه.
المیرا با آه و ناله گفت حالا وقت این حرفاست؟ تندتر بکن.
فرانک ایستاد و قهقهه زد و پرسید اول بگو جنده دسته بورس، جنده خیار، جنده دیلدو کیه؟
المیرا کلافه گفت منم بابا من.
فرانک تلمبه هاشو تندتر کرد و مشغول بازی با چوچول المیرا شد و خیلی سریع او رو به اوج رسوند و ارضا کرد و کیر رو از تو کون گشاد و قرمز المیرا در اورد و روش افتاد.
المیرا داشت نفس نفس میزد که فرانک گفت دیگه هیچ وقت نقطه ضعف کسی رو به روش نیار و از اعتماد کسی سواستفاده نکن، باشه؟
المیرا فرانک رو از رو خودش پایین انداخت و با خنده مسخره آمیزی گفت بیخیال بابا آدم که نباید از شنیدن صفتش بدش بیاد.
فرانک گفت آره حق با توی جنده خیار.
المیرا که اخلاقش بعد ارضا شدن ۱۸۰ درجه تغییر کرده بود گفت خفه شو عوضی.
فرانک که نمیخواست کم بیاره گفت این یه واقعیته. تو هم جنده ای. و در حالی که میخندید و مسخره میکرد گفت با این تفاوت که من جنده کیرم اما تو جنده کیر مصنوعی و خیار و دسته بورسی.
المیرا عصبانی شد و گفت مهم اینه که من پرده دارم و با هرکی ازدواج کنم فکر میکنه یه دختر باکره ام اما تو چی؟
فرانک گفت تو آدم بشو نیستی همین الان بهت گفتم از اعتماد آدمها سواستفاده نکن، یادت رفت؟
المیرا گفت تو نگو تا منم نگم.
فرانک گفت آشغال تو شروع کردی. چرا انتظار داری من تمومش کنم.
المیرا گفت آشغال خودتی.
فرانک دیگه چیزی نگفت بلند شد از تصویر محو شد وقتی برگشت دیلدو رو از کمرش باز کرده بود و شورت و سوتین پوشیده بود. البته دیلدو دستش بود و داشت اونو پارچه میکشید. به نظر میرسید اونو شسته بود و داشت خشکش می کرد بعد تو جعبه اش گذاشت و جعبه رو تو نایلون گذاشت و به المیرا و گفت این مال تو بگیرش.
المیرا با تعجب به فرانک نگاه میکرد لحظه ای بعد گفت چرا میدی به من؟
فرانک گفت چون من با کیر واقعی حال کردم این بهم مزه نداد اما مطمئنم تو ازش خوشت اومده.
المیرا بش برخورد و گفت ارزونی خودت من بزودی شوهر میکنم و احتیاجی به این چیزها ندارم اما تو با وضعیتی که داری بعید میدونم حالا حالا ها شوهر گیرت بیاد.
فرانک گفت خره ببین من واقعا بی منظور دارم میگم اگه دوستش داری بگیر چون من بش احتیاج ندارم.
با اینکه مشخص بود المیرا چشش دیلدو رو گرفته اما غرورش اجازه نداد قبول کنه و گفت اگه تو احتیاج نداری من هرگز بش احتیاج ندارم. بعد بلند شد رفت لباساشو اورد و درحالیکه می پوشید به فرانک گفت پاشو آماده شو باید بریم.
فرانک گفت کجا بریم؟
المیرا گفت معلومه دیگه بریم بنگاه بگیم که ما منصرف شدیم و خونه رو نمیخواهیم.
فرانک گفت مگه من مسخره توام دو روز تمام وقت گذاشتم گشتم خونه پیدا کردم یه روز اومدم تمیز کردم کلی هزینه کردم وسیله خریدم حالا برم بگم خونه نمیخوام.
المیرا گفت من صبح بهت چی گفتم؟
فرانک گفت نمیدونم؛ یادم نمیاد!
المیرا گفت نگفتم من از خواستگارم خوشم اومده میخوام باش ازدواج کنم؟ نگفتم کار ما اشتباه بود و من میخوام دور این کار خط بکشم. نگفتم اشتباه کردیم خونه مجردی گرفتیم و باید بریم فسخ کنیم.
فرانک گفت آهان همینو بگو، بگو نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار. تا دیشب تو نبودی اونطوری محترمانه با من حرف میزدی؟ همین تو نبودی که برا سکس با من هر کاری حاضر بودی انجام بدی؟ حالا هنوز ۲۴ ساعت نیست برات خواستگار اومده اینگونه رنگ عوض کردی؟ یادت رفته بعد اولین سکس گفتم کار ما اشتباهه تو گفتی اشتباه یا درست من بش نیاز دارم و دست از سرم بر نداشتی. تو چرا اینقدر خودخواهی و دوست داری همه چی به میل تو پیش بره؟
المیرا گفت میتونستی قبول نکنی. کسی مجبورت نکرده بود.
فرانک گفت کسی مجبورم نکرده بود اما آدم باید تو رفاقت یه کم مرام داشته باشه. وقتی دیدم میتونم تو عالم رفاقت کاری برات انجام بدم قبول کردم. اما مثل اینکه رفیق برا تو حکم دستمال کاغذی داره که وقتی کارت باش تموم شد بندازیش دور.
المیرا گفت زر مفت نزن تو بخاطر حال کردن خودت قبول کردی دیگه چرا منت میزاری؟
فرانک گفت واقعا که خیلی رو داری یادت رفته دو بار بعد از ظهر منو بزور بردی خونتون در اتاقتو قفل کردی و با اون همه استرس وادارم کردی کستو بخورم تا ارضا بشی.
المیرا گفت حالا که چی. بجا این حرفها پاشو آماده شو بریم بنگاه.
فرانک گفت یه بار گفتی گفتم من نمیخوام خونه رو فسخ کنم میخوام بمونم توش زندگی کنم.
المیرا گفت ایرادی نداره ۲۰ میلیون پول پیش خونه دادم ۵ میلیون پول برا وسایل دادم بده من برم دنبال کارم تو تا قیامت بمون توش زندگی کن.
فرانک خندید و گفت خانمو باش بعد خیلی جدی چشم تو صورت المیرا دوخت و گفت تو منو چی فرض کردی. خودت خوب میدونی تو الان بخوای این وسایل رو به همون که ازش خریدیم پس بدی نصف قیمت هم نمیخره. همچنین میدونی که برا فسخ اجاره نامه چقدر کم میکنند. حالا خودت بگو من چرا باید برا تصمیم تو اینقدر ضرر کنم.
المیرا گفت پس لابد تو هم انتظار داری همه رو ببخشم به تو و برم.
فرانک گفت برا چی ببخشی بیا از سهمت استفاده کن دوستم نداری نیا. اون دیگه به خودت مربوطه اما اینو تو گوشت فرو کن من خونه رو فسخ نمیکنم اگه بخوای سر به سرم بزاری میام همه چی رو به بابا مامانت میگم.
المیرا گفت خیلی پستی.
فرانک گفت تا تو باشی که دیگه از اعتماد و نقطه ضعف دیگران سواستفاده نکنی بعد مشغول لباس پوشیدن شد
المیرا لحنشو ملایم کرد گفت فرانک اگه با حرفام اذیتت کردم منو ببخش داشتم باهات شوخی می کردم میخواستم ببینم چقدر جنبه داری. بعد رفت فرانک رو بغل کرد و بوسید
فرانک المیرا رو از بغلش پس زد و گفت دیگه این کارها فایده نداره تو گند زدی تو دوستیمون. لااقل میذاشتی ۴ روز از خواستگاریت رد میشد نامزدیت قطعی میشد بعد اینطوری غرور برت میداشت و رنگ عوض میکردی.
المیرا سکوت کرد. فرانک کیفشو برداشت و از خونه زد بیرون.
با رفتن فرانک المیرا کمی اتاق رو جمع و جور کرد کیفشو برداشت و از خونه بیرون رفت.
ساعت از ۵ گذشته بود و بیشتر از دو ساعتی میشد که اونها پا تو اون خونه گذاشته بودند و من از تمام اون لحظه ها فیلم گرفته و رو مموری ذخیره کرده بودم.
چشام از بس رو گوشی نگاه کرده بودم داشت اشک میریخت گوشی رو خاموش کردمو سر جام دراز کشیدم.
نمیدونم چقدر گذشت که با زنگ گوشیم بلند شدم نگاه کردم دیدم فرانکه. جواب دادم گفت همه چی طبق برنامه پیش رفت و کار من تمام شد زنگ زدم بگم با هر کی لازمه هماهنگ کن تا شبانه بره دوربین ها رو جمع کنه.
گفتم باشه حالا کجایی تا بیام کلید رو بگیرم.
گفت تا نیم ساعت دیگه بیا جای همیشگی.
ابتدا یه مامان زنگ زدم و سر بسته آنچه که دیده بودم براش گفتم و بش اطلاع دادم که میخوام برم فرانک رو ببینم بعد آماده شدم و رفتم سر قرار.
فرانک سوار شدو راه افتادم بعد احوالپرسی مثل همیشه شروع کرد به گزارش دادن گفتم نمیخواد تعریف کنی خودم همه چی رو دیدم.
گفت چطوری؟
گفتم اینطوری و گوشیمو در اوردم و رفتم تو اپلیکیشن. بلافاصله فیلم دوربین ها روی گوشی ظاهر شد.
گفت چه جالب. بعد پرسید فیلم چطور بود؟
گفتم فیلم خوب بود حتی بالاتر از تصور من، اما یه موضوع خیلی جلب توجه میکرد.
پرسید چی؟
گفتم تو به من میگفتی با المیرا خیلی صمیمی شدی طوری که جونش به جونت بنده ولی من امروز همچین صمیمیتی بین شما ندیدم.
گفت باور کن تا دیشب خیلی صمیمی بودیم اما نمیدونم این خواستگار المیرا کیه که هنوز از راه نرسیده چنان دلشو برده و اینو هوایی کرده که صبح وقتی رفتم ادارش و چشمش به من افتاد نه گذاشت نه برداشت گفت امروز باید بریم اجاره خونه رو فسخ کنیم. گفتم مگه چی شده اتفاقی افتاده گفت دیشب که بهت گفته بودم قراره برام خواستگار بیاد. گفتم خب این چه ربطی به فسخ خونه داره؟ در اومد گفت ربطش اینه که من ازش خوشم اومده میخوام باش ازدواج کنم و دیگه نیازی به اون خونه ندارم از طرفی به پول پیش خونه هم احتیاج دارم. گفتم حالا چرا اینقدر با عجله میخوای قبولش کنی، نمیخوای تحقیق کنی؟ گفت از قبل پسره را میشناختم بچه یه محله ایم، پسر سر به راه و سالمیه و از همه مهمتر اینکه شغل خوب و درآمد بالایی داره. من دیگه بعداً همچین چیزی از کجا گیر بیارم؟ تو دلم گفتم بدبخت همچین بی کیر مونده که هول برش داشته و نمیفهمه داره چکار میکنه اما چیزی به روم نیاوردم و در عوض بش تبریک گفتم بعد پرسیدم حالا تکلیف من این وسط چی میشه؟ گفت رفاقتمون سر جاش میمونه اما دیگه باید دور سکس خط بکشیم. گفتم ولی تو تا دیشب یه چی دیگه میگفتی حتی یادمه یه بار گفتی دوست داری این رابطه رو بعد ازدواج با من ادامه بدی. گفت میترسم بفهمه و آبرو ریزی بشه. بعد از اون لحظه به لحظه اخلاقش سرد شد و قشنگ تابلو بود که دیگه من براش ارزشی ندارم (همون حکایت نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار)
گفتم به هر حال تو نباید رابطه ات رو با المیرا خراب کنی و یه دفعه قطع کنی؟ بذار تا او خودش ازت فاصله بگیره.
گفت چرا؟ من که هیچ دلیلی برا ادامه رابطه با این عوضی نمیبینم.
گفتم او هرگز نباید متوجه بشه تو در فیلم برداری نقش داشتی و از ابتدا با هدف و برنامه وارد زندگیش شدی چون خودت خوب میدونی که با چه آدم کینه توزی طرفیم و اگه بفهمه که تو با نقشه قبلی بش نزدیک شدی و قصدت دوستی نبوده و هدف دیگه ای داشتی برات به یه دشمن خطرناک تبدیل میشه.
گفت آره حق با توی.
+در ضمن او هیچوقت نباید ما رو با هم ببینه، چون شک میکنه.
گفت متوجه ام و ادامه داد ولی خیلی شانس اوردیم من اون خونه رو اجاره کرده بودم وگرنه کل تلاش چند ماهه من دود میشد و هوا میرفت.
گفتم میدونم کار خیلی سختی بود برای همین ازت ممنونم و مابقی پولتو فردا برات میارم.
گفت امروز صبح وقتی یه لحظه گفت میخواد نامزد کنه و دیگه نمیخواد با من سکس کنه تو دلم گفتم همه چی به فنا رفت و دائم فکرم درگیر این بود که چطوری راضی اش کنم فقط یه بار دیگه با من سکس کنه تا فیلمش گرفته بشه که یه دفعه گفت آخرش نه ما رو به رستوران دعوت کردی نه به خونت! یه دفعه فکری به ذهنم رسید و گفتم امروز ناهار مهمون من، میریم رستوران. بلافاصله قبول کرد. بعد از تعطیلی اداره تو راه رستوران بودیم که با عشوه گفتم من یه پیشنهاد دارم. پرسید چه پیشنهادی؟ گفتم هنوز که نامزد نشدی نظرت چیه برا آخرین بار یه حال توپ بکنیم بخصوص که یه سورپرایز خوب برات دارم. گفت چیه بگو شاید اومدم. گفتم یه دیلدو خوشگل اونجا گذاشتم منتظر خودته. گفت الکی میگی. گفتم باور کن. گفت باشه میام ولی اگه دروغ گفته باشی من میدونم و تو بعد جلو یه فست فودی ایستاد و گفت برو ساندویچ بگیر تا ببریم همونجا بخوریم. گفتم ولی من میخواستم تو رو رستوران ببرم. گفت رستوران بمونه برا یه بار دیگه. الان قراره سکس کنیم بهتره سبک باشیم.
گفتم او به احتمال زیاد باز سراغ تو میاد تا پولشو زنده کنه تو رو خدا اگه اومد اینبار کوتاه بیا و باش کل کل نکن و اگه قصد داری تو اون خونه بمونی به فکر پس دادن پول رهن خونه باش اگه این کارو بکنی منم یه مقدار کمکت میکنم. لب کلامم اینه که او آدم خطرناکیه او را با خودت دشمن نکن و تلاش کن دوستیتون دوباره به حالت قبل برگرده بعد به مرور ازش فاصله بگیر و برو دنبال زندگیت.
گفت چون تو میخوای باشه. نیاز به پول تو هم ندارم خودم پول دارم که بش بدم.
گفتم بعد جر و بحث امروزتون اگه تو بش بگی ممکنه شک بکنه پس صبر کن تا خودش بهت بگه.
گفت حالا که اینطور میگه صبر میکنم تا خودش بحث پول رهن خونه رو پیش بکشه وقتی گفت پولشو حساب کتاب میکنم میاندازم جلوش و میگم دیگه دوست ندارم ببینمت. چطوره؟
گفتم آره اینم بد نیست اینطوری لااقل دیگه بهت شک نمیکنه.
سرشو به علامت تایید تکان داد گفتم حالا دیگه کلید رو بده و برو.
وقتی کلید رو داد گفت خانمم فقط ازت یه خواهش دارم.
گفتم بگو
گفت تو رو خدا مواظب باش فیلم ما رو کسی نبینه چون دیگه اونوقت کسی فکر نمیکنه که من برا آتو گرفتن اینکارو کردم و فکر میکنند هرزه ام و آبرویی برام نمیمونه.
گفتم بذار خیالتو راحت کنم من فقط یه بار فیلم دوربینها رو بازبینی میکنم و تکه هایی که صورت تو توش معلوم نباشه جدا میکنم بعد فیلم ها رو برای همیشه در یه جای امن بایگانی میکنم و حتی دیگه به چشمهای خودم هم اجازه نمیدم بش نگاه کنه چه برسه به دیگران.
پرسید بعد با اون تکه ها که جدا کردی چکار میکنی؟
گفتم چون نمیخوام تو فضای مجازی پخش بشه و دردسر درست کنه، ازش چند تا اسکرین شات میگیرم و رو کاغذ چاپ میکنم. و با همون عکسها میرم سراغ المیرا و به عنوان مدرک نشونش میدم و بش میگم که ازش فیلم دارم مطمئنم برا ترسوندن المیرا همون چند تا عکس کافیه و هر کاری ازش بخوام انجام میده.
فرانک وقتی داشت پیاده میشد با خنده گفت ولی خوشت اومد کونشو چطوری ترکوندم.
گفتم من مونده بودم چطوری داشت تحمل میکرد.
گفت اون ضربه اول رو دیدی اونو عمدا اونطوری محکم توش زدم. میخواستم انتقام توهینهایی رو که این مدت کرده بود یکجا بگیرم بخصوص وقتی باکره بودنشو تو سرم زد اگه بدونی چه حالی شدم راستشو بخوای الانم پشیمونم که چرا اون موقع که زیرم بود دیلدو رو تو کسش نکردم و پردشو نزدم تا دیگه اینجوری برام بلبل زبونی نکنه.
گفتم فراموش نکن هدف من انتقام شخصی نبوده و نیست.
گفت من به هدف تو چیکار دارم.
گفتم درسته تو برای این کار پول گرفتی ولی در واقع تو با این فداکاری خدمت بزرگی به بچه های بی سرپرست شهر کردی و اونا رو از دست این کثافت نجات دادی، دمت گرم.
شب مریم، مهسا، داوود و رامین رو به خونه دعوت کردم و بساط بگو بخند و شادی به راه بود تا اینکه ساعت از ۱۲ گذشت و دوباره سعید، رامین و داوود رفتن دوربین ها رو جمع کردند اوردن.
صبح روز بعد کلید و آخرین پول فرانک رو بردم دادم. وقتی گرفت پرسیدم اگه من این پول رو بهت نمیدادم چکار میکردی؟
لبخند زد و گفت اگه خبر داشتی چقدر بهت اطمینان دارم هرگز این حرفو نمیزدی. هر چند اینقدر دوستت دارم اگه نمیدادی هم دیگه برام مهم نبود.
گفتم دست بردار فرانک مارو با این حرفها سیاه نکن.
گفت به جان خودم راست گفتم دوست داری باور کن دوست نداری باور نکن.
بعدازظهر فیلم ذخیره شده دوربین ها رو چک میکردم و همانطور که به فرانک قول داده بودم تکه هایی از فیلم که صورت فرانک توش معلوم نبود برش میدادم تا اینکه در انتهای فیلم چیز جالبی دیدم. دیدم المیرا چند دقیقه بعد از اینکه پشت سر فرانک از خونه رفت بیرون دوباره برگشت در را قفل کرد یه مبل پشت در گذاشت و رفت سراغ دیلدو و اونو برداشت رفت تو اتاق خواب.
گوشی خودشو رو حالت فیلم برداری کاشت و کاملاً لخت شد و رفت رو تخت. دیلدو رو درآورد و اونو چرب کرد و آرام آرام روش نشست تا اینکه کامل تو کونش جا داد کمی صبر کرد و بعد شروع کرد به تلمبه زدن.
چند دقیقه تلمبه زد و به خودش ور رفت تا اینکه ارضا شد دیلدو رو در اورد و مدتی همان طور لخت دراز کشید و بعد بلند شد رفت.
رفتم گوشیمو برداشتم و مثل همیشه به فرانک پیام دادم ولی جواب نداد تا اینکه غروب زنگ زد جریان رو که براش گفتم کلی خندید و گفت همین کثافت بود که از دیلدو بدش اومده بود. بعد گفت حالا گوش کن تا من برات بگم.
گفتم گوشم با توئه بگو.
گفت المیرا امروز نزدیک ظهر زنگ زد و با لحن ملایمی بابت دیروز ازم عذرخواهی کرد بعد ازم خواست برم اداره منم رفتم. حسابی باهام صمیمی برخورد کرد و منم باش صمیمانه برخورد کردم انگار نه انگار که دیروز اتفاقی افتاده باشه تا اینکه تعطیل شد و با هم از اداره بیرون زدیم و به سمت خونه رفتیم تو راه خونه باز دو تا ساندویچ خریدیم و رفتیم خونه خوردیم دیدم گفت امروز هم اومدم که با هم سکس کنیم. گفتم من نمیفهمم یه دفعه چه اتفاقی افتاده که فازت با دیروز عوض شده؟ گفت خواهش میکنم دیروز رو کلا فراموش کن من اشتباه کردم. گفتم نکنه نامزدی مالیده شد دوباره اومدی سمت من. گفت نه اون سر جاشه اما دلم میخواد دوستی ام رو با تو ادامه بدم و همانطور که گفتم بعد ازدواج هم با هم رابطه سکسی داشته باشیم و دیگه نذاشت من حرف بزنم و شروع کرد به لخت کردن من. نه مقاومتی کردم نه حرفی زدم تا اینکه رفت دستشویی و لخت برگشت و گفت توشو کاملاً شستم و همه چی آماده ست که تو با دیلدوی نازت کونمو حال بیاری. منم کلاس گذاشتم و گفتم اول باید کسمو بخوری تا من ارضا بشم بعد. او هم قبول کرد و اینقدر کوسمو خورد تا ارضا شدم. دیلدو رو بستم و چرب کردم کمی با ژل کونشو ماساژ دادم و آرام آرام کردم تو کونش و با گاییدن کونش ارضاش کردم.
صحبتهای فرانک که تموم شد گفتم از حالا به بعد بیشتر مواظب خودت باش چون امکان نداره المیرا الکی تغییر رویه داده باشه. بدون شک او دنبال فرصتی میگرده تا کار خودشو بکنه و بهت ضربه بزنه.
شب تو بستر قبل از سکس با شورت و سوتین تو بغل سعید دراز کشیده بودم که بش گفتم یه چی از رابطه های گذشته ات بپرسم راستشو میگی؟
گفت بستگی داره چی بپرسی؟
پرسیدم تو قبل از سکس آنال با دوست دخترات وادارشون میکردی تو کونشون آب کنند و اونو تمیز کنند؟
خندید و گفت ای ناقلا تو با فرانک در مورد سکس هایی که با من داشته حرف زدی.
گفتم نه هرگز. اما فرانک تو فیلمی که با المیرا سکس میکنند یه جا ازش میخواد این کارو بکنه. المیرا بعد انجام این کار میگه خیلی خوب بود تو این کارو از کجا بلد بودی؟ فرانک میگه از دوست پسر سابقم یاد گرفتم.
سعید گفت حالا تو هم یاد گرفتی و میخوای انجام بدی!
هول شدم و گفتم نه، فقط برام سوال بود تو یادش دادی یا غیر تو دوست پسر دیگه داشته و از او یاد گرفته.
خندید و گفت دروغ نگو من که میدونم هوس کردی از عقب بدی و روت نمیشه. اما اینکه خجالت نداره. اگه دوست داری بدی بگو تا انجام وظیفه کنم.
خندیدم و گفتم کور خوندی مگه کس به این خوبی چه ایرادی داره که میخوای کونمو بگای.
گفت کست که حرف نداره ولی کونت یه چی دیگه ست.
گفتم امان از دست تو، از بس گفتی کچلم کردی.
منو دمر خوابوند و دستی روی کپل های برجسته و نرم کونم کشید و گفت، عجب دنبه ای. آخه تو که نمیدونی چقدر سخته هر شب بخوای این کون رو لمس کنی و ازش استفاده نکنی.
گفتم من که میدونم تو تا این کون منو نگایی ول کنم نیستی بیا یه بار بکن توش و دست از سرم بردار.
گفت آخ جاااان، ،جدی میگی؟
گفتم اینطور که تو با حسرت میگی جااان من دلم میاد نه بگم؟
گفت ممنونم ازت که اینقدر درکم میکنی.
بلند شدمو گفتم پس بذار برم توشو بشویم و بیام که کثافت کاری نشه و به دلت بچسبه.
گفت باشه اما همین که اومدم در را باز کنم دیدم دست دور کمرم انداخت و با یه فن بارانداز منو رو تشک تخت خوابوند و بدون اینکه حرفی بزنه خودش کنارم نشست. مونده بودم چش شده و ساکت نگاش میکردم که سوتینم رو بالا داد و نوک ممه هام رو با نوک پنجه هاش مالید که در جا تیز شدند. هر کدوم از اونا رو بین انگشتان دستش گرفت و محکم فشار داد و بالا کشید. دردم گرفت و داشت اشکم در میومد که کمی فشار رو کم کرد و گفت ببین خانم منو تو بد مخمصه ای قرار دادی از یه طرف دلم میخواد کونتو بگام از یه طرف دلم نمیاد این کارو با تو بکنم چون واقعاً دردناکه و حتی ممکنه به معنی واقعی جر بخوری پس لطفاً تو دیگه انگولکم نکن.
گفتم منم وقتی میبینم تو دوست داری اینکارو بکنی دلم نمیاد حالتو خراب کنم. دوست دارم با من به تمام آرزوهات برسی.
ممه هام رو ول کرد و گفت نگران نباش من با داشتن تو به تمام آرزوهام رسیدم.
گفتم پس اگه اینطوره چرا همش میگی.
گفت ما مردها وقتی حشری میشیم عقلمون میره تو کیرمون و از طرف مقابل خیلی چیزا میخواهیم. منم مثل بقیه؛ تو که نباید هر چی من گفتم اهمیت بدی. تو باید مثل سابق کار خودتو بکنی من همین که ارضا بشم همه چی یادم میره.
گفتم حالا دیگه خیالم راحت شد و هر بار که گفتی کون من میگم فقط کس. دوست داری بکن، نداری بشین و تماشا کن.
گفت آفرین حالا بخاطر اینکه بازم از کونت گذشتم لطف کن و یه ساک مجلسی مهمونم کن.
شورت و سوتینمو کندم و رفتم بین پاهاش و شورتشو پایین کشیدم. کیر خوش خوراکش مثل فنر بیرون پرید و جلوم ایستاد. شورت رو کامل از پاش در اوردم و کیرشو کردم تو دهنم. رو تخت دراز کشیده بود و با چشمای شیطونش ساک زدنم رو تماشا میکرد کمی که خوردم گفت حالا همینطور که داری ساک میزنی بچرخ و کس خوشگلت رو بزار رو دهنم که تشنه آبشم.
روز بعد تا شب خبری از فرانک نبود و منم چون بزودی قرار بود تو یه سری مسابقات کشوری در رشته مورد علاقم ( موی تای) شرکت کنم سرم حسابی گرمه تمرینات فشرده باشگاه بود و ازش خبری نگرفتم. شب وقتی گوشیمو باز کردم یه پیام از فرانک دیدم که نوشته بود هر موقع فرصت کردی زنگ بزن.
وقتی بش زنگ زدم بلافاصله بعد احوالپرسی گفت برا همیشه با المیرا قطع رابطه کردم.
گفتم دوباره چی شد؟
گفت یادته گفتی تغییر رویه المیرا بی دلیل نیست و بهم توصیه کردی مواظب خودم باشم.
گفتم خب؟
گفت حدست درست بود کثافت عوضی اخلاقش رو خوب کرده بود بهم نزدیک بشه و ازم آتو بگیره تا هم بتونه ازم پولشو پس بگیره و هم آبرومو ببره.
پرسیدم مگه چیکار کرد.
گفت امروز دوباره دم دمای تعطیل شدن از اداره بام تماس گرفت و گفت میایی امروز هم بریم تو خونه و با هم سکس کنیم. من که از صبح یه سری وسایل مثل کمد لباس، لباسام، یه مقدار ظرف و ظروف، اجاق گاز و غیره برده بودم و داشتم وسایلمو مرتب میکردم گفتم من دیگه همیشه اینجام هر موقع خواستی بیا منم در خدمتم. وقتی اومد وسایل منو دید گفت تو جدی جدی قصد داری اینجا بمونی. گفتم آره تو با این مسئله مشکل داری. منتظر بودم صحبت پولشو وسط بکشه تا بگم پولت آماده ست فردا بیا از بانک بگیرم بهت بدم دیدم چیزی نگفت. دو تا ساندویچ خریده بود یکی رو داد دست من و گفت تا داغه بخور.
ساندویچ ها رو که خوردیم سکسمون شروع شد اول او با دیلدو از جلو منو کرد تا ارضا شدم بعد من اونو از عقب کردم تا ارضا شد. چند دقیقه بعد گفت دوباره یه پارت دیگه بریم؟ گفتم مشکل نداره رفت دیلدو رو شصت و اومد به خودش بست از من خواست داگی بشم. کمی کسمو خورد خیس شدم کرد تو کسم. او از پشت داشت تلمبه میزد و من آه و اوه میکردم که یه لحظه گفت فرانک منو نگاه کن. برگشتم دیدم گوشی دستشه داره فیلمبرداری میکنه. گفتم چرا داری فیلم میگیری؟ گفت نگران نباش حذفش میکنم. حسم از بین رفته بود و دیگه تمایلی به ادامه سکس نداشتم اما کمی تحمل کردم بعد وانمود کردم که ارضا شدم تا بیخیالم بشه. دیلدو رو از کسم بیرون کشید و بلافاصله سمت دستشویی رفت و در را بست دیگه مطمئن شدم کاسه ای زیر نیم کاسه است. چند دقیقه بعد او زیر بود و من داشتم کون او رو میکردم وسط کار گوشیمو برداشتم تا منم فیلمشو بگیرم ببینیم چه عکس العملی نشون میده. دیدم گفت گوشی رو بذار کنار. دیلدو رو از تو کونش در اوردم و گفتم نفهمیدم چی شد. تو از کردنت فیلم میگیری بعد به من که میرسه میگی فیلم نگیر. گفت حالا ببین برا یه دقیقه فیلم چکار کنی الان حذف میکنم. دیلدو رو باز کردم انداختم جلوش و مشغول لباس پوشیدن شدم همزمان گفتم همین الان جلو من حذفش کن. گوشیشو که زیر بالش گذاشته بود برداشت فیلم رو اورد و جلو من حذف کرد و مشغول لباس پوشیدن شد. شک نداشتم فیلم رو جای دیگه هم ذخیره کرده. من دیگه لباسامو پوشیده بودم. گفتم گوشی رو بده میخوام مطمئن بشم حذف کردی شورتش رو پوشید و سوتین رو برداشت که بپوشه گفت مگه جلو چشات حذف نکردم دیگه چی میخوای؟ میدونستم زورش از من بیشتره اما باید سفت جلوش می ایستادم. لباساشو برداشتم انداختم پشت اپن آشپزخانه و خودم جلو ورودی ایستادم و گفتم تا اون روی سگم بالا نیومده گوشیتو بده من وگرنه لخت از خونه بیرونت میکنم. سوتینش رو بست و به سمت من حمله کرد، منو به عقب هل داد و سریع به سمت لباساش رفت و خم شد اونا رو از کف آشپزخانه برداره از فرصت استفاده کردم و یه سیلی محکم رو کمر لختش زدم طوری که کف دستم سوخت فکرشو بکن سر کمر او چی اومد. ناله سوزناکی کرد و داشت راست میشد که با زانو تو پهلوش زدم که به خودش پیچید و همونجا رو زمین نشست. دیگه سوارش بودم و بهانهای پیدا کرده بودم که ادبش کنم دست انداختم و سوتینش رو کشیدم که از سه جا پاره شد. جلوش زانو زدم، مثل بید میلرزید دوتا سیلی تو گوشش چپ و راست کردم که اشکش جاری شد. گفتم گوشی رو میدی یا هنوز دوست داری کتک بخوری؟ گوشی رو داد اما بسته بود گفتم بگیر بازش کن. گریش شدید تر شد. یه سیلی دیگه زیر گوشش خوابوندم و گفتم میگم بازش کن. وقتی باز کرد گرفتم و بلند شدم جلوش ایستادم و گفتم دست از پا خطا کنی کشتمت. مشغول چک کردن گوشی شدم و هر جا که فکرشو میکردم نگاه می کردم اما از فیلم اثری نبود با خودم گفتم شاید برا کسی ارسال کرده و رفتم تو واتساپ دیدم اونجا هم از فیلم اثری نیست رفتم تلگرام رو چک کنم که ناغافل دست انداخت دور پاهام و هلم داد که با کون زمین اومدم و با عجله خواست بیفته تو سرم که خیلی اتفاقی زانوم به زیر فکش خورد و جیغش به هوا رفت نگاه کردم دیدم دهنش پر خون شد فهمیدم زبونش بین دندوناش گیر افتاده و بریده شده. همونطور که جلو دهنشو گرفته بود و داشت گریه میکرد بلندش کردم و با تیپایی فرستادمش تو دستشویی و در را بستم و برگشتم تلگرام گوشی اش رو چک کردم دیدم حدسم درست بود. کثافت فیلمم رو تو تلگرام برا یه شماره که لپ تاپ سیو کرده بود ارسال کرده ولی خوشبختانه هنوز سین نخورده بود یه کمربند چرم داشتم از تو لباسام برداشتم و صبر کردم از دستشویی بیرون اومد پرسیدم جنده خانم مگه نگفتی حذف کردی پس این چیه؟ گفت فرانک بخدا غلط کردم. گوه خوردم. گفتم فکر کردی بگی غلط کردم و گوه خوردم دست از سرت بر میدارم باید بگی این کیه براش فرستادی و چرا این کارو کردی. چیزی نگفت کمربند رو یه دور، دور دستم تاب دادم و بدن لختشو به زیر کمربند گرفتم چندتا که زدم دادش به هوا رفت و به معنی واقعی به گوه خوردن افتاد و گفت نزن تا بگم. دست نگه داشتم گفت اون شماره خودمه که خاموشه با اون شماره رو لپ تاپم تلگرام نصب کردم و فیلم تو را رو اون خط فرستادم تا بعداً برم تو لپ تاپ بازش کنم. گفتم پس فیلم گرفته بودی که ازم آتو داشته باشی؟ گفت راستشو بخوای آره؛ یادته اون روز گفتم خونه رو فسخ کن و پول منو بده تهدیدم کردی اگه بت فشار بیارم میایی پیش خانوادم و آبرومو میبری تصمیم گرفتم منم ازت آتو بگیرم تا دیگه تهدیدم نکنی و من بتونم پولمو ازت بگیرم. گفتم خاک عالم بر اون سرت کنند، منو باش که تو رو رفیق خودم دونستم و با اون همه توهینی که بم کردی تو رو بخشیدم و باز باهات رابطه گذاشتم اما توی حیوون چی از رفاقت میفهمی. و دوباره با کمربند افتادم به جونش. اینقدر گریه و التماس کرد تا اینکه ولش کردم و به شماره که فیلم رو ارسال کرده بود زنگ زدم دیدم خاموشه فیلم رو حذف کردم و برا اینکه کاملا خیالم راحت بشه، گوشی رو تو دیوار کوبیدم که چند تکه شد و پای دیوار ریخت دست انداختم موهاشو گرفتم و کشان کشان تا اتاق خواب بردم. گوشیمو برداشتم زدم رو ضبط فیلم و گفتم خودت شورتت رو بکن و دیلدو رو بکن تو کونت میخوام ازت فیلم بگیرم. گفت تو که هم فیلم هم گوشی منو نابود کردی دیگه برا چی فیلم میگیری؟ گفتم چون حالا من میخوام از تو آتو داشته باشم که اگه بعد از این مزاحمم شدی پدرتو در بیارم. گفت من دیگه غلط بکنم مزاحمت بشم گفتم من این حرفها سرم نمیشه. یا کاری رو که گفتم میکنی یا لباساتو آتش میزنم و لخت از خونه بیرونت میکنم. همزمان خودم سمت آشپزخونه رفتم. خواستم گاز رو روشن کنم از اتاق بیرون اومد. گفتم سمت من نیا که با کمربند سیاه و کبودت میکنم. گفت فرانک تو که اینقدر بد نبودی چرا امروز اینطوری شدی یه ذره رحم داشته باش من که گفتم غلط کردم من که گفتم گوه خوردم تو هم که انقدر کتکم زدی گوشیمو که خورد کردی دیگه چی از جونم میخوای؟ لباسامو بده بپوشم گورمو گم کنم. گفتم سر رفیق خیانتکار قدر نشناس هر بلایی بیاری کمه. دوباره شروع به التماس کرد که او را ببخشم. دلم خنک شده بود گفتم به جان خودم پولتو جور کرده بودم و قصد داشتم بهت بدم اما دیگه تموم شد. بذار خیالتو راحت کنم. هم پول رهن هم پولی که برا خرید وسایل خرج کردی، با کاری که امروز کردی دود شد رفت هوا. دیگه یه ریالم بهت نمیدم. گفت تو فقط لباسامو بده و بزار از اینجا برم من نه تنها چیزی ازت نمیخوام تا عمر دارم دعات میکنم. گفتم اول کلید خونه رو بده بعد هر قبرستونی که دوست داشتی برو. سر سه سوت کلید رو از کیفش در اورد و داد دستم.
لباساشو انداختم جلوش و گفتم بپوش و زودتر گورتو گم کن و خدای نکرده اگه دوباره به هر دلیلی هوس کردی به پر و پای من بپیچی امروز رو به یاد بیار. همینطور که داشت لباس می پوشید گفت چشم، قول میدم دیگه کاری باهات نداشته باشم ولی تو رو خدا تو هم جریان امروز رو جایی بازگو نکن ممکنه به گوش پدر مادرم یا همک