لطفا یادم بده ارباب (۳)
…قسمت قبل
از اینجا ببعد یکم قاطیش میکنم که جذاب تر باشه بالاخره شهوانیه دیگه
نشستم روبروش،مثل همیشه همونطور که راحت ترم نشسته بودم .گفت:
((دیگه جلوی من اینطور نمیشینی.زانوهات صاف جلو،دستاتو رو به بالا بذار روی پاهات))
همونطور که گفت نشستم.
((صداهایی که در میاری؛اگه عمدیه که کاملا قطع کن.اگ نمیدونی و انجام میدی،به رفتارات بیشتر دقت کن.رفتار بد نتیجه بد داره.))
(کدوم اداها؟یه چیز نداشته باشم اداست)
((سوال ازت پرسیدم؟تا سوال نکردم حرف نمیزنی.توی صورت من نگاه نمیکنی.نگات به دستم باشه؛لازم بدونم حرف بزنی اشاره میکنم بالا.))
خواستم شیرین بازی در بیارم بگم چشم؛اما نگفتم.قراره حتی توی این کارمم بهترین باشم.سوالی نکرده بود پس جوابی نمی شنید.
مثل اینکه فهمیده بود چه تصمیمی گرفتم .چهرش راضی به نظر میرسید.نگاهمو پایین انداختم.
((غذا خوردنتو درست میکنی.موقع غذا لباتو لیس نمیزنی.اگه حس کردی زده بالا به خودم میگی یه کاریش میکنم.دیگه انگشتاتو جلوی نره خرا لیس نمیزنی.))
عصبانی شدم.کاملا تهمت بود!(زده بالا چیه؟!؟انگشتم سسی بود!)
((بار اول اخطار بود ؛این بار تنبیهه.بی اجازه حرف نمیزنی.
باید یادت بمونه اون انگشتا تو دهنت نره.الان لباسو می پوشی از چادر میری بیرون ؛ده تا چاله برای دستشویی با دست میکنی.بیلچه نبینم ببری با خودت.انجام ندی یا درست انجام ندی اوضاع برات بدتر میشه))
قطعا از تصمیمم پشیمون شدم.چاله بکنم که مردم توش دستشویی کنن؟با ناخنهایی که هرماه۵۰۰هزار تومن هزینه ترمیم شو میدادم؟!؟تو خاک پر از حشره و کثافت کاری گاو؟!؟
البته عادی بود که از قبل توی کمپ یه چاله گود کنده بشه بعد هرکس کارشو کرد یه مقدار خاک بریزه روش،چون چادر کوچک مخصوص دستشویی کمپ داشتن که زیرش خالی بود و میذاشتن رو چاله،لازم نبود خیلی هم برای دستشویی از محل کمپینگ دور بشیم؛اما این جنگل زمینش پر از ریشه های درخت بود و نمیشد چاله گود تر از۲۰-۳۰سانت کند،برای همینم باید چادر رو هر بار جابجا میکردیم و چاله جدید میکندیم.
فکر کردم:همین الانش از هیجان دارم میلرزم.ارزش امتحان کردن داره.هر وقت اذیت شدم بهش میگم دیگه نمیخوام ادامه بدم.هیچی نگفتم .فقط لباسا رو برداشتم که بفهمه میخوام عوض کنم بره بیرون.
یکم منتظر موندم اما از جاش تکون نخورد.نگاهم به دستش بود.اشاره کرد رو به بالا:((چرا عوض نمیکنی؟))
(نمیری بیرون)
((نه.بپوش))
آدم خجالتی نبودم توی بدن خودمم احساس راحتی میکردم.کفتانو از بالای سرم در آوردم.خوبه لباس زیر درستو حسابی آورده بودم
شاید تصمیم گرفته بودم اطاعت کنم،اما قرار نبود شخصیتم تغییر کنه.نگاه کردم توی چشماش.نگاهش به بدنم بود اما هیچی تو صورتش پیدا نبود.یکم نا امید شدم.بیخیال!هیچ حسی؟!؟
یه دفعه تا جایی که میتونست آروم داد زد((بپوش))
هول شدم و سریع هودی مشکی رو پوشیدم.تا جایی که سقف چادر اجازه میداد وایسادم و شلوار رو پوشیدم.به تنم زار میزد.خداروشکر که لباس لش مد بود .بدون حرف از چادر اومدم بیرون.همین فلاکتی که منو گرفتارش کرده بود بس بود.حرف زدن نداشت.
رفتم بیلچه رو برداشتم.نمیخواستم استفاده کنم؛فقط برداشتم که کسی دید نگه بیلچه که اینجاست با چی چاله میکنی؟
رفتم حدود۲۰متری کمپ و زانو زدم.گور باباش که لباسش کثیف میشه.امیدوارم جر بخوره.
شروع کردم به کندن.از اونی که فکر میکردم سخت تر بود .خاک سفت و پر از ریشه بود؛مخصوصا که میخواستم ناخن هامم آسیب نبینه.
چاله هارو به فاصله ۲-۳متر در حالی که زیر لب فحشش میدادم کندم.بیلچه رو برداشتم و گلیش کردم؛بعدش رفتم تو رودخونه دستامو شستمو برگشتم کمپ .دیدم اونایی که چادراشون از چادر ستاره ای دور بود اورده بودن نزدیکتر؛چون داشت تاریک میشد و بدون پروژکتور جنگل فوق العاده تاریکه.
چادرشو آورده بود کنار چادر من و جلوی در چادرش که رو به رودخانه و پشت به کمپ بود روی صندلی نشسته بود.
((تموم شد؟))
(اره)
((بله مَستر))
(بله مَستر)
((دستاتو ببینم))
نشونش دادم.چندتا از ناخونام ژلیشش خط افتاده بود و دو سه جای پشت دستم و نوک انگشتام یکم زخمی شده بود.
از داخل کوله ش اسپری الکل دراورد و زد به دستام
((نمیخوام آسیب ببینی،فقط میخوام بدونی هر کاری عواقب داره.کرم مرطوب کننده داری؟))
(بله مستر)
((بیارش))
کرمو اوردم دادم بهش،با حوصله کل دستامو با کرم ماساژ داد.
((تا حالا کنار کسی خوابیدی؟))
(یعنی شب تا صبح؟)
((اره))
(دوتایی نه مستر)
((یعنی چی؟))
(بعضی کمپا هوا خوب باشه دسته جمعی توی کیسه خواب کنار هم میخوابیم)
((منظورم دوس پسری چیزیه))
(نه مستر)
((کارتو خوب انجام دادی.برای جایزه امشب میام توی چادرت.وقتی بقیه خوابیدن.))
چی؟میخواد بیاد تو چادرم؟!؟میخواد بکنه؟!؟یعنی لختمو دیده،ولی میخواد بکنه؟!؟احتمالا ازون هول هاست که کارش راه بیفته کمپتموم شه دیگه سراغمم نمیگیره.بهتر؛تموم شه قطعا برای من بهتره.
((مشکلی نداری؟))
(قراره کاری بکنیم؟)
((انگار خیلی دلت بهونه میگیره))
(فقط میخوام بدونم)
(( نه فقط تو بغلم میخوابی))
(مشکلی نیست مستر)
((پاشو برو توی جمع.کم کم وقت شامه))
رفتم کنار بقیه.نمیدونستم این قطعا راحت ترین تنبیهم بوده.
نوشته: لیلا
ادامه…