فرزاد در سفر شمال (۱)

سلام دوستان. این اولین داستان منه که مینویسم. نظراتتون رو میخونم ببینم قلمم خوبه یا نه.چون طولانیه ولی داستان کامل سفره باید توی دو یا سه قسمت بنویسم.نمیخوام حوصلتون سر بره. قسمت اولش اروتیک نیس ولی میخوام در جریان کل داستان باشین. شاید بعضیا خوششون بیاد. اونایی که فحش میدن هم برام مهم نیستن. من خودم خوشم نیاد نمیخونم داستان دوستان رو ولی فحش نمیدم.
من فرزادم 34 سالمه و مجردم. دوست دخترم که جدا شده بهنوش هم 34 سالشه و حدود 2 ساله باهمیم. از بهنوش بگم که قدش 170 و وزنش 63. سینه های 80 و کون خوبی داره. باهم تریسام با دختر و پسر داشتیم و با هم راحتیم و هر نوع شیطونی رو تجربه کردیم ولی قول دادیم به هم خیانت نکنیم. همین هفته قبل با هم رفتیم شمال. دوتایی به همراه دوتا سگ کوچولومون که همراهمون بودن. قرار بود یه شب توی محمودآباد بمونیم و کنسرت یه خواننده رو بریم توی آمل و بعدش بریم گیلان. وقتی رسیدیم محمودآباد 9 صبح بود و ویلا تحویل نشده بود. تصمیم گرفتیم بریم لب ساحل چادر بزنیم تا سگا بچرخن و خسته شن شب بخوابن ما راحت بریم کنسرت. چون آفتاب بود چادر زدم و توی چادر چایی میخوردیم و گاهی میرفتیم لب دریا پیاده روی. ساحل تقریبا خلوت بود و خیال ما راحت. سگامون برای خودشون میچرخیدن و من حسابی توی چادر که دید نداشت بهنوش رو میمالیدم که یهو صدای واق زدن بچه ها اومد. دیدم برای یه سگ بزرگ دارن شاخ و شونه می کشن. رفتم قلاده شون رو گرفتم که یوقت آسیب نبینن و برگشتم چادر. بعد از 10 دقیقه دیدم یه پسر ورزشکار که فقط یه شلوارک تنش بود و گویا داشت ورزش میکرد اومد و صدامون کرد. فهمیدم صاحب اون سگ نره خره. کلی اصرار کرد که سگش آرومه و بازی می کنه باهامون. بالاخره بهنوش چون عاشق سگاس راضی شد و یه لباس پوشید و رفت کنار بچه های خودش و سگ اون یارو که اسمش بهنام بود. گوش شکسته بود. حالا یا کشتی گیر بود یا چیز دیگه نمیدونم ولی سیکس پک داشت. من که خیالم راحت شده بود رفتم توی چادر و با گوشیم مشغول شدم. 10 دقیقه میشد که توی گوشیم بودم و سرمو که بالا آوردم دیدم بهنام داره توی گوشیش چیزی به بهنوش نشون میده. یکم بهم برخورد و بلند شدم رفتم اونجا. تا رسیدم پسره گوشیش رو جمع کرد و یکم دور شد. بهنوش بهم گفت راس میگف این آقا بهنام ببین چقدر سگش آرومه. منم به شوخی گفتم این بهنام مثل سگش نره غوله. بهنوش گفت آره ببین چه بدنی داره. من بهم برخورد ولی تایید کردم و گفتم آره ورزشکاره مثل من سیگاری نیست. بعدش یکم که با بچه ها بازی کردم بهنوش گفت برو توی چادر عزیزم من هستم. منم علی رغم میلم رفتم توی چادر. فکر کنم 10 دقیقه دراز کشیدم و گاهی نگاه میکردم ببینم اوضاع اونا چطوره. دیدم لب یه سنگی نشستن و میخندن و گاهی با سگا بازی می کنن. یهو دیدم بهنوش بلند شد اومد و گفت میشه بری برای قبل کنسرت مزه بگیری که مست کنیم بعدش بریم؟ گفتم خب باهم میریم الان نه. گفت الان بچه ها مشغولن منم کم کم میارمشون توی چادر و دراز می کشم تا بیای. قبول کردم ولی چیزی که برام جالب بود این بود که گفت یه افق کوروش دیدم اول شهر برو از اونجا بگیر. گفتم دوره. گفت نه بابا دور نیست زودی میای همه چی هم هست. با بی میلی و یکم دل چرکین رفتم و دوتا خیابون اونور تر یه هایپر پیدا کردم و با خیال راحت خرید کردم و خیلی زود داشتم برمیگشتم. وقتی رسیدم لب ساحل و در ماشین رو بستم دیدم بهنام از چادر ما اومد بیرون یا من اینجوری حس کردم. مشکوک شدم و به طرف چادر رفتم. بهنام منو دید و رفت طرف چادر یچیزی گفت و رفت طرف سگش. من دور بودم ولی مشخصا بهنوش هم از توی چادر به سگاش گفت بیان توی چادر. وقتی رسیدم دیدم موهاش بهم ریختس و حسابی عرق کرده. با حیرت پرسیدم حالت خوبه؟ چرا اینجوری هستی؟ گفت دویدم با بچه ها عرق کردم تازه اومدم دراز کشیدم. گفتم اون پسره اینجا بود؟ گفت آره!!! گفتم توی چادر؟؟ گفت وا دیوونه معلومه که نه اومد دم چادر گفت میخوام برم. یکم دراز کشیدم ولی دل من آروم نمی گرفت.گفتم بیا سکس کنیم گفت گرمه حال ندارم. دیگه بیشتر مشکوک شدم. ولی بازم نمیشد چیزی رو ثابت کنم. دیگه جمع کردیم بریم ویلارو تحویل بگیریم دیدم یه پلاستیک دستشه. گفتم اون چیه؟ گفت آشغاله. گفتم بده بندازم سطل زباله همینجا.گفت نه خودم میندازم. منم گیر دادم گفت باشه کلی پوست میوه و چایی ریخت توش و داد ببرم. من عمدا بردم سطل پشت چادر و توشو نگاه کردم دیدم یه دستمال پر از آب منیه. مطمئن شدم دوس دخترم کس داده.
رفتیم ویلا تا آماده شیم برای کنسرت و من شدیدا عصبانی بودم…

نوشته: فرزاد

ادامه…

دکمه بازگشت به بالا