لز با دو تا زن چادری
سلام به همه اسم آتوسا هستش و میخوام اولین و آخرین داستانم رو بنویسم چرا میگم آخرین چون این داستان من مربوط به لز هست و من بعد اون قضیه دیگه با کسی لز نکردم. قبل اینکه مقدمه و داستان رو بگم این داستان برای علایق لز و فوت فتیش هست و اگه نیستید نخونید ۲۴ سالمه با قد ۱.۷۰ و سایز پام ام ۳۸ هست. قضیه از این قراره که من با مادرم زندگی میکردم و تو رشته نقاشی تحصیل میکردم من بعد اینکه کامل درسم رو تموم کردم و مدرکمو گرفتم. و تازه یه هفته از اتمام درس من می گذشت که مادرم به من گفت دخترم حالا که درست تموم شده و وقتت آزاده بیا با هم بریم جمکران برای زیارت منم گفتم خیلی خوب مادرم الان از اینترنت یه بلیت میگیرم بریم. لازمه یه پرانتز باز کنم اینجا بگم من هم مثل مادرم آدم بسیار مذهبی هستم و اهل نماز و زیارت هستم. ولی چادر سر نمیکنم بجز جاهای خاصی مثل حرم یا مسجد باشه ولی با اینکه چادر سر نمیکنم و مانتویی هستم همیشه سعی میکنم تا حد امکان پوشیده باشم و موهامو داخل شال یا روسری نگه دارم. بگذریم ما قرار بلیطمون واسه ساعت ۱۱ بود و یه اقامت یه هفته ای تو جمکران. سفر ما به جمکران از شنبه بود تا جمعه که غروبش برگردیم. ما سوار اتوبوس شدیم و از اصفهان راه افتادیم به سمت قم و قرار بود چند ساعتی رو تا برسیم تو اتوبوس باشیم. ما بعد ۴ ساعت رسیدیم قم و قرار شد بریم جمکران برای زیارت ما رفتیم و نزدیک ۲ و ۳ ساعت تو جمکران بودیم و قرار شد بریم مسافر خونه ایه که تور مارو میبرد جای خیلی خوبی بود ما شب خوابیدیم و صبح من برای نماز صبح پاشدم و مادرم رو هم بیدار کردم برای نماز صبح اخه بهم گفته بود بیدارش کنم. بعد از نماز من گرفتم خوابیدم و مادرم به مدت ۱ ساعت بیدار بود داشت قرآن میخوند و بعدش اونم گرفت خوابید. بعد ساعت ۹ از خواب پاشدیم صبحونه رو خوردیم رفتیم حرم بعدش ۱ و ۲ ساعت به مادرم گفتم بزار بریم بازار هم یه چرخی بزنیم و من چند تا چیز هم برای دوستم نگین بخرم. بعد از گردش تو بازار رفتیم دوباره حرم بعد چند روز به همین روال گذشت تا رسید به روز ۳ شنبه مثل همیشه که ما تو حیاط حرم نشسته بودیم و داشتیم دعا میخوندیم بعد چند دقیقه که دعا خوندن تموم شد یه خانمی منو صدا کرد کرد گفت بفرمایید خرما بردارید گفتم خیلی ممنون قبول باشه اونم گفت قبول حق باشه. اینی که به من خرما تعارف کرد نسترن بود و کنارش هم یه دختره نشسته بود به اسم شهرزاد از خصوصیاتشون بگم اولیه شهرزاد ۲۷ سالش بود با قد ۱.۷۲ چشم و موی مشکی با سایز پای ۳۶ دومیه نسرین ۲۶ سالش بود با قد ۱.۷۰ چشم های قهوه ای و موی مشکی در ضمن جفتشون هم چادری بودن هم لاغر جفتشون از شیراز آمده بودن. بعدش نسرین برگشت به شهرزاد گفت من میرم این خرما هارو به بقیه هم بدم شهرزاد گفت باشه برو بعد رفت. بهش سلام کردم گفتم خواهرت بود گفت نه گفتم حتما جاریته گفت نه جاریمم نیست. گفتم پس لابد حبوته بعد جفتمون خندیدیم گفت خدا نکنه گفت نه من با نسرین نه جاری هستیم نه خواهر ولی مثل خواهرمه. بعد برگشت گفت شوهر خودش و نسرین باهم دوست خیلی قدیمی بودن و از بچگی باهم بودن و شهرزاد با شوهرش که اسمش حسین بوده تو دانشگاه دوست شده بودند بهش گفتم چه رشته ای میخوندید گفت جفتمون وکالت میخوندیم اما من بعد ازدواج دیگه ادامه ندادم بهش گفتم نسرین چی گفت نسترن همسایشون بوده و از قدیم و ایام باهم رفیق بودیم و نسرین تو دانشگاه ادبیات میخوند. گفتم تو نسرین جفتتون ازدواج کردید یا فقط تو گفت اول من ازدواج کردم بعد نسرین بعد شروع کرد به توضیح دادن داستانش گفت من با حسین تو دانشگاه آشنا شدم یروز اومد جزوه هایی رو که ازم گرفته بود و بده برگشت بهم گفت من خیلی از شما خوشم امده اگه قابل بدونید به خانوادتون اطلاع بدید که ما فردا شبش بیاییم خواستگاریتون بعد چند دقیقه صحبت داستان گفت و گفتم نسترن چی گفت اونم یروز که حسین با ماشین موقع نامزدیشون آمده بود دنبالش برن بیرون دوستش احمد رو هم آورده بود و از قضا اونروز نسرین هم باهاشون بوده. و احمد نسترن رو دید باهم بیشتر آشنا شدن و مثل خوده شهرزاد ازدواج کرد. گفتم چند ساله ازدواج کردید گفت من ۲ ساله نسترن ۱ سال بعد چند دقیقه نسترن هم آمد به جمعمون اضافه شد از اون روز به بعد من با نسرین شهرزاد دوست شده بودم و همه جا باهم میرفتیم و از قضا فهمیدم اونا هم تو مسافر خونه ای که ما توش بودیم اونا هم اتاق روبه رویه ای ما بودن. البته ۲ و ۳ باری دیده بودمشون اما باهاشون آشنا نبودم در ضمن اونا مادراشونم آورده بودن و مادر من دیگه تنها بود و با اونا میرفت تو حرم. تا رسید به روز پنجشنبه من با نسرین و شهرزاد حسابی دوست شده بودم تو این ۲ روز. قرار شد پنجشنبه مادر من و مادرای شهرزاد و نسرین ۳ تایی برای آخرین بار برن حرم چون دیگه فردا روز آخر بود باید برمیگشتیم مادرم برگشت رو به من و نسرین و شهرزاد کرد گفت شما نمیایید ما تو راهروی مسافرخانه بودیم بعد ما گفتیم نه دیگه ما امروز نمی یاییم چون دیشب تا صبح تو حرم بودیم و بعد نماز صبح برگشتیم. بخاطر همین ما گفتیم نه ما نمیاییم خودتون برید بعد به مادرم گفتم مامان خوب از این فرصت استفاده کن چون قراره فردا برگردیم. ۵ دقیقه بعد ۳ تاشون هم رفتن و معلوم بود تا غروب هم نمی خوان برگردن. بعدش نسرین برگشت به من گفت آتوسا پاشو بیا اتاق ما هم پیش ما باشی هم خودت تنها نباشی حوصلت سر نره شهرزاد هم یه سر تکون داد و گفت بیا. منم رفتم تو اتاقشون اول شهرزاد نسرین شروع کردن به درآوردن کفشاشون شهرزاد یه نیم بوت مشکی پوشیده بود و نسترن هم یه کتونی سفید منم کتونی های سفیدمو درآورد جفتشون جوراب مشکی پاشون بود و من جوراب سفید مچی پام بود. رفتیم داخل نشستیم کنار تخت ها بعد کلی صحبت که یخمون کامل باز شد شهرزاد و نسترن جفتشون ازم پرسیدن ازدواج کردی گفتم نه هنوز موردش پیش نیومده گفتن میخوای ما بهت یه مورد معرفی کنیم حسین و احمد دوست زیاد دارن. گفتم رابطتون با شوهرتون چطوره خوبه یا نه اصلا راضی هستید از ازدواج گفتن یه جاهایی خوبن یه جاهایی بد بعضی وقتا و اخلاق و کاراشون غیر قابل تحمل میشه بهم گفتم تو که غریبه نیستی تو رابطه جنسی هم خوب نیستن فقط به فکر اینن خودشون ارضا بشن اصلا بیشتر وقتا توجهی به ما نمیکنن. نسرین برگشت گفت بعضی وقتا احمد نمیتونه منو ارضا کنه و فقط خودشو ارضا میکنه گفتم پس چجوری خودتو ارضا میکنی گفت با شهرزاد که من از تعجب چشمام گرد شد. گفتم یعنی شما با هم لز می کنید گفتن آره گفتم آخه با دوست صمیمی یه جور نیست آدم چندشش میشه. گفتن نه کی میگه اتفاقا چون ما باهم دوستیم و آشناییم و دهنمون قرصه اینارو میکنیم نه با غریبه که و بعد گفتن میخوای امتحان کنی البته من از شهرزاد و نسرین بدم نمیومد. اما بو برده بودم که میخوان با نقشه ای که کشیدن منو بکشونن اتاق باهام لز کنن. من که نقششونو فهمیده بودم گفتم قبوله چرا که نه کی از شما ۲ تا بهتر و رفتم جلو و شروع کردم به لب گرفتن از شهرزاد بعد چند دقیقه لب گرفتن نسرین به شهرزاد گفت نقشمون گرفت. بعد از نسترن شروع کردم به لب گرفتن تو همین حین که داشتم از نسرین لب میگرفتم شهرزاد دکمه مانتو منو باز کرد و ممه هامو از سوتین درآورد و شروع کرد به لیس زدن. بعدش نسرین سره منو ۲ دستی سفت گرفت صورتمو چسبوند به صورتش و شروع کرد به لب گرفتن وحشیانه از من به صورت خیلی وحشیانه ای داشت لبامو میخورد. از اونور هم شهرزاد داشت ممه هامو همونطوری میخورد بعد چند دقیقه اون ۲ تا هم دکمه های مانتوشونو باز کردن و ممه هاشونو درآوردن و من هم شروع کردم مثل خودشون وحشیانه خوردن ممه هاشون و اونا هم از هم لب میگرفتن. بعد منو خوابوندن شلوارمو باز کردن تا نصفه کشیدن پایین و شهرزاد شروع کرد به لیس زدن کس من و از اون طرف هم نسرین شروع کرد به لیس زدن جوراب های من گفت ای جون آتوسا جورابات حسابی بو میدن چند روزه تو پات هستن گفتم ۳ روزه. بعد چند دقیقه لیس زدن کس من شهرزاد پاشد شلوارشو تا نصفه کشید پایین و آمد با کس نشست رو صورت من و نسرین هم همونجور شلوارشو کشید پایین به صورت قیچی درامدو کصشو چسبوند به کص من. جفتشون تمام موهاشونو ترشیده بودن و تمیز تمیز بود کصاشون نسرین هی کصشو به من میمالید و جوراب پای چپمو لیس میزد منم هی حشری تر میشدم کص شهرزاد وحشیانه لیس میزدم و زبونمو تا ته کرده بودم تو کص شهرزاد بعد چند دقیقه این کار من شهرزاد ارضا شد و آبش ریخت رو صورتم و شهرزاد از روی من بلند شد و نسرین آمد به سمتم و شروع کرد به لیس زدن صورت من و خوردن آب شهرزاد بعد چند دقیقه لیس زدن کامل صورتمو پاک کرد و شروع کرد ازم لب گرفتن. بعد از لب گرفتن از نسرین رفتم سمت شهرزاد خوابوندمش به کمر پاهاشو دادم بالا و شروع کردم به لیس زدن کس و کون شهرزاد. و نسرین هم رفت زیر شکم من (به حالت ۶۹ درآمدیم) بعد نسرین شروع کرد به لیس زدن کس و کون منو منم با شدت تمام داشتم کس و کون شهرزاد و لیس میزدم همین باعث شده بود که صدامون بره هوا. نسرین بعد لیس زدن کس و کون من ۲ تا انگشتای دست راستشو کرد تو کصم چپیرو هم کرد تو کونم. و خودش هم شروع کرد به لیس زدن جورابام منم بعد لیس زدن کس و کون شهرزاد انگشت اشاره وسطمو کردم تو کس شهرزاد و شروع کردم تند تند مالیدن کس شهرزاد. تو همون حین شهرزاد پاشو بلند کرد گذاشت تو دهن من منم از نوک جورابش تا پاشنه جورابشو لیس زدن بهش گفتم جورابت چند وقته پاته گفت هم من هم نسرین یه هفته ای هست جورابامون پامونه. منم هم جوراب پای چپشو هم راستشو جفتشونو به مدت ۵ دقیقه لیس زدم و تو همون حالت هم کصشو میمالیدم بعد چند دیقه شهرزاد از جاش بلند شد رفت پشت من و شروع کرد به لیس زدن سوراخ کونم. نسرین کصمو لیس میزد شهرزاد همینجوری کونمو میمالیدن و کصو کونمو لیس میزدن. بعد چند دقیقه نسرین از زیر من اومد بیرون و بعد شروع کردن به درآوردن شلوارو جوراب من و بعد جفتشون پاهامو دادن بالا و جفتشون انگشتشونو کردن تو کصم و شروع کردن به صورت تند تند و وحشیانه مالیدن. بعد جفتشون شروع کردن به لیس زدن پاهام شهرزاد پای راستمو لیس میزد نسرین هم پای چپمو لیس میزد. بعد چند دقیقه مالیدن جیغ من هوا رفت و ارضا شدم بعد اون دوتا انگشتاشونو از کصم درآوردن شروع کردن به لیس زدن. بهشون گفتم وایستید الان نوبت منه جفتشونو برگردوندم به داگی نشوندمشون اول شهرزادو نشوندم بعد به نسرین هم گفتم بره روی شهرزاد بشینه. بعد شروع کردم به لیس زدن کس و کون جفتشون بعد چند دقیقه برشون گردوندم به کمر خوابوندمشون اول شروع کردم به لیس زدن جورابای جفتشون اول جورابای نسرین رو لیس زدم بعد شهرزاد و چون قبلش جورابای شهرزاد و لیس زده بودم. شروع کردم از نوک جورابشون تا پاشنه جورابشون تمام قسمت های جوراباشونو لیس زدن. بعد ۲ تا انگشتای دست راستمو چپمو کردم تو کصشون و شروع کردم مثل خودشون وحشیانه مالیدن تو همین حالت که کصاشونو میمالیدم بعد نزدیک ۵ دیقه مالیدن جفتشون ارضا شدن و جیغشون درامد بعد از حال رفتن بعد ۳ و ۴ دقیقه که سرحال آمدن برگشتن گفتن تا حالا هیچوقت به این خوبی ارضا نشده بودن. بعد هممون پاشدیم لباسامونو پوشیدیم بعد من هم پاشدم رفتم تو اتاق و ازشون خداحافظی کردم. ۱ روز هم گذشت منو مادرم دوباره سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم اصفهان اون دوتا هم برگشتن شیراز سر زندگیشون و اون آخرین باری بود که من هم اون ۲ تورو دیدم و هم لز کردم و بعد گذشت ۳ سال از اون اتفاق من هم ازدواج کردم و رفتم سره خونه و زندگیم. خب این بود از داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه.
نوشته: آتوسا