فقط یک مرد 95
–
سپیده جان حالا دیگه وقتشه که باید یه دست حسابی به سر و گوشت بکشم . دوروز دیگه باید خودمو به دولت معرفی می کردم . روز های خیلی سخت تر از اینی انتظارمو می کشید . سینه های درشت و سفت سپیده چشامو خیره کرده بود . -عزیزم اینا مال خودته ;/; -پس می خواست مال کی باشه -آخه من که تو امریکا بودم خیلی ها به خودشون ژل و آمپول و از این چیزا می زدن تا به سینه هاشون حالت بدن .. کف دو تا دستمو تا اونجایی که می شد بازش کرده گذاشتم رو سینه های سفت و براقش .. -کوروش ! سپیده ایرونی تو اهل تقلب و دوپینگ نیست . یه دستمو از رو سینه اش بر داشته و لبمو گذاشتم جای اون . نوکشو می ذاشتم تو دهنم و با میک زدن ته نوک تا سرشو تو دهنم می گردوندم . سپیده به صورت دم و باز دم های مرتب اوف اوف و ناله می کرد . اون دستمو هم از رو سینه اش بر داشته و گذاشتمش رو کوسم . -خوشگله هوامو داری خیلی دوستت دارم . بدون که خیلی می خوامت .. چپ و راست اونو غرق حملات بوسه های خودم قرار داده بودم وولش نمی کردم . -خودتو بسپر دست من دختر .. هیچ کاری نکن . خیلی ازش خوشم اومده بود . با این که زیاد فرصت نداشت ولی ترجیح داده بودکه من استراحت کنم و بعدا برم سراغش . این محبت اونم برای آینده اش هم تاثیر نداشت . چون شاید آخرین باری بود که می خواستم باهاش طرف شم . زنای دنیا این قدر زیادن که غیر کتی و افسانه و ثریایی که شاید پارتی بازی کنم براش نشه به کس دیگه ای نوبت داد . کوسشو با کف دستم آوردم بالا و گذاشتمش تو دهنم . دهنمو تا می تونستم باز می کردم و کمپلت اون ناحیه رو تا اونجایی که می شد می ذاشتم داخل دهنم و مثل یه غذایی که هر چه می جوی له نمیشه می جویدمش .. پاهاشو از انتها دور گردن من فشار می داد و دستاشو هم گذاشته بود روسرم . منم دو تا انگشتو کرده بودم تو کوسش و خوب محکم کاری کرده بودم که کوس سپیده جونم پایین نیاد -کوروش .. یواش تر .. یواشتر .. من تموم نمیشم همین جام . مخصوص توام .. -می دونم تو تموم نمیشی .. ولی من دلم می خواد طوری شارژشی که تا مدتها خالی نشی .. -نههههه نهههههه … همین یه بار وقتی که مزه اشو بگیرم دیگه برای همیشه می خوام . برای همیشه . می خوام .. چرا این جوری شده . چرا باید دنیای ما این جوری شه .. -آره سپیده جون . حق با توست . عشق و هوس معنای خودشو از دست داده . وقتی هوسی دو طرفه نباشه عشقی نیست . و عشقی هم اگه باشه بدون هوس رنگی نداره لطفی نداره .. نزدیک بود از زبونم بپره حتی مردایی بودن مثل تیمور که دیوونه وار عاشق زنشون بودن و اونو می پرستیدن ولی عشقشونو تقدیم من کردن . سپیده چشاش یه حالت خاصی پیدا کرده بود . دیگه فهمیدم که وقتشه ضربات نهایی رو وارد کنم . کوسشو خوب خیس کرده بودم . پاهاشو از وسط باز کردم . هرچند کوسش مثل همه کوس های آک دیگه خیلی تنگ بود و حفره ریزی داشت ولی کیرم راحت راهشو پیدا کرد و با یه لذتی تموم نشدنی به راهش ادامه می داد . چند ساعتی می گذشت از وقتی که تو کوسش آب ریخته بودم واسه همین حس می کردم که بازم تمایل شدیدی واسه خالی کردن تو کوسش دارم . نمی دونم چه قدرتی پیدا کرده بودم . مدام غذاهای تقویتی و یه مکمل هایی بهم می دادند که همیشه سرشار از آب باشم ولی پزشکان گفته بودند که این جور دوپینگ کردنها تا یه حدی مفیده و اثر داره و اگه از حد بگذره و تخلیه زیاد باشه ضرر داره .. خدا کنه با این کارا زود منو تلف نکنن . -سپیده حشری ازم می خواست که بازم تند تر به کارم ادامه بدم و من هم تند و تند کیرمو تا ته کوس نرم و داغ و چسبونش فرو می کردم . -همین جوری .. نههههههه … ولم نکن . شلش نکن .. همین طور با هوس .. تا اونجایی که می تونی .. تند تر کوروش ولم نکن . سرش افتاده بود یه طرف . خیلی آروم شده بود و دیگه حرفی هم نمی زد . یه خیسی کوس سپیده رو خیلی زیاد تر از اونی که در حالت عادی باشه حس می کردم . کوسش سنگین و آبدار شده بود . -کوروش ..عزیزم فکر می کنم یه حالتی شدم که تا حالا هیچوقت نشدم و شایدم دیگه هیچوقت نشم .. می خواستم بهش بگم که کیر مصنوعی و ویبره و لرزون که با برق و باطری دورش کم و زیاد میشه خیلی مناسب این کاراست ولی یه جورایی به غرورم بر می خورد و به کیر مصنوعی حسودیم می شد . چیزی نگفتم . فقط سپیده رو محکم نگه داشته و نذاشتم که تکون بخوره . این بار هم خیلی راحت و روون تو کوسش خالی کردم . ازبس خوشش اومده بود بازم خیلی سریع خوابش برد . منم کنارش خوابیدم . چند ساعت بعد کتی و افسانه داشتند درو از پاشنه اش در می آوردند و منم از لج اونا درو باز نکرده گذاشتم که به همون وضعیت باشن . دیدن که تحویلشون نگرفتم رفتن . می دونستم که دوباره میان . این بار درو باز گذاشته و به سپیده گفتم بهتره که حالشونو بگیریم . هردوتامون در حالی که لخت بودیم همو از روبرو بغل زده و به هم چسبیدیم کیرمو گذاشتم تا ته کوسش و لبمو رو لباش هر چند لحظه در میون یه تنفسی به خودمون می دادیم و منتظر بودیم تا فضولا برسن … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی