لز با دختر خجالتی 47
–
-بیا عزیزم بیا بریم جای خلوت تر . یه جایی که فقط من و تو باشیم . یه جای قشنگ نزدیک آبشار . پشت به اون . زیبا جون اینجا رو دوست داری ;/; همه جا آرومه ولی با هیاهوی این خانومای زیبا کمی شلوغ شده ولی اگه کمی دقت کنی می بینی هیاهوی ما زنا در در سقوط آب و بر خورد آب به سنگها گم شده . سردته زیبا ;/; چرا ساکتی ;/; می برمت به یه جایی که هم آفتاب داره هم سایه . یه پتوی گرم هم میندازم روت . -شما خیلی مهربونی سپیده جون . -تو منو به یاد خودم میندازی . خیلی دلم می خواست که منم وقتی به سن تو بودم با بزرگتر از خودم همچین بر نامه هایی می داشتم ولی اون وقتا ما چند تا دوست بودیم در همین حد و اندازه های معمولی کار می کردیم … یه جایی دراز کشیدیم . -بهت نمیاد این قدر خجالتی باشی . وقتی نغمه و لیدا رو به اوج رسوندی و اونا خیلی ازت راضی اند بهت میاد که خیلی حرفه ای باشی . سرمو گذاشتم رو سینه اش و خیلی آروم نوک یکی از سینه هاشو گذاشتم توی دهنم و خیلی نرم و با هوسی که دوست داشتم یکی باهام ور بره اون نوک رو میکش می زدم . سپیده چشاشو بسته بود و من به آسمون آبی بالا سرم و کمی هم پایین تر به آبشار نگاه می کردم . یه دستمو روی کس سپیده می مالیدم . ابتدای کسش از بالا یه بر آمدگی داشت که شیب رو به پایین اون منو به یاد آبشار مینداخت . دستمو گذاشتم رو همون قسمت . تصمیم گرفتم که کمی بی پروا تر شم . به خاطر این که دوست نداشتم نغمه جون رو پیشش خیط کنم . -سپیده جون زیر نافت و اول و روی واژنت یه شیب قشنگی داره که منو یاد اون آبشار بالا سر مون میندازه . -اوووووخخخخخ زیبا چون چه تشبیه قشنگی می کنی . من دلم می خواد کاری کنی که مثل اون آبشار ازش آب بریزه . هر چند هیچوقت به این صورت نمیشه . ولی اگه یه بار هم بتونی این آبو سرازیرش کنی همون برام کفایت می کنه . یک بار دیگه به مکیدن سینه هاش ادامه دادم . حرکت دستم روی کسش ادامه داشت وقتی دیدم لحظه به لحظه داره بیشتر خیس می کنه فشار دستمو زیاد تر کرده انگشتامو بیشتر توی کسش فرو می کردم . راستش دیگه این استرس رو نداشتم که بقیه تن لخت منو ببینند یا شاهد عشقبازی ما باشن . کس سپیده کمی گشاد تر از بقیه کس هایی که تا حالا با هاشون ور رفته بودم نشون می داد ولی خیلی تازه و سفید بود . درشت و تپل و چاقالو . اون اول که خشک بود دستم روش سر می خورد . حالا که به اندازه کافی لغزنده شده بود . کف دستمو مثل کیسه روی کسش می کشیدم پس از چند بار که حرکت رفت و بر گشتی از بالا به پایین در جهت لمس شکاف های کسشو انجام می دادم برای لحظاتی چهار تا انگشتمو فرو می کردم توی کس و دوباره حرکت قبلی رو از سر می گرفتم . این کار رو با سرعتی زیاد انجام می دادم . سپیده طوری خوشش اومده بود و حال می کرد که کاملا متوجه بودم با آخرین نیرویی که داره , داره جیغ می کشه . حس می کردم که گرم افتادم . دیگه اون سرمای مختصر رو احساس نمی کردم . سپیده اندام درشتی داشت . لذت می بردم از این که به هر یک از قسمتهای بدنش دست بزنم . -نهههههه زیبا زیبا .. انگاری این دستهای زیبا و حساسو بهش برق وصل کردی .. بدنمو می لرزونه . منو داغم می کنه . نمی تونم یه جا وایسم . دلم می خواد برم از رو آبشار خودمو پرت کنم پایین . خیلی خوشم میاد . هیچوقت تا به این اندازه اینجای کارو لذت نبرده بودم . حالا که این جوره بعدا می خواد چی بشه .. -سپیده جون فکر می کنی . دست من همون دسته .. بدن من همون بدنه .. -اوووووههههه نهههههههه عزیزم شاید یه چیزی در تو وجود داره که در بقیه وجود نداشته باشه . من فکر می کنم تو با تمام وجودت داری این کار رو انجام میدی . می خوای به طرفت عشق بدی لذت بدی . -لبمو از رو سینه سپیده بر داشته و صورتمو به صورتش نزدیک کردم . حالا از طرف بالا به پایین به کسش چنگ انداخته و نگاهمو به نگاهش دوختم . -ببینم شاید الان اول روزه و هوای زیبای اینجا بعد از مدتها این حس رو در شما به وجود آورده .. تصمیم داشتم اونو ببوسم ولی قبل از این که تصمیم خودمو عملی کنم اون بود که دستشو گذاشت پشت سرم و با یه فشار لبامونو به هم چسبوند . سینه هام رو سینه هاش قرار گرفت . بوسه گرم و شیرین ما هوسمونو زیاد تر کرده بود . اینو در التهاب تنمون حس می کردیم و در صدای نفس زدنها مون در آه کشیدنها .. صدای پرندگانی که در میان درختان کوناه و بلند می خوندند یاد آوری می کردند که زندگی همچنان ادامه داره و باید که از زیباییهای آن استفاده کرد و تا زمانی که میشه از لذت بردنی ها لذت برد باید که لذت برد . …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی