لبخند سیاه 102

نسیم ما حالا از دور مشخصیم . دلم نمی خواد هیچ آدمی تا دو ساعت دیگه من و تو رو ببینه . برو پشت درخت و یواش یواش بریم سمت رود خونه -ولی مهری ناراحته . اون ستایش هم همین طور . می دونم زیر سر اون بوده . -دستش درد نکنه می بینی خاطر خواهام اینجوری به فکر منن و منو دوست دارن . فکرکردی واسه تو استاد بد اخلاق سختگیر از داخل غار اومده , این کارو کرد ;/; انگاری از دماغ فیل افتادی . با خودت قهری .. -نستوه باورم نمیشه هنوز نمی تونم هیچی رو باور کنم . هنوز توی شوکم . -درشوک باش ولی در شک نباش . تو دیگه مال من شدی . زود باش دختر تا فریادمو به گوش فلک نرسوندم پاشو برو . برو از دست تو من دیوونه شدم -چیکارم داری . چه بلایی می خوای سرم بیاری .-می خوام بزنمت . می خوام پرتت کنم توی آب . می خوام گازت بگیرم ببوسمت . می خوام باهات برقصم باهات بخونم . می خوام ده سال همین جا بشینم و ضرب در دو با توی بی احساس حرف بزنم .دیگه می خوام اشکی نریزم . می خوام بهت بگم که تو هم گریه نکنی . می خوام به آسمون آبی بگم که حالا می تونم با تو درش پرواز کنم بیا بریم .. -نستوه فکر نکن من بی احساسم . باورم نمیشه که در کمتر از یک هفته همه چی عوض شده باشه . -آره ببین من و تو نیازو بخشیدیم و خدا  ما رو به هم رسوند نیازمونو بر آورده کرد . . چه زود خدا جبران کرد . تو نمی خواستی ببخشی . حالا ما قدر همو می دونیم . قدر لحظه های از دست رفته رو . هیچی رو از دست ندادیم بیا بریم . .. نسیم دوست داشت خودشو در آغوش نستوه بندازه ولی هنوز از دید خارج نشده بودند .. -نستوه من می خوام جیغ بکشم فریاد بزنم . طوری جیغ بکشم که خورشید فرا رکنه ستاره ها پیداشون شه ماه دربیاد .. -نسیم اگه ستاره ها بیان اونا هم فرار می کننن. چون خوشگل تر از خودشونو نمی تونن ببینن . -نستوه من خیلی بهت بد کردم . من که بهت گفتم نمی تونم برات زن خوبی باشم -حالا این قدر واسه ما ناز نکن .. -آخیش حالا رسیدیم به یه جای امن .-نسیم گوشی رو بگیر یه زنگ برای نسرین بزن …-الو نسرین من یه دو ساعتی رو کار دارم -گوشی رو بده من نسیم . ..الو نسرین خانوم . خواهر زن گرامی . اگه یه وقتی دیدین تا صبح پیدامون نشد دلواپس نشین . خواهرت رو میدم به گرگها بخورنش . -فکر نکنم اگه پیش تو باشه چیزی به گرگها برسه . فقط آقا نستوه .. یه چیزی می خوام بگم روم نمیشه -بفر ما نسرین جان ما که از قدیم با هم صمیمی هستیم . فکر کنم دوازده سالی میشه رفت و آمد داریم شایدم بیشتر .. -فقط من دوست ندارم به این زودیها خاله شم فکر می کنم پیر شدم . -اینو باید از مادر بچه پرسید .. -چی داری میگی نستوه .. از این حرفا با نسرین ;/; -نسرین خانوم شوخی کردم ولی هر وقت نگران شدین تماس بگیرین . ما می خوایم امشب روزه شبانه بگیریم .. غروب شده بود . ستاره ها یکی یکی پیداشون می شد . نسیم ونستوه دوباره به درخت عشق پناه بردند . می دونستن که در شب تاریک کسی اونا رو نمی بینه . با این که زمستون بود ولی هوا ملایم بود . هوای شبه بهاری ولی نیمه های شب هوا سرد می شد . -نستوه من و تو واقعا دیوونه ایم . چه جوری می خوایم این ده ساعتو سر کنیم تا سپیده بدمه -همونجوری که این ده سالو سر کردیم تا به این لحظه ها برسیم . -اگه سردمون شه چیکار کنیم . -لباسامونو در میاریم همدیگه رو بغل می زنیم . این جوری اثرش بیشتره . تو به این هوای ملایم میگی سرد ;/; . زمستون که ما ازخونه مون توی  تهرون نمی تونستیم بریم لواسون . تازه تهرونش توی زمستون داغونمون می کرد . توی لواسون که روده هامون می لرزید . -راست گفتی لباسامونو در میاریم ;/; -من کی حرفی زدم انجامش نداده باشم . دیدی گفتم که بالاخره مال خودمی . دیدی ;/; بالاخره  بهت ثابت کردم .-نستوه تو هرچی بگی هرچی ازم بخوای گوش می کنم و تسلیمتم . من بهت ایمان دارم . باورم نمیشه نستوه باورم نمیشه . من چطور این همه خوشبختی رو باور کنم . من سردم نیست من مال توام . نستوه اون روز من لباس سپید عروسو روتنم پاره کردم . من همیشه دوستت داشتم . هر گز جز تو به هیشکی دل نبستم . همیشه تو رو می خواستم .  من نمی تونستم ازت متنفر باشم . ولی نمی خواستم باور کنم که عاشقتم . -ولی من حس می کردم که عاشقمی . چون هیچوقت راحت ازم فرار نمی کردی . نسیم !تو حالا از خدا چی می خوای -من خیلی چیزا ازش می خوام -ولی اگه یه چیزی بخوای -از خدا می خوام که اون قدر به من فرصت زندگی بده که وقتی چشامو  واسه همیشه به روی این دنیا می بندم تو ازم راضی باشی نستوه . تو از خدا چی می خوای -قبل از تو بمیرم نسیم ! چون دیگه تحمل جدایی دوباره از تو رو ندارم . -تو رو خدا بازم اشکمو در نیار . .-نسیم فکر می کنی ما تا صبح چیزی واسه گفتن داشته باشیم ;/; -کدوم صبح . فردا ;/; پس فردا ;/;  ما تا ده سال دیگه حرفای ده سال قبلشو باید بگیم و همین جور تا آخر .. .. -نسیم می شنوی -چی رو صدای بلبلو . چقدر زود داره میره پیشواز بهار .. -خیلی بهم آرامش میده . یه چی دیگه رو حسش می کنی .. -چی رو -نسیم ملایمی که گونه هامو نوازش میده . و نسیمی که در آغوشمه -من یه نسیمو احساس می کنم -من دو تا رو می خوام که هر دو رو در آغوش داشته باشم -نستوه یادته ده سال پیش هم یه چیزی تو همین مایه ها بهم گفته بودی -آره بعدشم ….صورتشو به صورت نسیم نزدیک کرد . بازم یه حس دیگه ای داشت .- واقعا نمیشه گفت کدوم بوسه شیرین تره دختر! اولی آخری وسطی .. یا بوسه ای پس از سالها جدایی . نفسهای آروم دو عاشق لحظه به لحظه تند تر می شد . گرمی لبهای نسیم و نستوه بدنشونو داغ کرده بود . نستوه یه لحظه به یاد حرف نسرین افتاد . خنده اش گرفت . می دونست می تونه نسیمو تسلیمش کنه . دختر با تمام وجودش تسلیم اون بود . نسیم اینو به خوبی حس می کرد . شاید حالا عشق و هوسو با هم می خواست . خونواده ها دیگه کاری به کارشون نداشتند . دیگه از دست اونا به ستوه اومده بودند . ولی حس می کردند روز آرام و آرامششون رسیده . هنوز چمن خشک بود . نسیم به پشت و رو ی چمنها دراز کشیده و نستوه بدون این که تماس شدیدی با اون برقرار کنه در آغوشش کشیده لباشو از لباش جدا نمی کرد . نسیم سرش به سوی آسمون بود چشاشو باز کرد تا ستاره ها رو ببینه فقط برای ثانیه ای می تونست این کارو انجام بده چون لذت بوسه دوباره خوابش می کرد . یه نیاز هایی رو در خودش احساس می کرد . دوست داشت نستوه به بدنش دست بزنه . دیگه اون وحشت سالهای قبلو نداشت . حالا با تمام وجودش خودشو به عشقش سپرده بود . به ایمانش به هستی وتمام زندگیش .. . -نستوه دوستت دارم دوستت دارم همیشه دوستم داشته باش همیشه مثل امشب باش .. همیشه ..-نسیم اگه عشق من هوس بود فقط یه نفس بس بود .تو همه زندگی منی . -نستوه بازم بگو . بگو حالا که بهم رسیدی باز م مثل اون وقتا دوستم داری -نسیم من اون روزی که در باغ لواسان منتظرت بودم از اون روزی که حالا ده سال و نیم گذشته قبل از اون دقایق تلخ مگه ولت کرده بودم که حالا ولت کنم ;/; -نستوه می دونی حالا چه احساسی نسبت به تو دارم ;/;  می خوام یه جوری بیانش کنم که متوجه شی چقدر دوستت دارم . -بگو عزیزم لبای داغ ما منتظره -میگی حرف نزنم همو ببوسیم ;/;  -اووووووتا صبح کلی وقته هرکی زود تر سردش شد گفت بر گردیم باید به حرف طرف گوش کنه -باشه -خب بگو -نستوه من اون قدر دوستت دارم و عاشقتم که از خوشی زیاد اگه دستاتو دور گردن من حلقه بزنی و خفه ام کنی با لذت مرگو قبول می کنم . -نسیم وقتی که عاشق میشی تا به حد بی نهایت و از خود گذشتگی عاشق میشی .-من یک بار برای همیشه عاشق شدم . -خیلی بی گذشتی دختر -ادامه نده نستوه وگرنه جدی می گیرم .. چند ساعت گذشت هوا سرد تر شده بود . یه بار نسرین براشون زنگ زده بود .. از نسیم پرسید هنوز دختری ;-نسرین دیوونه شدی اینجا سکوته صدا پخش میشه -بذار بشه آقا دوماد خودش وارده اگه اراده کنه همه چی حله .-ببینم بابا که ناراحت نیست -نه بابا .. بابا عماد و نوروز خان نشستن بساط قلیون راه انداختن . از دودشون دیگه خفه شدم .همین جور که دارن قلیون می کشن دارن قول و قرار های عروسی و مهریه و از این بند و بساط ها رو میذارن . -ما که اینجاییم . -شما اصلا اینجا باش . اینجا نباش . انگاری که اصلا تو باغ نیستین -ولی ما تو باغیم -عزیز دلم تو که می دونی این یه اصطلاحه -حالا نسرین برو ما کار داریم . -دیوونه هنوز چند ساعت تا صبح مونده . یخ نزدی ;/; -فعلا دارم از گرما می سوزم . یواش یواش صبح سپید از راه می رسید . ستاره ها می رفتند تا به خورشید بگن حالا دیگه نوبت فر ماندهی توست . -نسیم یه خورده توی بغلم بخواب –خوابم میاد ولی می خوام روشنی روزو ببینم زندگی رو احساس کنم . آغاز زندگی رو . چقدر همه جا زیباست . زیبا و لطیفه . وقتی در آغوش یارتی . وقتی حس می کنی زندگی به تو لبخند می زنه تو دوست داری هیچوقت نمیری . زندگی جاودان داشته باشی . حالا من یه همچین احساسی دارم نگاه! نستوه تیغه طلایی و سرخ خورشیدو ببین . چقدر قشنگه ;/; -ولی نه به زیبایی خورشید داغی که در آغوش منه . دوستت دارم  نسیم . -حالا میشه به خورشید نگاه کرد . -نسیم هیچ اینو می دونی خدا هم داره ما رو می بینه . ببین خدا چقدر بزرگه ما نمی تونیم خورشیدشو لمس کنیم ولی خودشو می تونیم از نزدیک داشته باشیم هر چند خورشیدشو حس می کنیم . -نستوه می تونی بهم بگی خدا کجاست ;/; -تو نمی دونی ;/; -چرا می خوام از زبون تو بشنوم -به چشام نگاه کن زل بزن بهم تا بهت بگم -خدا در نگاه من و توست .. در خون ما .. دروجود ما هستی ما .. خدا بالا سر ماست پیش ما اون بالا بالا ها .. خدا  وسط دو تا نوک پرنده ای قرار داره که دارن همو می بوسن .. خدا رو میشه خیلی ریز دید میشه خیلی بزرگ دید . خدا همه جا هست . در سینه تو در خون من .. در صدای فریادی که در آغاز صبح سپید و سپیده صبح و در دل این دشت , طبیعتو می لرزونه و میگه نسیم عاشقتم نسیم دوستت دارم دوستت دارم …… ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا