فوت فتیش با زینب موقع درس خوندن

مقدمه: سلام دوباره به همه من احسان هستم همون که داستان سکس و فوت فتیش با دختر بسیجی سکسی رو نوشتم راستش بعد اون سکس من با زینب یه ۲ هفته ای می گذشت و منو زینب هر موقع می‌دیدیم پایگاهشون خالی و اوکی هست به بهونه درس خوندن میرفتیم اونجا یروز خانم قاسمی آمد به زینب گفت زینب خانم من بخاطر مادرم که زمین گیر شده میخوام برای همیشه برم شهرستان برای همین گفت دیگه از این به بعد همه کاره این پایگاه تو هستی کلید یدک رو که خود زینب داشت خانم قاسمی هم بهش کلید اصلی رو داد و به منطقه هم گفت زینب بجای من دیگه مسئول اونجا هست دوستانی که اطلاع ندارن من تو داستان قبلی یه تصویر سازی از اون پایگاه دادم یه پایگاه گنده نیست نه یه جای کوچیک ۲۰ متری که بیشتر مواقع توش فرش مینداختن یا نذری میدادن یا ختم انعامی یا آموزش قرآن و خرج آب و برق اونجا رو هم قبلا خانم قاسمی میداد بعد این اتفاق دیگه خانواده زینب میداد دیگه مکان منو زینب جور شده بود و دیگه هیچ مشکلی نبود برای اینکه باهم سکس کنیم

داستان: چهارشنبه شب تو تختم دراز کشیده بودم که حشریت دوباره امد سراغم از تو گوشی به زینب پیام دادم ملکه من بیداری بعد چند دیقه دیدم نوشت آره عزیزم بیدارم بعد چند دیقه صحبت کصلیسی تو پیام بهش گفتم زینب من حشری شدم فردا هستی بریم پایگاه برام نوشت باشه فردا من اوکی هستم بریم پایگاه نوشت کی گفتم ساعت ۱۱ خوبه دیگه گفت خوبه گفتم بهش گفتم ملکه من شبت بخیر رو اونم برام قلب فرستاد بعد افلاین شدم گرفتم خوابیدم صبح ساعت ۹ بیدار شدم صبحونه رو که خوردم گفتم چیکار کنم تا ساعت یازده گفتم بزار برم یه سر به کارگاه بزنم شاید یه کاری مونده بود تونستم باهاش یه چند ساعتی خودم رو سرگرم کنم رفتم کلید انداختم رفتم تو دیدم لباسامو عوض کردم وسایلا رو که زده بودیم رو هر چی باقی مونده بود رو جمع کردم ۳ تا دستگاه هارو تمیز کردم کف کارگاه رو جارو زدم دیدم زینب داره بهم زنگ داره میزنه جواب دادم زینب گفت ساعت ۱۱:۱۵ کجایی من انقدر سرگرم کارگاه شدم که اصلا از زمان غافل شدم به زینب پشت تلفن گفتم تو راهم دارم میام سریع رفتم لباسام عوض کردم یه اسنپ گرفتم و رسیدم دم درمون بدو بدو خودم رسوندم به پایگاه که دوتا کوچه بالاتر بود دیدم زینب با یه کتاب و دفتر مثل همیشه با چادر و محجبه واستاده اما کلافه تا رسیدم شروع کرد کلی غر زدن که کجا بودی نیم ساعته من اینجا معطل کردی منم از دسته گل ۵ تایی رو که براش خریده بودم رو بهش دادم گفتم ببخشید ملکه من که دیر کردم اینم برای جبران امیدوارم ازم قبول کنی گلارو ازم گرفت با ذوق بوشون کرد یه لبخند ریزی رو لباش پدیدار شد بهم گفت خب شاید بشه برات یه تبصره هم قائل بشم بعد کلید انداختیم و رفتیم تو پایگاه درو بست رفتیم سمت اتاق اصلیه همون اتاق خانم قاسمی که الان دیگه مال زینب شده بود اما صندلی ها نبود فقط همون میز قبلی اونجا بود گفتم زینب پس صندلی ها کو گفت خودم ردشون کردم برن تا بعدا یه بهترشو بخریم منم گفتم الان که صندلی نیست رو میز کارمون رو کنیم که زینب یه خنده ای کرد گفت واسه تو مگه فرقی میکنه احسان گفت واسه من فقط تو مهم هستی بقیه چیزا غیر مهم هست نزدیکش شدم دفتر کتابش از دستش گرفتم پرت کردم اونور بعد کمرش گرفتم شروع کردم ازش لب گرفتن اونم با دستاش صورتم گرفته بود و داشت باهام همکاری میکرد مثل اینکه تو این دو هفته که گذشت باهاش سکس میکردم زینب حسابی پیشرفت کرده و دیگه وارد شد بود همونطوری که من لباش میخوردم اونم همونطوری لبامو میخورد حتی یه جاهایی شدید تر از من عمل می‌کرد بعد لب رفتم سراغ گردنش مقنعش دادم بالا تا گردنش معلوم بشه گردنش رو میخوردم زینب هم داشت آه و ناله میکرد بعد دوباره مقنعش برگردوندم سرجاش بعد شروع کردم از پیرهنش سینه هاشو مالیدن بعد خودش پیرهنش داد بالا شروع کردم خوردم سینه های سفت و گرد زینب که اندازه پرتغال بود شروع کرد چپی رو مالیدن راستیه رو خوردن نوکش روش همه جاشو هم زبون میکشیدم هم میک میزدم با چپی رو هم همین کارو میکردم با این حرکت های من وقتی سینه های زینب رو میخوردم زینب داشت حسابی آه و ناله میکرد و صداش اتاق کل اون اتاق ۵ متری رو پر کرده بود و برای من ناله زینب خیلی لذت بخش بود بعدش دوتایی رفتیم رو همون میز نشستیم زینب پاهاشو داد بالا و شلوار پارچه ایشو رو کشید از پایین درآورد تا بالای زانوش شرتش هم زدم کنار و به شکم خوابیدم شروع کردم کص و کون تمیز سفید و بی مو زینب رو خوردن حسابی میلیسیدم زبون توش مینداختم میک میزدم هم کصش هم کونش بعد چند دیقه زینب زینب بدنش لرزید و ناله ای کرد و بعد شل شد بعدش سر منو با دستش هل داد از کصش دور کرد بعد شلوارو کشید بالا کامل پوشید بعد بهم گفت پیرهنت دربیار یه تیشرت آستین بلند تنم بود پیرهنم درآوردم بالا تنم کامل لخت شد زینب گفت پیرهنت رو بده به من بعد از گرفت رفت پشتم و باهاش دستام از پشت بست البته نه جوری که من نتونم تکون بخورم یا خیلی سفت نه معمولی چون باهم از قبل هماهنگ کرده بودیم در مورد این جور فانتزی ها بعد امد نشست جلوم کتونی های سفیدش که پوشیده بود رو دست انداخت پشت پاشنه کفشش درآورد شون و انداخت پایین میز یه جوراب سفید مچی ساده پوشیده بود زینب داشت با یکی از نقطه ضعف های من که پاهاش بود بازی می‌کرد پاهاش نزدیک صورتم کرد داشت میمالید به صورتم پاهای بزرگش با جورابای سفیدش پاهای بوی حسابی عرق میداد قبل اینکه بخوام لیس بزنم جوراباش زینب گفت احساس فقط اجازه داری بو کنی لیس نه حق نداری همینطوری که پاهاش به صورتم میمالید و منم داشتم پاهاش بو میکردم گفتم زینب پاهات چه بوی عرقی میده حسابی حشریم کردی زینب هم گفت الان ۵ روزه این جوراب سفیدام فقط بخاطر اینکه تو دوست داری تو این ۵ روز تو مدرسه پوشیدم تا حسابی بو بگیره اونجوری که تو دوست داری منم در جواب بهش گفتم وقتی میگم تو ملکه منی واسه همینه دیگه همه جوره به فکر من هستی بعد شروع کردم بو کردم
جورابش اونم از رو شلوار داشت کیرم میمالید بعد تو همون حین دکمه های شلوارم هم باز کرد و شلوار شرتمم رو کامل از پام درآورد منم همکاری کردم من کامل لخت بودم اما زینب کاملا پوشیده یکی از مزیت های سکسی زینب واسه من همین فرم حجابش بود که حشریت من چند برابر میکرد بگذریم من داشتم پاهای گندش که رو صورتم میمالید رو بو میکردم اونم داشت کیر منو با دستش میمالید بعد چند دیقه وقت درآوردن جوراباش شد و قرار شد زینب پاهاش بالا بگیره و من با دندون و دهنم جوراباش از پاهاش دربیارم با دندون یه تیکه از جورابش رو گرفتم و کشیدم و از پای چپش درآوردم و گذاشتم کنارم بعد پای راستش رو هم همینطوری بعد زینب یه دست کشید رو سرم گفت آفرین بعد پاهاشو گذاشت رو صورتم گفت حالا اجازه لیس زدن داری پاهاشو گذاشت رو صورتمو میمالیدش به تمام صورتم منم هم بو میکردم هم بعد چند دیقه شروع کردم به لیس زدن کف پاهاش زبون میکشیدم از بالا تا پایین بعضی جاها هم وقتی زینب پاهاشو همه جای صورتم میمالید من فقط زبونم بیرون میوردم و میذاشتم زینب پاهاشو به زبونم بکشه نه من زبونم به پاهاش بعد چند دیقه لیسیدن کف پاهاش نوبت به پاشنه هاش رسید اول پای چپشو تا تونستم کل پاشنه پای چپشو تو دهنم جا کردم تا تونستم خوردم و لیس زدم گاز گرفتم میک میزدم و دندون میکشیدم پاشنه پای راستش هم همینطور بعد نوبت به روی پاش انگشتاش شد همینطور که من پاهای زینب رو میخوردم اونم به پهلو دراز کشیده بود و داشت کیرم می‌خورد الان نوبت انگشتاش شده بود انگشتای کشیده و بدون لاکش که ناخن های نیمه بلندش قشنگ معلوم می‌شد شروع کردم به خوردن انگشتای جفت پاهاش اول از انگشت کوچیکه پای چپش شروع کردم خود انگشتش لای انگشتش همینجوری دونه به دونه تا رسیدم به شصتاش دوتاش باهم کردم تو دهنم شروع کردم لیس زدن بعد رفتم سراغ انگشت های پای راستش همین کارو برعکس از راست به چپ هم انجام دادم بعد زینب دراز که کشیده بود گفتم پاش یه فوتجاب هم انجام بده شروع پاهاش دور کیرم حلقه کردن بعد شروع کرد بالا پایین کردن منم کیرم حرکت می‌دادم بعد چند دیقه فوتجاب گفتم زینب بیا دستم باز کن یه ایده دارم امد دستم باز کرد بعد زینب رو به پهلو خوابوندم خودمم هم به پهلو خوابیدم کنارش البته به طوری که اون کونش سمت من بود من پاهام سمت سرش اون پشت به من به پهلو خوابیده بود منم پشتش به پهلو خوابیده بودم بعد شروع کردم دوباره مالیدن لپای کونش کصش یجا کصش لیس میزدم سوراخ کونش انگشت میکردم یجا سوراخ کونش لیس میزدم و کصش میمالیدم بعد سر کیرمو حسابی تف مالی کردم سوراخ کون زینب رو هم همینطور البته من قبلا چند بار با زینب تو این دوهفته ای ‌که گذشت سکس از کون داشتیم و دیده میتونستم باهاش عادی سکس کنم بگذریم قبل اینکه کیرم بکنم تو کون زینب اول با انگشت کونش انگشت کردم تو انگشت اشارم که کردم تو مشکلی نداشت انگشت وسطیم رو هم کردم تو بازم مشکلی نبود انگشت سومم رو که کردم تو یکم زینب دردش گرفت عضلاتش منقبض شد ولی بعد چند ثانیه اوکی شد بعد سر کیرم اول مالیدم به سوراخ کونش چند بار این کارو کردم بعد دوباره تف بهش زدم بعد آروم سر کیرم هل دادن البته خیلی راحت نرفت تو چون زینب هنوز تنگ بود کونش و موقعه ای که سر کیرم رفت تو از یه آه کرد بعد من بعد کیرم هم هل دادم داخل بعد دستمو گذاشتم رو لپای کونش شروع کردم تلمبه زدم و زینب هم آه و ناله میکرد کونش همچنان تنگ بود و همینش خیلی خوب لذت بخش بود از اینور داشتم تلمبه میزدم از اونورم دوباره شروع کردم به لیس زدن پاهای زینب کف پاهاش و انگشتاش بعد چند دیقه تو همین پوزیشن من آبم امد همشو خالی کردم تو کون زینب بعدش کیرم کشیدم بیرون از لپ کونش یه بوس کردم شلوارش کشیدم بالا بعد از رو زمین بلندش کردم جورابش پاش کردم کتونی هاش هم پوشوندم بعد زینب بهم گفت از ملکه تشکر نمیکنی دستاش آورد جلو که ببوسم من چند روی دستاش پوشیدم دستشو گرفتم از جاش بلندش کردم بعد بهش گفتم چند لحظه واستا لباسام بپوشم خودم هنوز لخت بودم بعد اینکه لباسام پوشیدم از اتاق خارج شدیم رفتیم تو دستشویی های پایگاه خودمون رو تمیز کردیم بعدم از اونجا رفتیم بیرون زینب هم در پایگاه رو قفل کرد خب این بود از دومین داستان من ۳ تا داستان دیگه هم هست که بعدا اونارو هم براتون میفرستم مرسی که وقت گذاشتید خداحافظ.

نوشته: احسان

دکمه بازگشت به بالا