لز با دختر خجالتی 52

-می دونم که می تونم لذت ببرم . ولی بیشترین لذت رو از بودن با خوبانی چون شما می برم . شما خیلی مهربون و دوست داشتنی هستین . استادخوب من .. -ببین زیبا خیلی از اینا ممکنه بعدا استادای تو هم بشن . پس سعی کن هوای اونا رو تا اونجا که می تونی داشته باشی -یه چیزی بگم نغمه جون -بگو -تو که گفتی اصلا از پار تی بازی خبری نیست پس چطور میگی که باید هوای این استادارو داشته باشم –خب نه این که بی عدالتی کنند به هر حال راههایی هم هست که معنی پارتی بازی رو نده . بیشتر و بهتر می تونن در کنار تو باشن . مشکلاتت رو درک کنند . بدونن که شرایطتت چه طور بوده .. می دونستم نغمه یه چیزی گفته و حالا می خواد به جوری درست کنه واسش سخته . برای این که موضوع رو عوض کنم و احساس لطیف خودمو نسبت به اون بازم بیان کنم بغلش زده و بعد دو تا بازو هاشو گرفته به چشای خوشگلش خیره شدم . -نغمه جون نگام کن . می خوام با چشای آبی خوشگلت بهم نگاه کنی . همون که رنگ آسمونه . همون که یه دنیا شادی و آرامشو واسم آورده . به من حس زندگی میده . این که دیگه انگاری هیچی نمی خوام . این که با تو به همه چی رسیدم . راستش این حسو با زهیدا هم داشتم . ولی حالا در این لحظات در کنار کسانی بودم که اونا هم می تونستند به خوبی این احساسو در من زنده کنند . آیا  من از هوس به عشق و دوستی رسیده بودم ;/; اگه این جوره هر کی که بتونه به من حال بده و به اون بالا بالا ها برسونه باید که بتونه بهترین دوستم باشه ;/; یه جای کار می لنگید . از این افکار خوشی به هم زن اومدم بیرون . نغمه داشت آماده ام می کرد . یه انگشتشو همون انگشت وسط رو دو بندشو کرد توی کسم . -اووووووخخخخخخ نههههههههه خیلی خوشم میاد چقدر کیف داره . -قبلا هم چند بار این کا رو با هات انجام دادم ولی از اونجایی که تو این بار می دونی که می خوای از مرزها رد شی انگاری لذت بیشتری می بری . زیبا یواش یواش دیگه باید دست به کار شم .  این یه کار ساده ایه . شاید با فشار انگشت  بشه در بعضی آدما این پرده رو لرزوند و یه خونی رو جاری کرد . ولی در بعضی ها ضخامت پرده در حدیه که باید با یه فشار قوی تری بر داشته شه  تا بعد ها عوارضی نداشته باشه . مواردی پیش اومده که این نارسایی جلوی بار داری رو گرفته طوری که مجبور شدن با جراحی پرده بر داری کنند و بار داری صورت بگیره .. من نمی دونم نغمه جون چرا داشت داستان تعریف می کرد . -ببین من الان میرم یه مشورتی با سپیده جون بکنم بیام . سپیده در نزدیکی ما قرار داشت . به نظرم اومد که اون و فرشته دارن حال می کنند .. تا نغمه رفت با سپیده حرف بزنه منم از فرصت استفاده کرده موبایلو گرفته و رفتم پشت یه تپه کوچولو تا یه تماسی با عشقم زهیدا بگیرم . بهش بگم جریان اینه . ازم ناراحت نشه . ولی اگه ناراحت شه . اگه بگه من به جای شوهرتو هستم و در واقع این منم که باید دختری تو رو بگیرم چیکار می تونم بکنم . چه کاری از دستم بر میاد . ولی اگه اون جوری هم بخوام یهویی برم خونه و اون بفهمه .. نمی دونم چیکار کنم . براش زنگ زدم . گوشی رو نمی گرفت . یه چند تا زنگ که خورد ول کردم . عیبی نداره می تونم بهونه بیارم که باهات تماس گرفتم می خواستم موضوع رو بهت بگم و تو گوشی رو نگرفتی . برای همین موبایلمو خاموش کردم تا اگه یه وقتی خواست تماس بگیره و یا گرفت و گفت چرا خاموش بود بگم که شارژم تموم شده . شایدم اعتراضی نمی کرد و این همه دلهره و استرس من الکی بود . نغمه جون بر گشت . با چند تا کیر مصنوعی و لوله پلاستیکی های نرم و موز و خیار و هویج و بادمجون -نغمه جون مگه می خوای جنگ بری ;/; -ببین دختر ما بد ترین و سخت ترین جراحی ها رو انجام میدیم عین خیالمون نیست . چون همه جور امکانات کنارمون قرار داره . چون در مقابل کسی که نمی شناسیمش خونسردیم . اون حس عاطفی که بتونه قدرت تمرکز و تسلط رو از ما سلب کنه وجود نداره . هر چند یک پزشک خوب نباید این چیزا روش اثر بذاره . ولی یه پزشک ماهر و زبر دست رو می شناختم که زنشو داد به دست یک پزشک دیگه تا سزارینش کنه . خود همون پزشک اولیه بهترین دکتر زنان و زایمان بود .. -حالا نغمه جون میشه خواهش کنم که منو هم یه غریبه حساب کنی ;/; -فدای تو . باید ببینم که کدوم یک از اینایی که با خودم آوردم موثر تره . تو خودت چی فکر می کنی . .-من خیلی دلم می خواد با دستات مستقیما این کار رو انجام بدی ولی حالا با این چیزایی که می فرمایی من دوست دارم یکی از این کیرا رو به کمرت ببندی با همون حس قشنگی که داری آروم آروم توی کسم فرو کنی … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا