لیسیدن جوراب شلواری زینب تو مهمونی خانوادگی
سلام به همه دوستان بازم منم احسان همون که داستان سکس و فوت فتیش با دختر بسیجی سکسی رو نوشتم این چهارمین داستان بین منو زینب هست
مقدمه: ۱ سال گذشته من ۲۳ سالم شده و زینب هم ۱۷ سالش بردار بزرگم بعد ۲ سال از ازدواجشون بچه دار شدن و قرار شد یه مهمونی ترتیب بده مادرم خانواده فاطمی یا همون زینب اینارو هم دعوت کرد مهمونی اولش سمیرا خانم مادر زینب هی تعارف میکرد بعد که مادرم گفت مهمونی زنونه هست و حتی پسرش هم نیست راضی شد قرار شد منو مادرم خانواده فاطمی رو سوار ماشین بشن و من ببرم برسونمشون فاصله خونه برادرم با خونه ما تقریبا یه ۲ ساعتی فاصله داشت چون ما غرب تهران بودیم اونا هم شرق تهران قرار شد مادرم اگه چیزی خواست من در دسترس باشم تا اگه چیزی خواست با ماشین برم تهیه کنم اونروز زینب چادر نداشت بجاش یه مانتو دامن بلند پوشیده بود با یه شال سفید که کامل گردنش پوشونده بود و یه جوراب شلواری مشکی هم پوشیده بود با یه کفش مجلسی پاشنه دار و یه آرایش ملایمی هم کرده بود و صورتش سکسی تر کرده بود من دورا دور با گوشی با زینب در ارتباط بودم و از شرایط اونجا خبردار بودم یه چند تا مولودی خون آورده بودن تا برای بچه داداشم بخونن زنا هم دست بزنن بخونن بعد تقریبا ۱ ساعت دیدم مامانم به تلفنم زنگ زد گفت احسان پسرم یه چند تا وسایل میخوام هم بری بگیری هم چند تا چیز هست باید بری از خونه بیاری گفتم باشه الان میام مامان قطع کرد تو راه که داشتم میومدم به زینب پیام دادم زینب به یه بهونه ای بیا پایین گفت بهونه هست دارم میام گفتم چه بهونه ای گفت مادرم پاکت پول هدیه رو یادش رفته بود بیاره جا مونده دره گوش من آروم گفت یه ماشین بگیر بدون اینکه کسی بفهمه حتی اکرم خانم (همون مادر من) به زینب گفتم پس تو از خونه دور شو برو سر کوچه من میام دنبالت رفتم لیست از مادرم گرفتم بعد مادرم گفت دستت درد نکنه احسان جان خدا خیرت بده گفتم مادر جان با اجازت من برم سریع وسایل بگیرم بیام بعد برم که کارگاه کار دارم مادرم گفت مواظب باش زیاد تند نرو عجله هم نکن منم گفتم چشم راه افتادم یکم تا از خونه داداشم دور شدم دیدم زینب واستاده کوچه دیوار بهش یه بوق زدم سوار شد دستشو گرفتم یه بوس از دست راستش کردم یه بوس هم از لپ و لبش بعد بهش گفت ملکه من حالش چطوره چقدر خوشگل شدی کثافت نمیگی میکشی مارو با این خوشگلیت من اینارو میگفتم زینب هم مثل همیشه میخندید ناز و عشوه میومد کیف میکرد از تعریفای من بهش گفتم زینب ۳ ساعت قشنگ فرصت داریم گفتم چیکار کنم گفت اول بریم تو وسایلارو بگیری بعد بریم خونه گفتم باشه رفتیم یه نیم ساعته همه وسایلارو خریدم راه افتادیم سمت خونه من رفتم از خونمون وسایلایی که مادرم گفته بود رو آوردم گذاشتم تو صندوق کنار خریدا زینب هم پاکت رو آورد گذاشت تو داشبورد وقتی همه وسایلارو تکمیل هم خریده بودم هم از خونه آوردم گذاشتم تو ماشین ساعت رو نگاه کردم دیدم تازه ۱ ساعت و ۳۰ دیقه گذشته و ما هنوز ۱ ساعت و نیم دیگه وقت داشتم من کنار ماشین واستاده بودم سمت فرمون زینب هم اونور ماشین بعد بهش گفتم زینب یه لیوان آب برام میاری گفت بیا بریم خونه ما بخور البته آب بهونه بود میخواستم با زینب بریم تو خونشون ماشین رو قفل کردم و دزدگیرش زدم البته ماشین مال من نبود مال دوستم بود ازش گرفته بود زینب رفت داخل و منم پشت سرش راه افتادم تا رسیدیم دم درشون کلید انداخت رفتیم داخل درو هم پشت سرش قفل کرد بعد شروع کردیم از هم لب گرفتن بعد یدفعه وسط لب گرفتن ازش پرسیدم زینب اونجات تمیز کردی یا نه که اونم سرش تکون داد به نشونه آره منظورم از اونجاش سوراخ کونش بود شستشو داده بودتش یا نه که فهمیدم انجام داده مثل اینکه اونم دلش میخواسته و منتظر فرصت بوده همینطوری که از هم لب میگرفتیم رفتیم سمت اتاق زینب بعد خوابوندمش به کمر رو تختش بعد خوابیدم روش شروع کردم اول گونش لبش بوسیدن بعد شالش دادم بالا و گردنش رو هم شروع کردم گاز گرفتن لیسیدن من انجام میدادم زینب هم لذت میبرد آه و ناله میکرد بعد امدم برم پایین تر تا آمدم دکمه های مانتوش رو باز کنم تا سینه هاش بخورم یدفعه دستامو گرفت گفت پاهای ملکه ات خستس منظورش گرفتم پا لیسی میخواست و منم گفتم آخ یادم رفت ملکه من الان سریع انجامش میدم رفتم پایین تخت زینب همونجور خوابیده یه پاش انداخته بود رو اون یکی پاش پاش نزدیک صورت من میکرد منم پاش میمالیدم بوسش میکردم زینب یه جوراب شلواری مشکی پوشیده بود و قوص پاهاش از رون و ساق و کف و انگشتاش به صورت خیلی سکسی داشت خودنمایی میکرد و من حشری رو حشری تر میکرد و زینب هم با پاهاش رو به صورت زبون من میمالید بعد چند دیقه مالیدن بوسیدن پاهاش نوبت رسیدن به لیسیدن از زمین پاشدم رفتم رو تخت کنار پاهای زینب نشستم پای راستش گرفتم اول یکم دوباره بوسش کردم البته چون تازه پوشیده بود هیچ بوی عرقی نمیداد من شروع کردم به لیس زدم پای راستش اول انگشتاش از کوچیکه به بزرگ بعد شصتش از رو همون جوراب شلواریش طوری میلیسیدم که کل انگشتش رو میکردم تو دهنم و حسابی میخوردمشون بعد از کوچیکه رفتم رو شصتش طوری شصتشو میخوردم دندون میکشیدم که ناله زینب هم درآمده بود و داشت کصش میمالید از جوراب شلواری و شرتش بعد انگشتاش رفتم سراغ کف پاش چند بار حسابی زبون کشیدم بعد نوبت پاشنهی پاش شد پاشنهی پاش کرده بودم تو دهنم و طوری میخوردم دندون میکشیدم طوری زینب رو هم اینکارو حشری کرده بود و هی میگفت احسان نکن بعد پای راستش رفتم سراغ پای چپش اونم اول انگشتا بعد کف پاش بعدم پاشنش بعد خواستم برم سراغ سینه هاش اما کصش مانعه ام شد رفتم سراغ کصش دامنش دادم بالا جوراب شلواریش کشیدم درآوردم از پاش بعد شورتش دادم کنار کصش خیس خیس شده بود از شدت حشریت شروع کردم حسابی لیس زدن طوری میخوردم زبون میکشیدم و میک میزدم که جیغ ناله زینب درآمده بود همزمان که کصش میخوردم با انگشت اشاره ام هم با سوراخ کونش ور میرفتم حسابی چوچولش میخوردم به طوری که بدن زینب لرزید ناله ای کرد آبش پاشید رو صورت من زینب هم از رو میزش یه دستمال کاغذی داد تا صورتم پاک کنم بعد اینکه صورتم پاک کردم رفتم شروع کردم دوباره ازش لب گرفتن بعد شروع کردم باز کردن دکمه های مانتوش مانتوش رو هم از تنش درآوردم زینب هنوز شرت و سوتین و شالش سرش بود اما من کامل لخت بودم و کیر سیخم عین نیزه شده بود بعد درآوردن مانتوش سوتینش رو هم درآوردم بعد شروع کردم به خوردن سینه های متوسط و سفت زینب طوری سینه هاش خوردم زینب دوباره ارضا شد بعد بهش گفتم پاش داگی شو بعد اینکه داگی شد کشیدم شرتش از پاش درآوردم بعد شروع کردم ایندفعه بجای کصش لیسیدن سوراخ کونش لپای کونش همزمان یکیشو میخوردم و با اون یکی ور میرفتم همزمان به لپای کونش چک هم میزدم که زینب رو حشری تر میکرد قبل اینکه کیرم تو کونش کنم از پشتش رفتم جلو که برام یه چند دیقه بخوره چون میدونید از نظر بهداشتی اصلا درست نیست از کون بکنی تو دهن پس گفتم بزار قبل اینکه بکنم تو کونش یکم برام ساک بزنه شروع کرد ساک زد تو این مدت که گذشت با زینی سکس میکردم حسابی پیشرفت کرده بود و خیلی خوب دیگه ساک میزد حین پورن استارا دیگه برام میخورد منم سرش گرفتم یه چند ثانیه برام یه ساک عمقی بزنه بعد چند با عقب جلو کرد زینب اوق زد منم دیگه ادامه ندادم با کیر خیس و سیخ رفتم دوباره پشتش خم شدم که دوباره کونش بلیسم زینب هم کیرم بین پاهاش بالا پایین میکرد و خیسی کیرم هم باعث میشد خیلی خوب بالا پایین بشه بعد هم به سوراخ کون زینب تف زدم هم به کیرم جفتشون خیس کردم بعد کیرم گذاشت نزدیک سوراخ زینب خودشم دستش از زیر کصش آورد و گذاشت کیر تو کونش و میگفت احسان تلمبه بزن دارم از حشریت میمیرم منم بهش گفتم به روی چشم شروع کردم تلمبه زدن و زینب ناله و میکرد و آه میگفت میگفت آره همینجوری احسان ادامه بده منم تلمبه میزدم لپای کونش میمالیدم بهشون چک میزدم با هر چک من زینب ناله میکرد بعد چند دیقه دستامو گذاشتم رو کمرش و فشار دادم برای اینکه به شکم بخوابه بعد شروع کردم دوباره تلمبه زدن همینکه دوباره شروع کردم ناله زینب هم بلند شد نم لپای کونش با دست میمالیدم بهشون چک میزدم بعد چند دیقه خودمم هم خوابیدم رو کمرش شالش دادم کنار شروع کردم گردن گوشش خوردن همزمان تلمبه هم میزدم بعد گردن گوشش رفتم سراغ لباش شروع کردم ازش لب گرفتن بعد چند دیقه تلمبه زدن آبم امد خالی کردم تو کون زینب بعد از روش بلند شدم خوابیدم کنارش یکم ازش لب گرفتم بعد ساعتم از رو میز برداشتم نگاه کردم دیدم یه ۴۵ دیقه ای گذشته زینب پاشد رفت دستشویی تا خودش بشوره منم تا بیاد منتظر شدم بعد اینکه امد پشت سرش من رفت تو بعد اینکه امدم بیرون دیدم زینب لباساش پوشیده گفت احساس دیگه بریم که داره دیر میشه گفتم آره برم که کارگاه هم کار دارم بعد لباسام پوشیدم رسوندمش سر کوچه به مادرم زنگ زدم بیاد دم در اونم با زن داداشم و مادر زینب وسایلارو بردن بالا منم رفتم سمت کارگاه این بود از چهارمین داستان من با زینب آخرین داستانم رو هم بعدا براتون مینویسم بازم مثل همیشه مرسی که وقت گذاشتید خداحافظ
نوشته: احسان