لز زوری در استخر

اسم من آرامیس هست…۳۳ سالمه و سفید و قدم حدود ۱۷۵ احتمالا هست.ازدواج هم نکردم …یک دوست پسر دارم ….بقول الینا و دوستام میگن خیلی خوشگل و سکسی هستی…ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم… برای حدود یک هفته پیش هست……من رفته بودم استخر در یکی از مناطق تهران ……… با دوستم الینا… که از من ۶ سال بزرگ‌تره و مقیم آلمان هست … دو هفته ای هست اومده بود ایران و هنوز هم نرفته …. خواهرش در شهر پرند نزدیک تهران زندگی می کنه و الینا هم این مدت که تهران هست رفته پیش اون … البته چند شبی هم منزل من که در سهروردی اجاره نشین هستم اومد … من چون از خیلی قدیم با الیتا رفیق هستم و هم اتاقی خوابگاهم بود…. خیلی رفیق بودیم… خیلی براش مایه گذاشتم و با هم کلی قرارِ گشت و گذار گذاشتیم و چرخیدیم … باهم سیگار و گُل کشیدیم و ….شراب خوردیم به یاد قدیم ها ….النا کمر درد خیلی بدی داره از آلمان که اومده ….البته همیشه از قدیم کمر درد داشت … مشکل دیسک کمر داره و مرتب باید استخر بره و نرمش کنه … البته نرمش های خیلی سبک … من خیلی بچه پررو بودم تا هفته ی پیش … یعنی خداوکیلی همه ازم حساب میبردن … چه پسرها و چه دخترها … اما بعد این اتفاق عین موش شدم …
ماجرا از این قراره که من بطور معمول؛ هر دو هفته یکبار استخر باشگاه انقلاب میرفتم و شنا می کردم ….اما الینا بهم گفت که بیا استخر دم خونه ی خواهر من در نزدیکی شهر پرند … البته. خیلی هم نزدیک نیست … ولی افتضاح بود فضاش….خلاصه رفتیم با هم استخر … قبلش خیلی هم شراب خورده بودم…میزون نبودم… استخر خیلی بدی بود بوی شدید وایتکس…. بنظرم خیلی کثیف و بد بود و خیلی شلوغ … مایو پوشیدیم … من سینه هام خیلی بزرگ هست … خجالت می کشیدم … الینا به شوخی می گفت ماشالله چیکار کرده خدا ……خلاصه الینا رفت یه گوشه که برای کمر درد نرمشهای مخصوص خودش رو انجام بده و من هم رفتم شنا …
طبق معمول و بسیار آرام و با طمأنینه مثل همیشه؛ در حال شنا در منطقه ی آزاد استخر بودم …چند دور رفتم تا ته استخر و برگشتم و چند نفری هم هی مارپیچ شنا می‌کردند و نا منظم و خیلی شلخته میومدن تو شکم من… هی شیرجه میزدن و خیلی شلوغ می کردند … بقول معروف؛ موقع شنا خیلی شلنگ تخته می انداختند …. انگار که از پشت کوه اومده بودند….یه دختری اونجا بود حدود ۱۵ یا ۱۶ ساله که بعدا فهمیدم اسمش سمیه است… خیلی سیاه و بی ریخت بود و خیلی پر رو و قیح …با رفیقاش بلند میخندید و هی شیرجه میزد تو آب و داد و فریاد می کرد …خیلی بد شنا می کرد و آب میپاشید به اطراف … اعصاب منو خیلی بهم ریخته بود …دوست داشتم تو آب خفه اش میکردم …. کُفرم دراومد از دستش … آخر که از استخر اومدم بیرون … بهش گفتم خیلی گاو بودی … از پشت کوه اومدی ؟ … منو نگاه کرد و هیچی نگفت … من رفتم سمت رختکن که دوش بگیرم…یهو متوجه شدم اومده پشت سرم … ترسیدم … برگشتم نگاهش کردم… قدش از من یک سر و گردن کوتاه تر بود… با سینه های خیلی کوچیک‌ و صورت سیاه ….اونم منو نگاه کرد…انگار چیزی می خواست بگه که روش نشده باشه! بعد یهو با حالت مسخره گفت …: تو چی زر زدی اونجا دم استخر؟ برگشتم نگاهش کردم … حقیقتش ترسیدم … هنوز کمی مست بودم … بهش گفتم چی میگی؟ بچه ؟. دختره گفت؛ چی واق واق کردی اونجا ؟ انگار کاه و یونجه ات زیادی کرده … آره ؟ مثل این که تنت میخاره ؟ نه؟ بخارونم برات؟ بهش گفتم زیاد زر میزنی… یکدفعه منو هل داد تو اتاقم که می خواستم دوش بگیرم… محکم از پشت خوردم به شیر زیر دوش …کمرم داغون شد… باورم نمیشد یه بچه کوچیک انقدر زور داشته باشه ،…بهش گفتم چه غلطی کردی ؟ یکدفعه محکم خوابوند تو گوشم… تا اومدم به خودم بیام با زانو خوابوند تو شکمم و از درد نفسم بند اومد … چند تا لگد محکم بهم زد … در کونم …نمیدونستم چی بگم … دختر بچه که نصف سن منو داشت؛ انقدر منو تحقیر کرده بود …یکدفعه شروع کردم به گریه …زار میزدم …اومد جلوم … با دوتا دستش بند مایومو از پشت گردنم باز کرد … پستونام افتاد بیرون …بعد گفت: جوون چه پستونایی داری … منو انداخت رو کف زمین رختکنِ دوش … سرم خورد به دیوار…شروع کرد لیسیدن ممه هام … هیچ احدی اونجا نبود …نمی دونم الینا کدوم گوری بود …هم مست بودم و هم خیلی حس تحقیر داشتم و هم حس تحریک … حال عجیبی داشتم …بعد مایومو کامل از پام درآورد…و در همون حال گفت کُسشو نگاه کن … لاک پاشو نگاه کن … بخورمت اینجا؟ … و پاهامو داد بالا … من کامل همیشه کلّ بدنمو شیو می کنم برای دوست پسرم … بهم گفت اسمم سمیه است … و گفت عجب کُسی هستی ! جنده ….تو رو باید همینجا بکنم که دیگه زر زیاد نزنی شروع کرد تو سوراخ کونم انگشت کردن … جیغ زدم … محکم خوابوند تو گوشم …گفت خفه شو جنده …وگرنه همینجا از وسط جرت میدم …من فقط گریه می کردم … و التماس می کردم که ولم کنه …بعد شروع کرد لیسیدن کُس من … چوچوله ام رو محکم با دندون می کشید. انگار که خواب باشم…هنوز هم باور نمی کنم که این اتفاقات واقعی بود … اما بعد از خوردن چند سیلی محکم متوجه شدم واقعی هست …جوری ممه هامو لیس میزد و انگشت تو کونم می کرد که داشتم از وسط نصف میشدم …و فقط گریه می کردم …بعد باهام کلی لب داد … و گفت التماسم کن تا ولت کنم … بگو گُه خوردم … بگو غلط کردم دیگه تکرار نمیشه ….منم که ترس آبرو داشتم؛ سریع گفتم گه خوردم غلط کردم … ببخشین دیگه تکرار نمیشه … بعد گفت خیلی شراب خورده بودی درسته؟ … من همینجور نگاهش کردم … بعد مایومو برداشت بهم گفت پاشو وایسا! بعد از کمی مکث ؛ داد زد بهت میگم پاشو وایسا جنده !! منم از ترس گفتم چشم چشم …سریع پاشدم … جلوش لخت مادرزاد بودم…ولی سمیه مایو تنش بود … مایومو داد دستم گفت بپوش سریع تا شر نشده بدو… منم مایو رو تنم کردم …بعد یهو لحنش عوض شد … آروم گفت ببخشین خیلی عصبانی شدم … منو ببخش !!! و رفت سمت استخر … من هم پشت سرش رفتم دیدم الینا داره از آب میاد بیرون … سریع برگشتم و دوش گرفتم … به الینا هم هیچی نگفتم ……هنوز همچین کابوسه برام … وقتی برگشتم خونه اون تصویر همش جلوی ذهنمه … خودم با خودم ور میرم که ارضا بشم… حتی برای شهوت زیاد اینو اینجا نوشتم ….

آرامیس ک…

نوشته: آرامیس ک

دکمه بازگشت به بالا