فوت فتیش تو حرم
سلام به همه اسم من پیمان هست و این اولین و آخرین اتفاق فوت فتیش بود که برام اتفاق افتاد و گفتم بیام برای شما هم تعریف کنم.
مقدمه: قبل اینکه داستان رو براتون بگم یه چند تا مقدمه هست خواستم براتون بگم اول از خودم بگم اسمم پیمان هست و این داستان مال ۵ سال پیش واسه موقعه ای که من ۱۷ سالم بود و توی جمکران اتفاق افتاد من توی خانواده مذهبی به دنیا آمدم مذهبی هستم اما نه خیلی زیاد ولی زیارت یا نماز هر جا باشه با پدرم یا خانوادم میرم آذر ماه شهادت و پنج شنبه شهادت حضرت فاطمه بود و تعطیل بود پدرم چهارشنبه از غروب نزدیکای ۹ بود که از سرکار آمد و گفت بریم که پنج شنبه و جمعه رو جمکران باشیم مادرم هم موافقت کرد و ما راه افتادیم یه ساعت و نیم بعدش رسیدیم قم و دیدیم مردم دارم میان رفتیم از ورودی حرم رد شدید و رفتیم تو دیدی کلی جمعیت آمده رفتیم بالاخره با کلی گشتن یه جا وسط حیاط پیدا کردیم نشستیم بعد نزدیکای ۲ و ۳ ساعت دیگه حیاط جای سوزن انداختن نبود و تا چشم میچرخید آدم بودن کنار ما نشسته بودیم رو زیر انداز
داستان اصلی: این بود از مقدمه بود حالا میرم که داستان اصلی رو بگم ما تا ساعت تقریبا نزدیکای ۱۲ بود همه قرآن خوندن تا ساعت ۱ و نیم ۲ بعد بعدش همه گرفت خوابیدن تو حرم پتو انداخته بودن روشون تو باد و سرمای آذر ماه من بالای زیر انداز خوابیده بودم پدر و مادرم هم پایین زیر انداز حالا بالا سر من ۶ تا خانواده نزدیک هم بودیم که پتو هاشون چسبیده بود به پتو من بزار بگم بهتون.
سمت چپ من ۳ تا خانواده
اولی: یه خانوم جوون تقریبا فکر کنم ۳۴ و ۳۵ ساله محجبه با چادر با جوراب پارازین مشکی
دومی: یه خانواده با ۲ تا دختر بزرگه تقریبا ۱۵ و ۱۶ محجبه کامل با جوراب مچی سفید با شکلک های گربه دختر کوچیکه ۳ و ۴ ساله بغل مادرش خوابیده بود
سومی: یه خانواده با ۲ تا پسر تقریبا ۱۲ و ۱۳ ساله و یه دختر بزرگ تقریبا ۱۹ و ۲۰ با مانتو و شلوار و مقنعه کاملا پوشیده با جوراب مشکی تا بالای قوزک
سمت راست ۳ تا خانواده
اولی: دوباره یه زن جوون تقریبا ۲۶ و ۲۷ ساله چادری و محجبه با جوراب پارازین رنگ کرم
دومی: یه خانواده بودن با دوتا دختر تقریبا ۱۷ و ۱۸ ساله جفتشون چادری و محجبه که فکر کنم خواهر بودن چون بغل هم خوابیده بودن اولی جوراب مچی مشکی دومی جوراب مچی خاکستری
سومی: یه خانواده با یه دختر تقریبا ۱۸ و ۱۹ ساله محجبه و چادری با ساق بند و اینا با جوراب کالج مشکی
بعد چون جمعیت زیاد بودن هم جم و فشرده خوابیده بودن که به همه جا بشه من اگه به چپ میچرخیدم میرسیدم به سه نفر سمت چپیم به راست به میچرخیدم میرسیدم به سه ۴ نفر سمت راستم من ب چپ بودم و سرمم هم زیر پتو بود زیر پتو حرکت کردم رفت سمت خانواده های سمت چپ اولی همینجوری زیر پتو که نزدیک میشدم بهش چراغ قوه گوشیم رو هم روشن کرده بودم آروم آروم که نزدیک میشدم پتو رو هم آروم میزدم کنار تا رسیدم به پاهاش جوراب پاریزین مشکی پوشیده بود آروم نزدیک شدم دماغمو گذاشتم روی پاهاشو شروع کردم بو کشیدن چه بوی عرقی میداد بعد ۳ و ۴ دفعه بو کردن زبونم در آوردم و کشیدم به به انگشتاش شروع کردم انگشتاشو یکی یکی از کوچیکه به بزرگه بعد رفتم سمت کف پاهاش چند دیقه اونارو بعدم پاشنه پاشو کامل میک زدم و لیس زدم بعد دیقه لیس زدن جوراباش حسابی خیس شده بود بعد سرمو بردم عقب و پتو شو کشیدم رو پاش رفتم سمت چپی دومی آروم آروم پتو رو زدم کنار پای کوچیکش تو جورابای سفید با شکلک های گربه دار معلوم شد رفتم جلو شروع کردم بو کردن جوراباش حسابی بو یکمم کفشون سیاه بود شروع کردم حسابی لیس زدن از انگشتاش شروع کرد بعد رفتم کف پاش بعدم پاشنش بعد چند دیقه حسابی لیس زدن که کامل خیس شد جوراباش منم دوباره آروم پتو رو کشیدم رفتم سراغ چپی سومی اونم باز پتو رو آروم زدم کنار پاهای اونم معلوم شد بازم خم شدم جورابای این یکیم بو کنم جورابای بو میداد اما نه خیلی منم شروع کردم اول انگشتاشو بعد پاشنه پاشو بعدم کف پاشو لیسیدن بعد این کارم تموم شد چرخیدم سمت راست رفتم سمت راست اولیه بازم پتو رو که کنار زدم پاهاشو دیدم که تو جوراب پاریزین کرم بود با ناخن بلند و کشیدش اما بدون لاک خم شدم جورابای کرمشو بو اینم حسابی بوی عرق میداد زبون انداختم انگشتاشو مکیدم دونه به دونه از کوچیکه به بزرگه شستشو حسابی میک میزدم تا پاشنه پاشو لیس زدم آنقدری که اینم مثل بقیه جورابش خیس بشه پتو رو کشیدم رو پاهاشو رفتم سراغ راست دومی که میگفتم خواهرم پتو رو زدم کنار دیدم دوتاشون پاهاشون کنار همدیگس شروع کردم بو کردن سمت چپ جوراب مچی خاکستریه بود سمت راست جوراب مچی مشکیه جفتشون جوراباشون حسابی بو میداد رفتم اول سمت جوراب خاکستریه دوباره بوش کردم بعد شروع کردم لیس زدن انگشتاش که دیدم یکی چراغ گوشیشو انداخت روم بعد دیدم همون جوراب مشکیس برگشت خیلی یواش برگشت به جوراب خاکستریه گفت دختر عمو نگاه کن داره جوراباتو لیس میزنه بعد زیر پتو جفتشون خیلی یواش بهم گفتن حسابی لیس بزن تمیزشون کن بعد اون یکی جوراب مشکیم پاهاشو چسبوند نزدیک من تا جورابای جفتشون و لیس بزنم خودشونم داشتن یواش از هم لب میگرفتن نزدیک چند دیقه لیس زدن کامل جورابای جفتشون موقعه ای که حسابی جورابای جفتشون خیس خیس شده بود جورای مشکیه با پاش زد تو صورتمو خیلی آروم زیر پتو گفت خیلی خب بسه دیگه برو منم پتو رو کشیدم و رفتم سمت راست آخری که دختر محجبه چادری با جوراب کالج خوابیده نزدیک شدم تا جوراباشو بو کنم جوراباش مثل اون دختره که جوراب سفید با شکلک گربه داشت بو میداد منم مثل قبل سریع از انگشتاش شروع کردم و بعدشم کف پاشو بعد رفت سمت پاشنش دیدم پای راستش پاشنه جورابش درآمده یکم و پاشنه پاش تا نصفه معلومه بود منم تا میتونستم آنقدر پاشنه پاشو لیس زدم تا حسابی خیس خیس شده بود قبل اینکه پتوشو بکشم رو پاهاش یه بوس هم از پاشنه پاش کردمو بعد پتو کشیدم و برگشتم که بخوابم وقتی دست زدم به شرتم آبم امده بودو حسابی شرتمو خیس کرده بود بعد گرفتم خوابیدم تا فردا خیلی خب اینم بود از داستان من امیدوارم خوشتون امده باشه خداحافظ
نوشته: پیمان