لز با دختر خجالتی 38

-خوبه خوبه . من دیگه تموم کردم دختر . دیگه نمی تونم یه جا بند شم . ولم کن .. ولم کن بذار برم .. مثل دیوونه ها جیغ و داد می زدم . ولی زهیدا محکم منو  نگه داشته سعی می کرد که منو در اوج داشته باشه تا خودم بیام پایین . چقدر ما دخترا برای رسیدن به این لحظات به خودمون فشار میاریم . حس می گیریم تمرکز می کنیم  ولی وقتی که رسیدیم بهش انگاری می خواهیم ازش فرار کنیم شاید تحمل این همه لذت و خوشی و هیجان و گردش هوس برای ما  سخته . حس کردم که دارم آروم میشم . زهیدا اومد و رو من قرار گرفت . با بوسه های خودش آرومم کرد . چشامو بستم و لحظاتی رو در حالت خلسه گذروندم . . احساس آرامش می کردم . و با نوازشهای اون این آرامش من به اوجش رسیده بود . وقتی خودمن و کسم احساس سبکی و آرامش می کردیم دیگه چه نیازی داشتم که برم دنبال پسرا . خیلی آروم و بی خیال در آغوش هم بودیم که دیدیم اون سه تا وارد شدند . . نغمه : دخترا مثل این که بهتون بد نمی گذره ها . مثلا مهمون دعوت کردین .  زهیدا : خواهش می کنم شما صاحبخونه این . بفرمایید ما باید چیکار کنیم در خد مت شماییم . -اول بریم یه تنی به آب بزنیم و بعد بیاییم کنار هم .. ولی دسته جمعی رفتیم به حموم . می شد جا شد . ولی دیگه باید با فاصله های نزدیک کنار هم قرار می گرفتیم . نغمه خیلی دوست داشت من در کنارش باشم . با این حال انگاری بهاره و زلیخا هنوز از ور رفتن با استاد نوایی سیر نشده بودند . نغمه رو زمین دراز کشیده بود و با کسش ور می رفت . چهار انگشتشو روی کسش می گردوند . زلیخا رفت طرفش و انگشتاشو کرد توی کس نغمه ..  این بار زهیدا رفت به سمت لبهای نغمه جون تا با بوسه ای گرم بهش حال بده . من و بهاره هم که دیگه به هم رسیده بودیم . از اونجایی که خیلی ریلکس شده بودم تصمیم گرفتم یه حالی هم به این بهاره جون بدم . -عزیزم دوست داری برات چیکار کنم . چه جوری بهت حال بدم . -هر جوری که حس می کنی درسته . همون جوری که به استادمون حال دادی و خیلی هم ازت تعریف می کرد . می خوام همون جور شیطون بشی و شیطون باشی .. -من همون دختر خجالتی که بودم هستم . -آره  زیبا جونم ولی دیگه برای ما نمی تونی خجالتی باشی . اون دمت بوده اون داخل و ما خبر نداشتیم .. در حالی که دستامو دور کمر بهاره حلقه می زده و لبامو میذاشتم رو لباش بهش گفتم دلت میاد درمورد  من این جوری حرف  بزنی ;/; -مگه چی گفتم . دوست نداری شیطون و طناز و تو دل برو باشی ;/; خجالتی بودن مال آدمای ضعیفه .. -الان بهت نشون میدم که میشه خجالتی هم بود و قوی هم بود . -پس زیبا جون نشون بده تا ببینم . در حالی که داشتم می بوسیدمش و زبونمو فرو کرده بودم تو دهنش کف دستمو طوری روی کسش قرار داده چنگش گرفتم و به آرومی و گاهی هم با فشار باهاش بازی کردم که فریاد هوسشو در آورده و دیگه یک ریز التماس می کرد که یه چیزی فرو کنم توی کسش .. -عزیز دلم خوشت اومد .. ;/; -فدای عشوه هات زیبا . منو به حال خودم نذار . به دادم برس . کمکم کن .. انگشتامو فرو کردم توی کس بهاره جون .. نغمه  توجهش به سمت من بود . انگاری دوست داشت که اون جای بهاره قرار می گرفت . اون دو تا خواهر هر کدوم یه لیف گرفتن به دستشون . زهیدا رفته بود از کمر به بالا رو لیف بزنه و زلیخا هم از کون به پایین رو . من که داشتم این صحنه رو می دیدم حسابی لذت می بردم . کون نغمه رو که از وسط باز می کرد اون کفی که روی سوراخ کوس و کونش می نشست یه حالت زیبایی به کونش و استیل بدنش داده بود که بی اختیار یک دستم رفته بود رو کسم .. بهاره : چیکار می کنی زیبا . حواست کجاست . منو داشته باش . بازم وقت داری می تونی بری سراغ اونا . می تونی بری تو هم یه لیفی به بدن نغمه جون بزنی . اصلا چطوره منو لیف مالی کنی . من که حس کردم فعلا بهاره  به همین سبک در اوج قرار داره برای همین انگشتامو به همون صورت توی کسش نگه داشته به سرعت حرکتش می دادم . -خوبه ;/; همین جور بکنم ;/; -خوبه خوبه زیبا .. ادامه بده .. اون طرف که زهیدا لباشو گذاشته بود رو سینه های کفی نغمه و زلیخا هم با کف کونش بازی می کرد . حسابی صحنه تماشایی شده بود . بهاره دیگه حالیش نبود که باید صداشو بیاره پایین و سر و صدای کمتری بکنه همین جور مرتب در حال جیغ زدن بود تا این که تونستم ساکتش کنم . انگاری نغمه منتظر بود تا کاربهاره تموم شه تا صدای بهاره قطع شد دستور داد که پنج تایی بچسبیم به هم . می دونم اون فقط هدفش این بود که بیاد سمت من و با من باشه . به من بگه که باهاش ور برم . منم دلم واسه کونش تنگ شده بود ..خودمو به نغمه چسبوندم . دستامو دور کمرش حلقه زدم . چشای آبیش خیلی خوشگل تر از همیشه به نظر می رسید . موهای بلوند و بلند و خیسش رو کمرش جمع شده بود و من طوری بغلش زده بودم که کس دیگه ای نمی تونست بین ما قرار بگیره . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا