لیلی
از روزی که اولین بار لیلی رو تو اثاث کشی شون به آپارتمان کناری مون دیدم متوجه تفاوتهای فاحش خودم با اون شدم. من درونگرا، کم انرژی و خجالتی بودم و اون برونگرا، پرتحرک و خوش مشرب و شگفت آنکه این تضاد به جای اینکه من و لیلی رو از هم دور کنه به هم نزدیک کرد. هر روز یکیمون صبحونه رو آماده میکرد و میخوردیم. لیلی اهل ورزش بود و من رو هم مجبور کرده بود تا هر روز صبح قبل از صبحونه باش تو پارک نزدیک خونه بدوم و بعد باهم صبحونه میخوردیم و از هر دری حرف میزدیم.
هرچقدر که خلق و خوی من و لیلی با هم فرق میکرد شاید سرنوشت هامون حتی بیشتر فرق میکرد. من با سی و نه سال سن بعد از یه زندگی مشترک شکست خورده از همسرم جدا شدم و حضانت پسرم رو هم واگذار کرده بودم و با پول بابام یه مزون لباس عروس باز کرده بودم و شرایط مالی خوبی داشتم ولی تنها زندگی میکردم. اما لیلی بیست و نه ساله تازه دو سال بود که با نادر ازدواج کرده بود که اون هم پسر خوش مشرب و شوخی بود و البته لیلی جویای کار بود و عملا خانه دار به حساب میومد. برخلاف زندگی من زندگی نادر و لیلی عاشقانه و پر از محبت و صمیمیت بود.
چون من هم معمولا صبحها حدود ساعت ده مزون میرفتم هر روز صبح از هفت تا ده معمولا در حین ورزش و بعد صبحونه با لیلی حرف میزدیم. از کار، خانواده، سیاست و هر موضوع دیگه ای حرف میزدیم و البته لیلی اونقدر متهور و بی پروا بود که آشکارا در مورد سکسهاش با نادر هم حرف میزد. مثلا میگفت:«الناز جون، دیشب دیدم آتیش نادر تنده، دادنی رو بهش دادم.» یا میگفت که تقریبا هر شب سکس دارند. این برای منی که از آخرین سکسم با شوهرم بیش از ده سال می گذشت و در این مدت با هیچکس نبودم خیلی قابل درک نبود. تمام درک من از میل جنسی به خودارضاییهای هر سه چهار ماه یکبار خلاصه میشد.
یک شب موقع اتو کردن لباسها در یکی از اتاق خوابها که در واقع چسبیده به خونه نادر و لیلی بود متوجه صداشون شدم. صداشون به صورت محو میومد، اما تا حدودی میشد فهمید. گوشم رو به دیوار چسبوندم و واضح شنیدم. نادر میگفت:«جنده کی بودی؟» و لیلی میگفت:«تو» صدای آه و ناله لیلی از پس تیغه بلوکی ساختمان قابل شنیدن بود و حتی بالا رفتن آه و ناله و نزدیک شدنش به ارگاسم رو تشخیص دادم. باید اعتراف کنم که تحریک شدم و خودارضایی کردم. فردای اون روز به بهانه نمای بهتر٫ تختم رو با کمک لیلی به همون اتاق منتقل کردم، اما در آخر بهش گفتم:«لیلی دیگه باید مواظب باشی، چون اتاق خواب هامون دیوار به دیوار شده، با نادر شیطونی کنی میفهمم»لیلی هم بی مقدمه گفت:«من خودم برات تعریف میکنم عزیزم.»
اون شب خیلی منتظر نموندم تا شروع کردند. لیلی گفت:«بده شازده رو بخورم امشب میخوام بشینم روش» و سپس ناله های لیلی و نادر. وقتی گوشم رو میچسبوندم تقریبا با جزییات میشنیدم. باز هم تحریک شده بودم و برای اولین بار در عمرم در فاصله زمانی بیست و چهار ساعت دو بار خودارضایی کرده بودم.
فردا وقتی به لیلی گفتم اصلا بدون خجالت این بار رک و راست صحبت کرد و برای اولین بار لفظ کیر و کس رو استفاده کرد و گفت:«آره دیشب کصم رو تنظیم کردم و کیرش رو تا دسته فرو کردم،» بعدش هم اعتراف کرد که میل جنسی زیادی داره و هر شب نادر رو متقاعد میکنه که بکنند.
شب بعد علنا اسم منو آورد و گفت:« الناز میشنوی میخوام کص بدم کص.» و من هم از پشت دیوار گفتم: «آره میشنوم»
فرداش تازه لیلی به صرافت این افتاده بود که عکس العمل من موقع شنیدن سکسشون چیه. من بهش گفتم که در این سالها یه جورایی میل جنسی من پسیو(غیرفعال) بود اما الان راه افتاده و اعتراف کردم که سه شب پشت سر هم خودارضایی کردم در حالی که در گذشته ممکن بود ظرف یکسال سه بار خود ارضایی کنم.
اون شب که شب جمعه هم بود متوجه تفاوتی در سکسشون شدم تقریبا صدایی جز آه و ناله لیلی نمیومد که یکهو اوج گرفت و تمام. هیچ حرف اضافه ای هم نبود و البته طولانی تر هم بود. ولی فردا اون روز جمعه شب سکسشون مثل دفعه های قبلی بود و دوباره منو صدا کرد.
شنبه صبح وقتی در مورد سکس شب جمعه و سکس جمعه شب پرسیدم خیلی راحت گفت:«من شب جمعه ها کون میدم، خیلی حال میده ولی نادر شبهای دیگه حال از کون کردن رو نداره.» گفتم:«یعنی اگه اون اوکی باشه تو اوکی هستی؟» خیلی خونسرد گفت:«خب معلومه، خیلی حال میده.» گفتم:«تصورم این بود که همیشه مردها اصرار کنند و زنها امتناع کنند، چون به هر حال درد زیادی داره» سرشو جلو آورد و آروم گفت:« بزار یه حقیقتیو بهت بگم من تو دوره مجردی دوست پسر زیاد داشتم و به بعضیاشون هم کون دادم. معلومه که درد داره اما راهش که باز بشه آخر عشق و حاله» گفتم:« تو هم خیلی حشری هستیا، من و وحید هیچوقت از عقب سکس نداشتیم، اصلا خودم هیچوقت تجربش نکردم، ولی شنیدم که درد داره.» بهم گفت:«یه دوست پسر پیدا کن باهاش عشق و حال کن» بعد اضافه کرد:«تو راستی با چی خودارضایی میکنی با دیلدو؟» با خجالت گفتم:« نه فقط با دست»
با حالت شیدایی گفت:«الناز شیت، دوباره حشری ام کردی» تو چشام نگاه کرد و بی رو درواسی گفت:«چند وقته کصت رو کسی برات نخورده،» می فهمیدم داره چی میگه و چی میخواد. از شدت ترس میلرزیدم وبا حالتی توام با گریه گفتم:«سالهاست»
منتظر جواب من نشد و ازم لب گرفت. اصلا انتظار نداشتم، من لز نبودم و همیشه به نظرم لب گرفتن با یه زن برام چندش آور بود، ولی در اون لحظه حال هردومون بد بود و حشری بودیم. در عرض چند ثانیه هر دو لخت لخت بودیم.
هلم داد روی تخت و شروع کرد به خوردن کصم. واقعا سالها بود که کسی کص منو ندیده بود. خیلی خوب میخورد. بعد به حالت شصت و نه قرار گرفت و من شروع به خوردن کصش کردم. خودش گفت که همزمان کونشو انگشت کنم. بعد جهت شست و نه رو عوض کرد طوری که من اومدم بالا و بدون سوال از من شروع کرد انگشت کرد کونم، اولین بار بود در زندگیم که شیئی از بیرون به کونم میرفت. راست میگفت حداقل با یه انگشت احساس دلپذیری بود. البته خودش از من خواست با دو انگشت و سه انگشت هم کونش رو باز کنم.
دقایقی بعد به شدت ارضا شدم. البته اون زودتر ارضا شده بود. هنوز همهر یکی دوهفته یه بار این کار رو انجام میدیم.
نوشته: همشهری کین