لبخند سیاه 213

حواسم فقط به این بود که اونا دارن چیکار می کنن .  صدای ناله های نیما رو می شنیدم . ابن لباس توری ولاله زنبوری رو من به زری داده بودم . حتی بهش گفتم اگه نیما طوری حشری شد که اگه اونورو تنت پاره پاره هم کرد مهم نیست .  دلم می خواست منم می رفتم وسط اونا ولی باید حسابی نیما رو غافلگیر و شکارش می کردم ..
 نیما : زری جون نههههه نههههههه .. من فرزانه رو دوست دارم می خوام با اون ازدواج کنم ..
زری  دخترعموی درس خون من دهنشو از رو کیرنیما برداشت و گفت
-اون که هیچ اعتراضی نداره تازه خودش هم بهت پیشنهاد داده که این کارو انجام بدی .. اون می خواد هم منو آروم کنه و هم خودشو .. که دیگه اون نامرد , شوهر عوضی من فکر نکنه که هر کاری که دلش خواست  می تونه انجام بده ..
نیما : درسته اون خودش به من گفته شوهرت در حقش نامردی کرده من چرا باید این کارو انجام بدم ..
زری : می تونم چراشو بگم ;
 نیما یه چیزی گفت که چون خیلی آروم بر زبون آورد متوجه نشدم که چی گفته . ولی زری  دستشو گذاشت ته آلت نیما بیضه هاشو داد روبه عقب و تنه کبرشو به سمت جلو ..
-نیما جون به این دلیل باید کارت رو ادامه بدی  این ازت می خواد .. آقا خوشگله تو بنده کیرت هستی . همه مردا بنده کیرشون هستن . پس بذار من شکلات خودمو میکش بزنم ..
-در قفله دیگه نه ; فرزانه که نمیاد ..
-نه خاطرت تخت .. من و تو تنهای تنها هستیم . فقط همین یک باره . می تونی خیلی راحت کارت رو انجام بدی .. یک بار دیگه زری ساک زدنو شروع کرد ..
نیما : آخخخخخخخخخ ..اووووووووففففففف .. فقط به خاطر فرزانه جونه .. فقط اون .. اون ازم خواسته.. دوستش دارم . چرا شوهرت این کارو باهاش کرد . من بازم میگم یه جورایی باید شکایت کرد .
 نیما ول کن موضوع نبود . تمامی کیر کلفتش توی دهن زری جا نمی شد و اون داشت دهن زری رو عین کس می کرد  بازم دست از این که عاشق منه و منو دوست داره و می خواد با من ازدواج کنه بر نمی داشت . از این اعتماد به نفس و کس خل بازی های اون خوشم میومد .. زری از اون تیکه جای وسط تخت تکون نمی خورد . آفرین به دختر عموی خوب خودم که حسابی داشت دستور منو گوش می کرد . خیلی حال می کردم با این کاراش .. خیلی سریع رفت رو اصل مطلب .نمی دونستم این خواسته زری بوده یا نیما .. دیدم که دارن سخت همو می بوسن . لبای زری و نیما حسابی جفت وچفت شده بودن . واسه لحظاتی رومو برگردوندم و یه دستی روی کس حشری خودم کشیدم . کاش در همین لحظه می رفتم داخل .. می می دونستم اگه این کارو بکنم هر دو تاشونو ناراحت و عصبی می کنم . احتمالا نیمای عاشق حالا دیگه تنوع می خواست و همچنین زری که تونسته بود تا این جای کار نیما رو اسیر خودش کنه و باید تا آخر خط ارگاسم پیش می رفت که بتونه  وجود یک رقیب یا شریک رو تحمل کنه . وقتی یه بار دیگه از روزنه همه چی رو نگاه کردم  صحنه سکس کامل اون دو نفرو دیدم که از   اون قسمتی که روی چاک کون لباس واسه جای کس خالی بود و روزنه اش پهن تر ..نیما کیرشو کرده بود توی کس زری و به شدت تلنبه می زد .. فقط می تونستم قالب کیرو ببینم و حس کنم که زری داره کس میده
-آخ نیما جون فدات شم .. تند تر تند تر .. جرش بده .. جرش بده .. پاره اش کن ..
اولش فکر کردم که زری داره به خودش میگه که نیما اونو جر بده ولی بعد که خوب فکر کردم متوجه شدم که داره به لباس میگه . با این که خودم بهش گفتم این کارو بکنه ولی  این کار نیما رو که کیرشو بیرون کشید و با حوصله لباسو از تن زری در آورد پسندیدم .. حالا دو تایی شون کاملا لخت بودند .. نیما کمر زری رو گرفته بود و مرتب  کیرشو به آخر کس زری می زد .. وسط تنش به وسط بدن زری می چسبید .. صدای بر خورد تن اونا منو به شدت حشری کرده بود .. چشام به سوراخ کلید  بود و دستم روی کسم .. همون جا آروم آروم خودمو بر هنه کردم و منتظر وقتی شدم که دختر عموم ار گاسم شه و برم داخل .. قیافه نیما می تونست خنده دار باشه وقتی که منو در اون حالت می بینه . به زری هم سفارش کرده بودم که فقط یه بار می تونه  آب کیر نیما رو بکشه و توی تنش حس کنه … نیما  کیرشو از توی کس زری کشید بیرون و خواست اونو بکنه توی کونش که دختر عموم گفت که تا ارضا نشده کون نمیده .. خوشم اومد .. حالا زری به پشت خوابید ..و پاهاشو انداخت رو شونه های نیما .. ضربات سریع نیما و ناله های زری نشون می داد که اون با لذتی بسیار همچنان داره کس میده .. و منم همچنان در انتظار لحظه مناسبی بودم که به جمع اونا بپیوندم …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا