لز من و هم دانشگاهیم

سلام به همه من فائزه هستم و این داستانی برای علایق لز و فوت فتیش هست. پس خواهشا اگه علاقه مند نیستید نخونید. قبل کمی براتون از مقدمه داستانم بگم من قرار شد برای رشته نقاشی برم دانشگاه وتو رشته نقاشی و همینطور عکاسی تحصیل کنم. از خودم بگم 19 سالمه یه دختر لاغر با وزن 57 کیلو چشمهای قهوه ای و موهای مشکی قد 1.70 یبار تو راه که داشتم میومدم و داشتم به در دانشگاه نزدیک میشدم یه دختری بدو بدو اومد سمت من به اسم عسل که ازش بخوام بگم یه دختر 19 ساله خوشگل و لاغر بود با چشمای مشکی و موهای مشکی با وزن 54 کیلو قد 1.70 تقریبا هم قد من بود. امد سمتم و سلام کرد و آدرس دانشگاه رو ازم پرسید که درست امده. اینم بگم از طریق گوشیش زده بود آدرس امده بود و آخرای راهش شارژ گوشیش تموم شد و خاموش شد برای همین آمد از من سوال کرد. منم گفتم همین 1 کوچه بالاتر دانشگاه هست که گفت خیلی ممنون که بهش گفتم میخوای بیا با من بریم که هم من تنها نباشم هم تو که گفت باشه. آمد کنار منو با هم تا اونجا حرف زدیم و کلی رفیق شدیم و هوا هم کلی سرد بود که کلاسای ما از آبان شروع شد. من یه کاپشن آبی و شلوار و مانتو مشکی پام بود. با یه کتونی مشکی. و عسل هم یه کاپشن صورتی با مانتو و شلوار مشکی و کتونی صورتی پوشیده بود. من و عسل رفتیم نشستیم تو کلاسا و فهمیدم اون هم داره تو رشته نقاشی تحصیل میکنه هم بازیگری که البته بازیگری رو میرفت تئاتر شهر آنجا تمرین میکردن اونم نه نقش اول بلکه نقش شخصیت سوم یا چهارم. بگذریم و اینطوری بود که ما تو یه کلاس با هم بودیم. بعد از اتمام کلاس ها منو عسل تو اتوبوس تا یه جایی هم مسیر بودیم و خونشون با خونه ما کلی فاصله داشت. بخاطر همین وقتی میرسید اتوبوس تو ایستگاه سر کوچمون من پیاده میشدم و از عسل خداحافظی میکردم. بعد چند روز رفت آمد با عسل فهمیدم دختر پرانرژی و شیطونی هست و دختر خیلی مهربونی بودش. و همیشه نقش هایی رو که تو تئاتر بازی می کرد برای منم اجرا میکرد و منم تشویقش میکردم. و اونم میگفت اگه یروز برای یه فیلم یا یه سریال قبولش کنن یه جشن حسابی میگیره که منم بهش گفتم ایشالله. بگذریم روز به روز که میگذشت من بیشتر عاشق عسل میشدم عاشق خودش شخصیتش و چهره خوشگلش. و باعث شده بود خیلی به عسل نزدیک بشم. حتی بعضی جاها دستمو میذاشتم تو دستم دستشو میمالیدم. و میدونستم اون هم نارضایتی نداره و اون هم از من خوشش آمده. ما از آبان و آذر گذشتیم و به دی رسیدیم یروز دیدم عسل با تیپ زمستونی خیلی سکسی امده یه کاپشن مشکی با مانتو جلو باز و شلوار آبی و یه بوت مشکی که تا زانوش میومد اون روز عسل خیلی سکسی شده بود و من کل تایم کلاس رو حواسم به عسل بود و نفهمیدم اوستاد اون روز چی گفت اصلا البته حواسم بود که ضایعه نگاه نکنم که یه وقت کسی متوجه بشه. کلاس ما تموم شد و عسل گفت که باید بره برای اجرا تو تئاتر و قراره که کارگردان بیاد و اجراشونو ببینه. که بهم گفت برام آرزوی موفقیت کن که گفتم حتما که گفت خیلی ممنون از هم خدافظی کردیم و رفت. شب بهم تو تلگرام پیام داد که مژده بده قبول شدم و کارگردان ازش برای بازی تو یکی از فیلماش پیشنهاد کرد و اینم بگم نه شخصیت اول دوم بلکه شخصیت های سوم و چهارم تو فیلم. ما فردا چون کلاس نداشتیم عسل آدرس یه کافه رو داد گفت فردا بیاد اونجا جشن بگیریم. اون روز رفتم کلی با عسل گفتیم و خندیدیم و عکس انداختیم و موقعی که نشسته بودیم اینم بگم عسل میزی رو که گرفته بود طبقه بالا کافه بود و کسی طبقه بالا بجز ما نبود و پیشخدمتش یبار امد برای سفارش و رفت. وقتی نشستم روبروی عسل و داشت باهام صحبت میکرد یهو بی هوا اومد جلو و شروع کرد به بوسیدن لب من. عسل که فهمید داره چیکار میکنه خودشو سریع کشید عقب و گفت شرمنده اصلا حواسم نبود دارم چیکار میکنم. منم چشمام از تعجب گرد شده بود و هیچی نگفتم. بعد اون روز که عسل وا داد فهمیدم که اونم پایس فقط باید یروز می کشوندمش خونه تا با هم لز کنیم. فرداش ما رفتیم دانشگاه سر کلاس و وقتی که کلاسمون تموم شد بچه ها گفتن کلاس عکاسی به دلایلی امروز برگزار نمیشه و اوستاد نتونست بیاد. من که دیدم کلاسم تعطیل شد موقعیت و خوب دونستم که عسل هم بهش گفته بودن همین 2 یا 3 روزه بهش میگن بیاد واسه نوشتن قرارداد و بازیگری. که بهش گفتم عسل امروز که بیکاریم بیا بریم خونه ما که عسل هم گفت باشه. ما سوار اتوبوس شدیم رفتیم خونه ما خونه ما یه خونه ویلایی بود از اونایی که حیاط و حوض اینا داشت و چند سالی میشد که ما این خونه رو داشتیم نه بهش دست زدیم نه خرابش کردیم. بگذریم کلید انداختم درو بازکردم رفتیم تو دیدم مامانم لباس ایناشو پوشیده وسایلش دستش میخواد بره خونه سمیه خانم برای لباس دوزی. که به مادرم عسل و معرفی کردم که مادرم هم بهش گفت چقدر خوب شد که شما آمدی و دختر منو از تنهایی درآوردی. به مادرم گفتم داری میری خونه سمیه خانم که گفت آره مثل همیشه. مادرم درو بست رفت اینم بگم مادرم می رفت خونه سمیه خانم اینا معلوم نبود میخواست کی برگرده اصلا ساعت نداشت احتمال داشت صبح بره شب بیاد. بگذریم منو عسل رفتیم نشستیم رو تختی که تو حیاط گذاشته بودیم. که عسل برگشت گفت چقدر خونتون قشنگه اومد نشست رو تخت. براش میوه چایی و آوردم نشستیم خوردیم که عسل هم مثل اون روز تیپ زده بود. که باعث شده بود من کل کلاس حواسم همش به عسل باشه. نشستیم رو تخت به عسل گفتم اون روز تو کافه چرا اون کارو کردی که عسل گفت شرمنده اصلا حواسم نبود. که بهش گفتم میشه یبار دیگه تکرار کنی که گفت چرا گفتم میخوام یبار دیگه انجامش بدی. عسل اومد جلو منو ببوسه منم سریع دستمو انداختم پشت سرش و سرشو محکم چسبوندم به خودم و شروع کردم ازش لب گرفتن اونم هیچ مقاومتی نکرد بعد چند دقیقه لب گرفتن ازش دستشو گرفتم گفتم اینجا تو حیاط نمیشه. یه وقت یکی از همسایه ها میبینه رفتیم سمت در خونه درو باز کردم بدون اینکه کفشامونو دربیاریم رفتیم تو اینکه خونمون فرش یا موکت داشت یا نه بگم ما قرار بود دیوارارو رنگ بزنیم و برای اینکه رنگ رو فرش نریزه مادرم همه رو جمع کرده بود گذاشته بود بیرون. اتاق من رنگ زدنش تموم شده بود ولی هنوز موکت های اتاقم مونده بود. مادرم قرار بود وقتی رنگ کردن تمام خونه تموم شد فرشا و موکت هارو بیاره پهن کنه. منو عسل رفتیم تو اتاق من نشستیم رو تخت کاپشن هامونو درآوردیم شروع کردیم به لب گرفتن از هم بعد چند دقیقه که از هم لب گرفتیم من دستمو کشیدم رو بوت عسل. بعد عسل گفت چیه فائزه چرا رفتی سراغ پام چیزی رو پام هست که توجه تورو جلب کرده گفتم. نه من فوت فتیش دارم که عسل برگشت گفت فوت فتیش چیه. منم براش گرایش فوت فتیش رو توضیح دادم که به معنی علاقه داشتن به پا میشه و بهش گفتم که خیلی علاقه به پاهاش دارم و دوست دارم که باهات فوت فتیش داشته باشم. بعد عسل گفت میتونی انجامش بدی دوست دارم بدونم اینی که میگی چطوریه منم با نهایت خوشحالی بهش گفت حتما چرا که نه. دستمو انداختم زیپ بوتشو کشیدم پایین بوتشو از پاش درآوردم بوتشو گرفتم بو کردم عسل همینجوری داشت فقط نگاه میکرد. نمیدونید چه بویی میداد بعد اون یکی بوتشو رو هم درآوردم اونم بو کردم بعد پای چپشو گرفتم شروع کردم به لیس زدن جورابش جورابش هم حسابی بوی عرق میداد. حسابی هم جوراب پای چپش هم راستشو لیس زدم بعد جفت پاهاشو لیس زدم بعد بهش گفتم لباساتو در بیار خودمم شروع کردم به درآوردن لباسم. من مانتو تیشرتم و درآوردم عسل هم بعداز در آوردن جورابش شروع کرد به درآوردن مانتو تیشرتش. جفتمون بالا تنمون لخت بود و سوتینامون رو هم درآورده بودیم اول عسل شروع کرد به لیس زدن ممه های من. بعد چند دقیقه من شروع کردن به لیس زدن ممه های عسل بعدش پاشدیم شلوارو شورتامونو درآوردن بعد من به کمر خوابیدم و عسل شروع کرد به لیس زدن کس من بعد چند دقیقه لیس زدن من هم عسل رو به کمر خوابوندم و شروع کردم به لیس زدن هم کصش هم کونش بعد چند دیقه لیس زدن به حالت 69 در اومدیم. من اول به کمر خوابیدم و عسل هم اومد روی من و دوباره شروع کردیم به لیس زدن کس و کون هم. بعد عسل از رو من بلند شد و به حالت قیچی در آمدیم و کسامونو به هم مالیدیم بعد چند دقیقه من ارضا شدم و به عسل گفتم تو چی ارضا شدی عسل گفت نه من هنوز ارضا نشدم. به عسل گفتم از رو من بلند شو رو کمرت بخواب اونم همین حالت شد پاهاشو دادم بالا به انگشتم تف زدم کردم تو کصش شروع کردم به تند تند مالیدن کصش تو همین حین که کصشو میمالیدم یکی از پاهاشم گرفتم شروع کردم به لیس زدن هی پاشو لیس میزدم کصشو میمالیدم بعد 2 یا 3 دقیقه که این کارو کردم عسل یجوری شد کمی آه و ناله کرد و ارضا شد و افتاد رو تخت. بعد منم تو همون حین ازش لب گرفتم بعد بهش گفتم عسل پاشو تا مادرم نیومده لباسامونو بپوشیم. بعد اینکه کامل لباسامونو پوشیدم تلفن عسل زنگ خورد و بهش گفتن فردا برای بستن قرارداد بیاد که عسل کلی خوشحال شد و همدیگرو بغل کردیم که بهش گفتم دیدی گفتم درست میشه بعد اون باهم رفتیم بیرون کلی پاساژ و جاهای مختلف چرخیدیمو عسل رفت خونشون و بعد از هم خداحافظی کردیم. خب این بود داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: فائزه

دکمه بازگشت به بالا