فوت فتیش خواهر
سلام من آیدا هستم این خاطره شاید واسه شما پسرای فوت فتیش
کار ساز باشه(من قدم۱۶۸،باشگاه میرم بدنم خوش فرمه و خیلی به خودم میرسم)
یه داداش کوچیک دارم ۱۳ سالشه منم ۲۰ سالمه،من محمدو خیلیییییی
اذیت میکنم یعنی اگه یه روز نچزونمش روزم شب نمیشه.خیلی مظلومه
تو خونه هر گندی که میزنم میندازم گردنش مثلا یه بار که کوچیکتر بود
باهم تنها بودیم کنترل تلویزیون شکوندم انداختم گردنش اونم مثل چی
کتک میخورد گریه میکرد میگفت کار من نبوده منم با خنده ی فشاری کننده
و کون سوزی بهش موذیانه ابرو بالا می انداختم.
بگذریم
یه بار که مثل همیشه خواستم اذیتش کنم گفتم یه سودی هم خودم بیرم
یه نخ سیگار از سوپری گرفتم بعد جاسازش کردم تو کمدش،به خودشم
نشون دادم ولی نذاشتم بفهمه کجا گزاشتمش اونم دیگه تسلیم شد چون
کار دیگه ای ازش بر نمیومد. بهم گفت باشه حالا چی میخوای
گفتم باید نوکرم شی باید خدمتکارم بشی هرکجا هرچی و هر کاری که
خواستم باید بکنی و الا به بابا میگم کونت بزاره(با یه لحن خبیثانه و کثیف
گفتم که فکر کنم آبش از شدت حرص و سوزش تو شرتش ریخت)
فرداش آماده شدم برم دانشگاه که خواستم جورابای نو بپوشم ولی جورابی
که دو هفته بود نشسته بودم رو پوشیدم از ساعت ۷ صبح تا ۶ غروب تو
کتونی اسپرت جردن مونده بود حسابی عرق کرده بود. ساعت شیش رسیدم
خونه دیدم محمد تو اتاقشه صداش کردم اومد تو اتاقم با یه لحن عصبی
گفت چییییه؟ ها؟ بهش گفتم حواست باشه ها دیشبو یادت نرفته که.
دیدم آروم شد گفت غلط کردم گفتم نه بگو گووه خوردم ، گفت حالا ول
کن کارت چی بود گفتم نه دیگه عذر خواهی کن گفت باشه ببخشید
یه دونه خوابوندم تو گوشش بغض کرد گفت باشه گوه خوردم ،گفتم آفرین
بیا اول این جورابامو از تو پام در بیار یه دور اول خوب بو بکش بعد برو
بشوریشون که تازه اولشه(بهتون بگم چه بوی گربه مرده ای می داد جورابم
صورتی مچی بود کفش از شدت عرق و چرک سیاه بود)رفتم رو تخت نشستم
بهش گفتم زیر پام برو نفس عمیییق بکش. تا رفت زیر پام سرش گیج رفت
منم هی سرش داد میزدم بجنب دیگه حیوون آبروتو میبرما اونم اشکش
درومده بود میگفت آجی ترو خدا مگه من چیکار کردم خیلی بو میده
بزار بعدا که جورابت تمیز تره یو کنم گفت به درک از قصد پاهامو تکون میدادم
گفتم ۱۰ تا عمیق بو میکشی یا میزارم دهنت اونم هر باری که بو میکشید
صورتش کیری میشد واقعا خودم از بوش حالم داشت بد میشد ولی گفتم
بزار حسابی دماغش از پاهام فیض ببره ۸ تا که بو کشید گفتم بسته برو
بشورشون، رفت شست پهنش کرد گفتم حالا بیا شست پامو میک بزن
پاهام از شدت عرق برق میزد روشم یکم آشغال چسبیده بود اونم که دیگه
میدونست حریفم نمیشه مقاومت نکرد واسه شست پای هر کدوم ۱۲ تا میک
زد
بعد دیگه بهش گفتم واسه امروز کافیه باید یاد بگیری اربابت کیه
خداییش خیلی حال میداد تا یه هفته جورابام هرچقدر بوی گند میداد محمد
واسم میشت پاهامو با آب دهن و زبونش تمیز میکرد منم با عشوه و غرور
از بالا به پایین نگاش میکردم میخندیدم
یه بار تو اتاق دیدمش داشت کیرشو میمالید اصلاااا حس فوت فتیشی
نداشت ولی از شدت حرص و فشار داشت جلق میزد اگه به کونش دست
میزدی آتیش میزد بیرون
گذشت دو هفته که قرار شد خانوادگی یریم شهر بازی منم که نمیخواستم
محمد بیاد یکی از دکوری های مامانمو که از جهازش بودو شکوندم
خرده هاشم تو اتاق محمد قایم کردم بعد به مامانم لوش دادم
مامانم تا اونارو دید یه کشیده زد تو گوش محمد که من دلم خنک شد
گفت اینا اینجا چیکار میکنه ؟ چرا شکوندی
محمدم حعی با گریه میگفت مامان من نبودم بخدا من نکرد باور کن
مامانم حرفشو باور نکرد گفت باشه تنبیهت اینه میمونی خونه شهربازی
نمیای محمد رنگش پرید گفت نه ترو قران بزار بیام خیلی وقته منتظر بودم
مامانم گفت نع میمونی خونه
مامانم که رفت به محمد نگاه کردم میدونستم میدونه کار منه
داشت عین چی اشک میریخت میگفت خیلی نامردی خیلی کثافتی اصلا
میخوای بگی سیگارو بگو دیگه برام مهم نیست
یه پوزخند شیطونی بهش زدم گفتم باشه بزار برم شهر بازی عشق و حال
کنم بعدا راجبش حرف میزنیم(یه جور این جمله رو بهش گفتم که نهایت فشار
بخوره )از اونجا که اومدیم جارو انداختیم داداشمم جاش زیر پام بود منم
اون روز یه کتونی ورزشی اسپرت سفید پوشیده بودم از قصدم بدون جوراب
پوشیدم که حسابی عرق کنه نصف شب که همه خواب بودن نزدیک دماغش
بردم گفتم کارتو شروع کن گفت امروز نه توروخدا دیگه از شهر بازی محرومم
کردی دیگه بسته گفتم اگه نمیخوای سیگار بگم خودت میخواستی ولی
اینو بگم دست بابا سنگین تره اونم یدونه گفت کیرم دهنت و شروع به لیس
و بو کرد وسطاش میگفت من این بوی گندو تو نمازخونه مدرسمونم حس نمیکنم خیلی بوی نجسی میده پاهات شوره گفتم به عنم حقته تن تر لیس برن.خلاصه اون شب نزدیک دو ساعت محمد زیر پام کلفتی کرد بعد جفتمون
خوابیدیم. فردا صبحش دیدم مامانم داره میبرتش دکتر گفتم چی شده
گفت نمیدونم میگه گلوم میسوزه دهنشم قارچ زده
محمد یه نگاه نفرت انگیز بهم کرده که اگه مامانم اونجا نبود مثل سگ وحشی
پارم می کرد من که میدونستم بخاطر دیشب صب کردم که از دکتر که اومد
سیگار جلو چشمش درآورد ازکمدش گفتم دیگه آزادی میمردی اگه ادامه بدی
دیگه از اون موقع تا الان هر دوتامون به هیچکس هیچی نگفتیم چون
هرکدوم از هم آتو سنگین داریم من از جق زدنش اونم از خبیث بازیام
مرسی
نوشته: آیدا