لز با دختر خجالتی 48

من و سپیده با عشق به هم و عشق به طبیعت در آغوش هم قرار گرفته بودیم . چون خودم یه حس لذتی رو داشتم از این که یکی با کس من ور بره برای همین , همین حس و خواسته رو برای اونم می خواستم . -خیلی دوستت دارم دختر . خیلی خوشبویی . نمی دونم چی به تنت زدی که حس می کنم از  تن تو بوی بهشتو احساس می کنم -سپیده جون مگه تا حالا بهشت هم رفتی ;/; – اگرم نرفته باشم الان که در آغوششم . این حرفاش وادارم می کردکه بازم کاری کنم که بازم از این حرفا بشنوم . برای همین تلاشمو زیاد تر کردم .  انگشتام پر از خیسی کس سپیده می شد . اونو از کس بیرون می کشیدم و میکش می زدم . در یکی از این فروکردنها و بیرون کشیدنها بود که خانوم دکتر یا استاد سپیده مچ دستمو گرفت و انگشتامو دونه به دونه می لیسید .  کف دستشو گذاشت روی کسم . داشت انگشتاشو فرو می کرد توی کس که  با یه حرکت رو به عقب مانع این کار شدم و واسه این که فکرشو به جای دیگه ای متمرکز کنم افتادم به جون کسش . دهنمو گذاشتم روی کس و با سوراخ کونش بازی می کردم . حتما اونم فکر می کنه که من دخترم . نیمی از بدنم در سایه و نیمی دیگر در آفتاب قرار داشت و همین لذت خاصی رو به من می داد . سرمو به کس سپیده چسبونده و با دهن و زبون  شروع کردم به حال دادن  . -زیبا زیبا همه کارات مثل خودت زیباست . خوشحالم که اینجایی . بخور بخور کسمو .. می شنوی . صدای قشنگ پرنده هایی رو که اسم خیلی ها شونو نمی دونم می شنوی ;/; ولی من از صدای گنجشک و بلبل خیلی خوشم میاد . آرومم می کنه زیبا به من حال میده .. بخور همین جوری خوبه . فدای زبونت شه سپیده . به من بگو برای چی نگرانی . من نمی خوام یه حس بدی داشته باشی . دلم می خواد ازم لذت ببری . از وجود هم لذت ببریم . نمی دونم چته . چرا نگرانی . دلم می خواد یه کاری کنم که تو هم خوشت بیاد . همون جوری که تو لحظه هامو شیرین کردی منم همون حسو درت به وجود بیارم . وفتی  چند متر اون طرف تر به زیر پامون نگاه می کردیم و طبیعت زیبا رو می دیدیم حس می کردیم که دوست داریم تا آخر دنیا رو همین جا بمونیم .  هردومون این خواسته همو به هم گفتیم . -زیبا چرا بهم نمیگی چته ;/; به جای جواب دادن به اون شروع کردم به حال دادن به اون . قسمت بالای کف دستمو گذاشتم روی کس و انگشتامو فرو کردم داخلش . اون قدر حرکات دایره ای روی کس و فرو کردن انگشتای داخل کس رو ادامه دادم که سپیده با تمام حس و وجودش از روی هوس فریاد می کشید . فریاد های اون منو به یا د فریاد های تارزان در جنگل مینداخت . یه چند تایی از اون پایین و دور و برا می گفتند چه خبره .  سپیده جون به زمین مشت می زد . سینه ریز قشنگش  به پوست سفید و لطیفش جذابیت خاصی بخشیده بود و تنشو خواستنی تر کرده بود . چمنهای دور و برشو می کند . در همون وضعیت خودمو بالاتر کشیدم و سینه های خوشگل و سفید و درشتشو گذاشتم توی دهنم . پاهامو تا اونجایی که می شد گذاشتم روی پاهام . حشر و هوس زیاد سبب شده بود که کمی مقاومت کنه و خودشو با فشار به طرف بالا بکشونه ولی من نیروی زیادی برش وارد می کردم . مجبور شدم دهنمو از رو سینه اش ور دارم و لباشو قفل کنم . این جوری کیفیت حرکت  دست و فرو بردن انگشتام توی کسش اومد پایین تر ولی اونو طوری به اوج رسونده بودم که این افت خودشو زیاد نشون نمی داد . کاملا افتاده بودم روش . کار به جایی رسیده بود که لبامو گاز می گرفت . ولی من اون لبا رو می بوسیدم . گردنم درد گرفته بود . لحظه به لحظه آروم تر می شد . حس می کردم کس سپیده از درون و حتی قسمتهای بیرونی آبکی تر به نظر می رسه . این دیگه  باید رسیده باشه به آخراش . دستم دیگه بی حس شده بود .نمی دونستم چرا به اون نقطه نهایی نمی رسه فقط  به مویی بند بود . اگه یک قدم عقب می ذاشتم اون شاید بیشتر از صد قدم عقب می رفت . همین منو خیلی می ترسوند .. شاید اون لحظه اگه دنیا رو به من می دادند این قدر خوشحال نمی شدم لحظه ای رو که دیدم سپیده دیگه حرکتی نمی کنه . لحظه ای رو که سپیده رو به ار گاسم رسونده بودم و انگاری که زیر لب ورد می خوند . لبخندی گوشه لباش نقش بسته بود خودمو طوری روش تنظیم کردم که کسم روی کس و لبام رو لباش قرار بگیره . سینه ها رو باید کمی دستکاری می کردم تا رو سینه هاش قرار بگیره . یه چند دقیقه ای رو در همین حالت بودیم . تا این که دیدم بازم می خواد با دستاش  کسمو به چنگ خودش در بیاره .  نههههههه انگشتاشو می خواست توی کسم فرو کنه . انگشت وسطیش هم خیلی دراز به نظرمی رسید . من تنها دختر اون جمع بودم . … ادامه دارد … نویسنده… ایرانی

دکمه بازگشت به بالا