لذت شهوت (۱)

ملیکا : بیا اینم از همون فیلمایی که بهت یبار نشون دادم ( با خنده )

+چی میگی ملیکا رفتی سی دیشو برام اوردی میدونی مامانم بفهمه چی میشه یا به بابام بگه ؟ بیخیال نمیخوامش همون یه بارم که دیدیم که دیدی چی شد جفتمون حالمون بد شد من برا اولین بار خیس کردم .

ملیکا : تو برای اولین بارت بود. بگیرش بابا عن بازی در نیار قرار نیست که کسی بفهمه مگر اینکه تو تابلو بازی در بیاری ، یه سی دیه عین بقیه سی دیا بگیرش و اون سوالای چرت و پرتی که تو ذهن کثیفته رو جوابشو ببین ( با تمسخر و خنده )
در حیاط باز شد و همسایه جدیدمون که تازه اومده و طبقه آخر و اجاره کرده اومد تو حیاط
چیزی که از بابام شنیدم پسره دانشجو ؛ بابام شاکی شده بود و به مدیر ساختمونِ فکستنی مون میگفت که چطور به مجرد اجاره دادن و این حرفا …
با اومدنش ساکت شدیم و منتظر بودیم که رد شه بره بالا ؛ اونم با یه نگاه خسته راهشو کشید و رفت بالا …

ملیکا : نگفته بودی همسایه های جیگر دارید …
خندیدم و گفتم چرت نگو سگ حشر من نگران فیلمم هنوز

ملیکا : بخدا خستم کردی من رفتم دیگه خودت میدونی بای ولی از اون فیلمه خیلی باحال تره
بازم اون خنده مسخرشو تحویلم داد و رفت …
من موندم و سی دی فیلم سوپری که هم دوست داشتم دوباره ببینمش و اون حس عجیبی که با دیدنش بهم دست داد و دوباره تجربه کنم هم اینکه بدجور ترسیده بودم شایدم واقعا ترسم بیخود باشه
گذاشتمش لای دفترمو رفتم بالا خونمون

مامان : قرار گذاشتن بشینید درس بخونید با هم ؟
آیدا امسال انتخاب رشته داری نه آیین داری سال دیگه میری دهم نمیخوای یه رشته خوب بری ؟ دیگه شونزده سالت میشه بچه که نیستی من بت بگم این چیزا رو .

+چرا مامان میدونم بخدا امسال چه خبره هی میگی استرسم و بیشتر میکنی اره قرار گذاشتیم از هفته دیگه یا من برم خونشون یا اون بیاد ( در حالی که همچین قراری هنوز نذاشته بودم یعنی فرصت نشد بگم بهش دیگه سی دیه همه تمرکزمو ریخت بهم )
اومدم تو اتاق دفتر و باز کردم ولی سی دی نبود یهو حس کردم آب یخ ریختن رو شروع کردم به گشتن لای همه برگه ها نه نیست که نیست از استرس زبونم خشکه خشک شده بود برگشتم و مسیری که اومدم و ریز نگاه کردم که نکنه افتاده باشه تو هال … خوشبختانه نه
+مامان فک کنم خودکارم افتاده حیاط میرم ببینم کجاس … تو مسیر راه پله نبود … حیاط و اون جایی که ایستاده بودیم و بالا تا پایینشو گشتم نه نبود سی دی چیزی نیست که گم شه معلوم نشه با بدن یخ زده و هزار فکر و خیال که چی شد نکنه مامان برداشته نکنه نکنه نکنه … کل اونروز و اون شب و تا صبح با همین ترس سر کردم .
صبح که پامو گذاشتم مدرسه اکیپمون و گوشه حیاط دیدم رفتم سمتشون …

ملیکا : ها چیه چی شد خوب بود ؟؟؟

+یه دقیقه بیا کارت دارم … ببینم ملیکا سی دی ماله خودت بود

ملیکا : نه چطور ماله یکی از بچه های که باید بهش پسش بدیم

+(با بغضی که از ترس بود ) نمیدونم کجا شد رفتم بالا دیدم نیست لای دفترم بود رسیدم اتاق دیدم نیست

ملیکا : چی میگی آیدا شوخی نکن سی دی کارتون نبود که چه گندی زدی ؟ اون به کنار به هدیه چی بگم سی دی ماله اونه .

+من خودم دارم میمیرم هر لحظه دارم فک میکنم که فهمیدن ماله منه و بدبخت میشم ملیکا چندبار گفتم نیارش نمیخوامش

ملیکا : آیدا خریت خودته تقصیر من ننداز برو پیداش کن تورو خدا فقط …
اونروز هیچی نفهمیدم از درسا ، فقط کابوس اینو داشتم که برگشتم و فیلمه رو مامانم پیدا کرده و …
برعکس همه روزا دوست نداشتم تعطیل شیم تو راه برگشت اروم اروم و با ترس و خیال قدم میزدم کلید انداختم و وارد اون حیاط جهنمی شدم به امید اینکه شاید یه جایی و نگشتم … که یهو دیدم مستاجر جدیده رو پله های ورودی راه پله نشسته سلام کردم و جواب سلاممو داد دیگه بیخیال گشتن شدم چون خیلی تابلو بود جلوی این ؛ که یهو …

× منتظرتون بودم …

+شوکه شدم و گفتم منتظر من ؟!

× بله فک میکنم این سی دی باید برای شما باشه دیروز افتاده بود تو حیاط چون دیروز اون تایم فقط شما تو حیاط بودین …

+یخ کرده بودم فک نمیکنم تو عمرم تا حالا انقدر ترسیده باشم و گفتم نه فک نمیکنم ( از مدل حرف زدنم و هل شدنم دیگه انکار کردن خیلی فایده ای نداشت ) من فقط دفتر داشتم .

× با خنده ی اروم گفت چرا ماله شماس دستتون بود موقع حرف زدن با دوستتون اونروز ، بفرمایید تحویل شما …
دستمو دراز کردم و گرفتمش …

× دیدی ماله خودته … ببخشید قصد فضولی نداشتم ولی نمیدونم چرا یهو گذاشتمش و دیدمش .

دنیا رو سرم خراب شده بود آیدایی که همه میگفتن دختر خوبیه … وسوسه دوباره تحریک شدن این بلا رو سرم اورد چرا باید اولین بار خوشم میومد چرا میخواستم باز تجربش کنم … اصلا تو حال خودم نبودم که …

× خوبی ؟ ببین من آدم دهن لق نیستم پس نترس حق داری تو سنی هستی که این چیزا رو دوست داری فیلم تو که گرفتی خیالت تخت من هیچی به هیچکس نمیگم .

یهو با یه خنده ای که انگار هم سنمه و چند ساله دوستیم گفت ولی خدایی سلیقه دوستت تو فیلم خیلی افتضاحه من که تا اخرشو ندیدم .
ی خورده آروم تر شدم با این حرفاش ، حس کردم یکم اگر بخندم به حرفاش صمیمی تر نشون میدم و باعث میشه واقعا راز و نگه داره

× آهااا حالا شد خندید … اره بابا یادش بخیر من یه فایل داشتم پر فیلم بود فیلم های خوووب ها نه این بی کیفیت حالا بی شوخی رفیق شدیم دیگه خواستی بیا از خودم بگیر دردسرشم کمتره عین دوستم تابلو بازی در نمیارم ( میخندید و ****حرف میزد ) . اسمم سهیله کمکی هم تو درسات داشتی بیا سوال کن تعارف نکن دیگه دوست شدیم .
منم که هنوز تو شوک بودم یه خنده مصنوعی تحویلش دادم و فقط میخواستم فرار کنم .

+ممنون من برم دیگه خدافظ

× خدافظ رفیق

اومدم بالا و سریع خودمو رسوندم به اتاقم
باورم نمی شد سی دی پیدا شد ولی میترسیدم از همسایمون نکنه داشت فیلم بازی میکرد ؟ نکنه قراره بیاد به خانوادم بگه ؟ این کابوس نمیدونم چرا تمومی نداشت …
شب سریع تر از همیشه به رختخواب رفتم ولی میدونستم قرار نیست حالا حالا ها بخوابم و استرسم نمیذاره …
سی دی رو زیر فرش اتاقم گذاشته بودم و هر چند لحظه یبار اون قسمت و نگاه میکردم .
با خودم میگفتم یبار اومدم یه کاری بکنیم اینطوری شد ساعت نزدیکای 2 شده بود و تو همین فکر و خیال بودم که نفهمیدم کِی مامان بابام خوابیده بودن و چراغ های حال خاموش شده بود . همینطور رو تخت که داشتم سقف اتاق و نگاه میکردم به سرم زد که خب حالا این همه دردسر کشیدم بزار حداقل ببینمش حالا که شرایطش مهیا و بقیه خوابن .
آروم و بی سر صدا رفتم و لب تاب و آوردم و قبل اینکه روشنش کنم پتو انداختم روش که نکنه موقع روشن شدن صدا بده . خودمم رفتم سراغ اصل کاری و اومدم رو تخت و سی دی و گذاشتم و هندزفری و زدم بهش .
فیلم و پلی کردم و خودمم یکم رفتم عقب تر و تکیه دادم به دیوار .
… شروع شد یه دختر کم سن و سال که داشت درس میخوند و تصویر مدام رو بدنش زوم میشد . یهو در باز میشه و یه مردی میاد تو که هیکلش سه برابره دختر س شروع میکنه باهاش حرف زدن و بازی کردن با موها و پاهای دختره و کم کم شروع میکنه به لخت کردنش و بوسیدن و مالیدن سینه ها و کصش و …
ضربان قلبم داشت بیشتر میشد دست و پام یخ کرده بودن آه و ناله دختره رو که میشنیدم من و بیشتر تحریک میکرد و می فهمیدم که حسابی داره بهش خوش میگذره .
انگشتای یخ زده پام مدام ناخودآگاه جمع میشد و کصم داشت کم کم خیس میشد .
مرده بلند شد و شلوارشو در آورد و کامل لخت شد یه کیر گنده ای داشت که کاملا دور از تصوراتم بود نسبت به کیره مردا و سره دختره رو گرفت و کیرشو کرد تو دهن دختره …
این چیزا رو فقط از دهن بچه های مدرسه شنیده بودم و برای اولین بار داشتم میدیدم .
دستام که حس میکردم بی حال شدن ناخودآگاه رفت روی شلوارم و روی کصم ، با فشار دادنش فهمیدم اینبار حسابی خیس شده بود ( دفعه پیش با دوستام تونستیم یذره لب گرفتن و تلمبه زدن اونم ناواضح ببینیم که خیلی نبود ) اما اینبار نه داشتم از اول و کامل بدون ترس و لرز از ناظم میدیدم .
فشار دادن دستم باعث شد یه شوک بهم وارد شه و یادم اومد همینطور خودارضایی میکنن . فشار دادن و تکون دادن دستام و بیشتر کردم . رو ابرا بودم داشتم حسابی حال میکردم و صدای تلمبه زدن و آه و ناله ی دختره حشریم چند برابر میکرد .
همینطور که داشتم میمالیدم ، صدای نفس نفس زدن خودم و می شنیدم هر کاری تو اون وضعیت من رو تو خیال میبرد که جای دختره هستم ، دستمو گذاشتم جلو دهنم که صدام کسی نشنوه که خیال میکردم با خودم همون مرده دهنمو گرفته و اون تلمبه های وحشی رو من انجام میشد .
نفهمیدم چقدر گذشت که یهو حالم به اوج خودش رسید و ضربان قلبم که انگار از مسابقه دو اومده بودم همینطور بالا میرفت و یهو تنم به لرزه کرد و بدنم بی حال سرجام شل شد . آبم دیگه از روی شلوار مشخص شده بود و جونی نموند برام . برای دفعه اول ارضا شده بودم .
یه حس فوق العاده و جدید ولی در عین حال احساس عذاب وجدان هم داشتم . سریع از فیلم در اومدم و سی دی و بیرون اوردم و بدن بی جونمو از رو تخت بلند کردم و سی دی و لب تاب و برگردوندم سر جاشو و برگشتم سر جام رو تخت.
با خودم میگفتم ولی خودمونیم ها عجب فیلمی و عجب حس عجیب و خوبی داشت .
که یهو یاد حرف همسایه افتادم که گفت فیلم مزخرف و بی کیفیتیه … با خودم گفتم چه چرت و پرتی فیلم فیلمه دیگه خواست حرف بزنه فقط .
ساعت نزدیک 3 و نیم بود و باید صبح به مدرسه میرفتم .
دیگه نفهمیدم کی خوابم برد …
صبح که بیدار شدم شرتمو عوض کردم و شرت قبلیمو و تو کمدم قایم کردم تا یه وقت دیگه بتونم خودم بشورمش چون میترسیدم از بوش مامانم بفهمه .
اون روز بعد پس دادن سی دی به کیمیا چند کلمه بیشتر باهاش حرف نزدم بهتر بگم با هیچکی زیاد حرف نزدم همش تو فکر دیشب بودم و حسی که موقع ارضا شدن بم دست داد هیجان زدم میکرد انگار خوشم اومده بود و آیدایی که خیلی از این چیزا سر در نیاورد حالا حس ارضا شدن و دوس داشت و میخواست شاید بازم تجربش کنه …

ادامه دارد …****

نوشته: دار

دکمه بازگشت به بالا