لذتبخش ترین سکس صدرا
سلام رفقا
من صدرام و آمل زندگی میکنم
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم سه سال پیش اتفاق افتاده
اون موقع سال آخر دبیرستان بودم و یه چند ماهی بود که با محدثه دوست شده بودم، دختر خوشگل و کیوتی بود
رنگ چشماش قهوهای و موهاشم خرمایی بود و بینی و لب کوچیکی داشت که خیلی نازش کرده بود
محدثه فامیل دورمون بود و تو یه محل زندگی میکردیم
از بچگی با هم همبازی بودیم و هرچی بزرگتر میشدیم این دوستی هم ادامه پیدا میکرد
چند ماه قبل از این که منو محدثه از یه دوستی ساده وارد رابطه بشیم پدر و مادر محدثه از هم طلاق گرفتن
محدثه پیش مادرش زندگی میکرد و خواهر و برادرش پیش پدرش بودن
خانوادهی پدری محدثه برخلاف خانوادهی مادرش خیلی مذهبی بودن، حتی پدر و پدربزرگش آخوند بودن
همین اختلاف فکری و فرهنگی باعث شد پدر و مادرش با هم به مشکل بخورن
اسم مادر محدثه مهنازه یه زن خوشگل و خوش برخورد و خوش لباسه و تو یکی از پاساژای معروف آمل لباس فروشی داره
وقتی کارش گرفت و وضع مالیش خیلی خوب شد، شایعه پخش شد که با یه نفر رابطه داره بخاطر همین موضوع پدر و مادرش از هم جدا شدن
بعد اون محدثه یه ضربه شدید روحی خورد و از نظر روانی بهم ریخت
چون من از نزدیک در جریان مشکلات خانوادگیش بودم سعی کردم بیشتر کنارش باشم و بهش محبت کنم تا حالش بهتر بشه
از یه طرف رابطهی مادرم با مهناز خیلی خوب بود چون هم رفیقش بود هم مشتری مغازش
از طرف دیگه مهناز خیلی اوپن مایند بود برای همین منو محدثه بیشتر وقتا پیش هم بودیم
روزا با هم میرفتیم کافه، پارک، شهربازی،سینما و… تا حال و هوامون عوض شه
خیلی از شبا هم خوابیدن پیش محدثه میموندم
بعضی وقتا برای اینکه حالش بهتر بشه بغل میکردم و میبوسیدمش
رفته رفته از همین بوسیدنا و بغل کردنا کارمون به سکس کشید طوری که بعضی وقتا پیش میاومد روزی دو سه بار باهم سکس کنیم
مهنازم میدونست که باهم سکس میکنیم
نه تنها ما رو آزاد گذاشته بود خیلی پیش میاومد سر همین باهامون شوخی کنه و مارو دست بندازه
با این که محدثه دختر ناز و خوشگلی بود ولی چشمم همیشه دنبال مهناز بود
دو سه سالی میشد که رو مهناز کراش زده بودم از وقتی که رفت و آمدم به خونشون بیشتر شده بود بدتر تو کفش رفته بودم
میخواستم برای یه بارم شده باهاش سکس کنم تا اون سن جذابترین زنی بود که دیده بودم
مهناز نسبت به بقیه زنای اطرافم قد بلند و کشیده تری داشت، بدنش جا افتاده و خوش تراش بود
با این که هم سن مامانم بود خیلی جوونتر نشون میداد پوستش خیلی سفید و بی خط وخش بود یه لکم نداشت
ترکیب صورتشم خیلی بی نقص بود رنگ چشماش سبز و موهاشم قهوهای روشن بود
علاوه بر ویژگیهای ظاهریش که باعث شده بود همه تو فامیل و محل بهش نظر داشته باشن خیلی خوش اخلاق و خوش برخوردم بود
خلاصه اگه محدثه فراری بود مهناز برام حکم بوگاتی رو داشت
چند ماهی گذشت یه شب اواسط تیرماه محدثه هوس کرده بود مشروب بخوریم
منم فرداش رفتم از پسر عموم دو تا بطری شراب انار و انگور گرفتم
اون شب حدود ساعت ده شروع کردیم به مشروب خوردن تازه شروع کرده بودیم که مهنازم بهمون ملحق شد
حسابی داشت بهمون خوش میگذشت که محدثه خوابش گرفت
عادتش بود مست که میشد خوابش میگرفت
رفت تو اتاقش و زود خوابش برد
ولی من و مهناز به خوردن ادامه دادیم و سرمون حسابی گرم شده بود و میگفتیم و میخندیدیم
صورت مهناز گل انداخته بود خندههاش جذاب ترش کرده
قلبم داشت تند تند میزد دل تو دلم نبود میخواستم بغلش کنم و ببوسمش
مثل اسکولا بهش خیره شده بودم دست خودم نبود
مهناز وقتی دید اینطوری بهش خیره شدم گفت چیزی شده میخوای چیزی بهم بگی؟
صدرا: راستش نمیدونم چه چطوری بگم
مهناز: راحت باش حرفتو بزن، ببین تو محدثه که اتفاقی نیفتاده؟
صدرا: نه قضیه این چیزا نیست، همه چی خوبه
مهناز: انقدر خجالتی نباش من که غریبه نیستم هرچی تو دلته بگو
خیلی خجالت کشیده بودم و میترسیدم ولی بالاخره تصمیم گرفتم که حرفمو بهش بزنم
صدرا: محدثه دختر خیلی خوبیه ولی من از شما خوشم میاد
مهناز تا اینو شنید زد زیر خنده
مهناز: کی فکر میکرد این پسر و خوشتیپ و سربزیرمون اینقدر بی حیا باشه!
همهی پسرای هم سن و سال تو دنبال دخترای جوونن که کلی ناز دارن و خودشونو برای دوست پسراشون لوس میکنن، اون وقت تو چشمت دنبال منه!؟
صدرا: تو برام از همشون خوشگل تر و جذاب تری، جدی میگم
مهناز: یه الف بچه چه زبونیم داره، تو میخوای منو گول بزنی؟
من همسن مامانتم!
صدرا: هر چی میخوای بهم بخند ولی من حرف دلمو زدم
مهناز: باش بابا قبوله، مرسی که انقدر دوستم داری
حالا که بالاخره حرفمو بهش زدم دوست داشتم جلوتر برم
صدرا: میشه ببوسمت؟ خیلی خوشگل شدی
مهناز: بچه پررو، باشه همین یه دفعه اشکال نداره
اول میخواستم صورتشو ببوسم ولی ناخودآگاه رفتم سمت لبش
سه چهار بار بوسیدمش میخواستم ادامه بدم ولی جلوی خودمو گرفتم زیر چشمی نگاش کردم که ببینم چه واکنشی نشون میده
حالت صورتش عوض شده بود برعکس چیزی که فکر میکردم انگار خیلی خوشش اومده بود
مهناز: خوشمزه نبود؟
انتظار نداشتم این حرف و بزنه خیلی خجالت کشیدم و گفتم اتفاقاً خیلی خوب بود
مهناز: پس چرا انقدر زود کنار کشیدی؟
تا این حرف و زد از خود بیخود شدم سریع بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدن و لب گرفتن میخواستم تاپشو در میاره و با سینه هاشو ور برم که جلومو گرفت
بلند شد و رفت سمت اتاق محدثه وقتی که دید خوابه بهم اشاره کرد که برم تو اتاقش
رفتیم تو اتاق و درو بستیم بعدش لخت شدیم دوباره شروع کردیم
باورم نمیشد که داره همچین اتفاقی میافته
شروع کردم به خوردن سینه هاش یه کم گذشت سرمو گذاشتم بین سینه هاش بو و گرمای تنش بدجور حشریم کرده بود
یکم که با کسش ور رفتم دیدم داره خیس میشه اونم حسابی داغ کرد بود حالا هر دو آماده سکس بودیم
کیرم داشت منفجر میشد دیگه نمیتونستم تحمل کنم
مهناز دراز کشید و پاهاش باز کرد منم کیرم کردم تو کسش و شروع کردم به تلمبه زدن
کسش مثل تنور داغ بود وقتی صورت مهناز میدیدم که داره لذت میبره خودمم کیف میکردم تکون خوردن سینه هاش وقتی تلمبه میزدم بیشتر تحریکم میکرد بعد چند دقیقه پوزیشن عوض کردیم
من دراز کشیدم و مهناز اومد تو بغلم و رو کیرم نشست شروع کرد بالا و پایین کردن خیلی حرفهای بود
همینطور که مهناز کارشو میکرد منم سینه هاشو میخوردم، حسابی عرق کرده بودیم
بعد چهار پنج دقیقه مهناز خسته شد و پوزیشنو عوض کردیم
مهناز تو پوزیشن سگی نشست، تو این حالت کون خوش فرمش بیشتر خودشو نشون میداد
دوباره تلمبه زدن و شروع کردم این پوزیشن مورد علاقم بود خیلی داشتم حال میکردم
مهناز آروم ناله میکرد و ملافه رو محکم با دستش گرفته بود و داشت از خود بی خود میشد معلوم داره به ارگاسم میرسه
میخواستم یه جور بکنمش که خیلی حال کنه تا بازم دلش بخواد باهام سکس کنه، دوست داشتم برای من باشه
بعد چند دقیقه مهناز دوباره مثل پوزیشن اول دراز کشید منم شروع به کردن کردم این دفعه محکم بغلش کردم همینطور که تلمبه میزدم ازش لب میگرفتم
کسش حسابی خیس و تنگ شده بوده یکم که گذشت مهناز پاهاشو دور کمرم حلقه زد چند ثانیه بعد به ارگاسم رسید و ولو شد رو تخت
ولی من چون خیلی مشروب خورده بودم هنوز ارضا نشده بودم، تو حالت عادی خیلی زودتر آبم میاومد
برای همین به کردن ادامه دادم یکی دو دقیقه بعد داشتم ارضا میشدم که کیرمو سریع از کسش در آوردم و آبمو ریختم رو شکمش بعدشم منم کنارش ولو شدم رو تخت
اون شب و هیچ وقت یادم نمیره وقتی کسی رو که کراش داری میکنی حس خیلی فوقالعادهای داره
دوستان اگه بد شد شرمنده امیدوارم این حس و حال فوقالعاده رو همتون تجربه کنید یا اگه براتون پیش اومده دوباره تکرار بشه.
نوشته: صدرا