عشق ممنوعه (۲)
…قسمت قبل
سلامبچههای شهوانی رضام با عشق ممنوعه الانکه قسمتدووم این داستانو مینویسم خیلی وقته رابطم با زهرا تموم شده
ولی هنوز عاشقشمو هزار بار بهش گفتم طلاق بگیره خودم بیام خواستگاریت ولی از ترس شوهرش و خانوادش قبول نمیکنه
منم بخاطری فراموشش کنم افتادم پی دختر بازی تایکیو جایگزینش کنم که تاپای سکس میرفتم ولی باز نمیتونستم و بیخیالش میشدم
دیگه فهمیده بودم قفل شدمونمیتونم با کسی جز زهرا سکس داشته باشم مردا عاشق شده باشن میدوننچی میگم اینتوضیحاتو دادمبدونینچقد عاشق زهرامو الان که دو سال ندیدمش ولی هنوز نتونستمفراموشش کنمباخاطراتش زندگی میکنم
میخوام یکی از بهترین سکسامو با زهرا براتون تعریف کنم که لول سکسمونه خیلی برد بالا
منو زهرا خیلی سکس باهمداشتیمازهرموقعیتی استفاده میکردیم چه کمچه زیاد ولی هیچ وقت نذاشت کسشو بخورم و واسمنخورد دیگه بقیه کاراش عالی بود تا اون شب بیاد ماندنی
یه شب که باهم بودیم خونهعمش دیگه پنجشیش ماهی میشد باهمبودیمو خیلی باهمراحت بودیم زهرا گفت دلمموتور سواری میخواد زنگ زدم رفیقم موتورشو ازش گرفتماومد موتورودادو هرکارم کردمنذاشت برسونمش منم رفتم زهرا سوارکردم دومین باری بود باهممیرفتیمبیرون استرسم داشتمچون شهر کوچیک بود کسی ببینتمون
خلاصه رفتیم بام شهرمون نشستیم ساعت دوازده شب
قبلش فقط لب بازی کرده بودیمو من خیلی حشری بودم حرفهای سکسی میزدمو ازفانتزیاممیگفتم که بهش گفتم زهرا چرا نمیزاری براتبخورم من خیلی دوست دارم بخورمش کلوچهتو اونمهی تفره میرفت
تا بالاخره راضیش کردمواوکی داد فقط گفت یبار
یه چند دقیقه دیگه موندیمو لبو لوچه رو گرفتیم حرکت کردیم طرف خونه عمش
هنوز وارد اتاق نشده بودیم از بس حشری بودم ازپشت بغلش کردمو لباساشو دراوردم افتادم به جونش از گوشاش تا نافشو لیس زدمو بوسیدم
رسیدم به شورتش از رو شورت براش میخوردمو گاز میگرفتم بالبام
طاقتمسراومدشورتشو دراوردم داشتمباذوق نگاه بهشتش میکردم
یه بوی عطر نازمیداد که دلم میخواست قورتش بدم که شروع کردم به خوردنش بالباممیکشیدم روش چوچولشو بالبام میکشیدم زبونمومیکشیدمهمه جا یه دفعه دیدم زهرا گفت بده منم بخورم ازشنیدنش ذوق مرگ بودم واقعا توابرا بودم حالت69شدیمو د بخور
زهراخوب بلدنبود بخوره ازشهوت زیاد مکش میزد فقط که کلاهککیرم دردمیگرفت منم براش میخوردمو لیس میزدم زبونمو تاته میکردم داخلش
از زهرا خواهش کردممک نزنه لیسش بزنه واسم باراولش بود ولی بازمخوب براممیخورد منمرو ابرا بودم دیگه هیچی ازایندنیانمیخواستم
بعد نیم ساعت بزور زهرا از خوردن دست برداشتمو زهرا هی باناله میگفت کیرمیخوام رضا منم بخاطری بیشتر حشریش کنم واسش میخوردم که جیغ زد رضاااااا کیرررر میخوام دیگه دست کشیدمو پاهاشو دادم بالا سالار ومیمالیدم به چوچولش که بیشتر جیغ میزد خونه رو گذاشته بود رو سرش منمدستمو میذاشتمجلو دهنش
یهوتا تهفروکردمداخلش که صدای قطع شد از درد سرخ شده بود صورتش ولی جلو خودشو گرفت جیغ بنفش نکشه
زهرا ارتجاعی بود بهشتش واسههمین چندروزکهسکسنداشتیممثروزاولش تنگ میشد
گذاشتمبه کیرمکه عادتکردم شروع کردم به تلمبه های یواشو سنگین زدن درمیاوردمدوباره تااخرجا میدادمکه زهرا از حشر زیاد همه شکمموچنگ انداخته بود جای ناخوناش میسوخت
یهو دیدم گفتمنمیخوامکیرسواریکنمو بایه حرکتاومد رومد خودش بالاپایین میشد یه جوری تند تند بالاپایین میشدکه فکمیکردی من روشمودارمتلمبه میزنم بدجور صدامیداد
چند دقیقه ای اینکاروکرد منمسینه هایه بلوری شوکه سایز هفتادوپنجن خودم بزرگشونکرده بودموگرنهپنجاهوپنجم نبودن اول داشتممیمالیدم اونم از حشر زیاد دست تو موهاش میکشید و صورتشو میمالید جیغ میزد
از حرکت وایستاد خودشو فشار میداد روش کیرمنم ۱۷ سانتی میشه کلفتم بود اولین بار بود زهرا رو اینقدر حشری میدیدم که راحت داشتکیرمو تحملمیکردواین راحتروش بالا پایین میشد
زهرا دیگه به حدی رسیده بود خودشو میچرخوند که کیرم بهشتشو ماساژ بده
منم دلمتلمبه میخواست بخاطر ویاگرایی زده بود میدونستمخبری ازارضا شدن نیست
کشوندمش تو بغلم و لباشو شروع کردم بهخوردنو تلمبه میزدم زهراملبامو از ته دل میخورد جوری محکممیخورد لبامتاچندروز بعدش دردمیکردن زهرا دیگه به نفس نفس افتاده بود
واسه همین داگ استایلش کردمو شروع کردم ازپشت تلمبه سنگین زدن که زهرا پرت میشد جلو بدجورم صدا میداد دیگه برامون مهمنبود که عمش میشنوه مسخره مونمیکنه بعدش فقط داشتیم از هر ثانیش لذت میبردیم
سرعت تلمبه هامو زیاد کردمو سیلی میزدم رو لمبرای کونش اینقدر زدم که کامل کبود شده بود
خودمم اینقدر حشری بودم که مغزم استوپ زده بود مغزم رفته بود تو کیرم فقط تلمبه میزدمو سیلی رو کون زهرا میزدم هیمازش میپرسیدمداری به کی کس میدی اونممیگفت به عشقم به بکنمرضا
ده دقیقه ای داگ استایل تلمبه زدم که زهرا دو دفعه ارضا شد خودمم خیس عرق بودم فقط دلم میخواست ابم بیاد بریزمداخلش
میدونستم زهرا نمیزاره بریزمداخل
زهرامخسته شده بودهیمیگفت رضا میسوزهتوروخدا آبمو بیار
منمگفتم به شرطی میارمش که بزاری بریزمداخل میرم زود برات قرص میگیرمکه خیالت راحت باش اول قبول نمیکرد ولی بخاطر دردی می کشید گفت باشه فقط زود آبتو بیار که آتیش گرفتم
منم خوابوندمش به شکمبخاطری یه کم استراحتش بدم گذاشتملاپاشچنددقیقه لاپایی زدم حس کردم ابمدارهمیاد کردمداخلش شروع کردمبااخرین سرعت تلمبهزدمکه ابموفتی میومد چند تا تلمبه بیشترنتونستمبزنمو داخلشنگه داشتمجوری ارضا شدمداخلشانگارجونمداشتازبدنمخارجمیشد تا آخرین قطره ریختم داخلش ازروی زهرا بلند نتونستم بشمچنددقیقه همینجور بی حال افتاده بودمروش زهرامحال نداشتحرف بزنه خودم بخاطر اذیت نشه از روش غلط زدم افتادمکنارش گرفتمش تو بغلم شروع کردم صورتشو بوسیدن از بس بهم خوش گذشته بودتواین یه ساعت
زهرام حرف نمیزد فقط می گفت میسوزه رضا ابت خیلی داغ بود
کنارمهم یه ساعتیهمینجور لخت افتادیم البته جونمنداشتیمازجامونپاشیم لباس بپوشیم
دیگه زهرا به حرف اومد گفترضا تورو خدا برو برام قرص بگیر میترسم
منمرفتم جنگی گرفتماومدمازترس دوتا بستهدوتایی انداخت بالا
منم بخاطری استرسشکمبشه بغلش کردمو ارومش کردم یه کمحالش کهخوب شد زبونش باز شد گفت شبی جرم دادی دیوونههمهبدنمدردمیکنه منمگفتم واسم خوردی انقدر حشری شدم که دست خودم نبودماونمقول داد دیگه همیشه بزاره براش بخورم چون خیلی خوشش اومده بود منمسواستفاده کردمگفتمپس سالارچی اونمزد روسینمگفت باشهاونممیخورمبرات اقا خیلیمخوشمزه بودکاش زودتر میخوردمش
تاساعتچهارپنجصبحکنارهمدیگهموندیمو حرف زدیمدیگه سکسنکردیم بعدش رفتمخونه
پایان…
خبدوستانچطور بود داستانمون ؟
اگه بهبود ببخشین من دلی نوشتمنویسندهنیستم اگه دوست داشتین بگین از بقیه سکسامونمبراتونبنویسم
یا حق
نوشته: Reza