ماجراهای مامان زبل 58

امشب می رفت که دیگه تاریخ تکرار بشه .. من باید اونو شکارش می کردم و بهش می گفتم که نمی تونه از دست اشی زبل در بره . اشی همه رو شکار می کنه . کور خونده اومده رو من فکر کرده چیزی نفهمیدم . اشی رو از کیر کلفت می ترسونه . اشی با کس تنگش می تونه در آن واحد رو سه تا کیر کلفت بشینه . امشبه رو دیگه نمی ذارم در بره . بازم همون آش و کاسه . من این بار بیشتر از روز قبل سنگ تموم گذاشتم . به چهره ام خیلی رسیدم . موهامو پشت سرم جمع کرده و یه حالت کلاه بهش دادم ابروهامو کشیده و دراز ترش کردم . یه جفت مژه مصنوعی هم ردیف کرده و یه روژ خوشرنگ هم به  لبام مالیدم که البته همه اینا رو چند ساعت قبل از این که برم رختخواب انجام دادم . سعی می کردم به صورت و چشای ایمان نگاه نکنم تا اون زیر چشمی نگام کنه . مادره که کار داشت و این طرف و اون طرف می رفت منم سعی می کردم به اتاق اونا سرک بکشم و خودی نشون بدم . یه بهانه ای می آوردم پشت به ایمان به دنبال چیزی می گشتم . می دونستم که هوش از سرش ربوده و کاری به روز گارش آوردم که امشبه قید همه چی رو بزنه . چون اشرف معجزه می کنه . تا حالا نشد کسی رو روش انگشت بذارم و اون از دستم در بره . یه کاری هم  برای این سینه هام می کردم تا همیشه در یه حالت تعادلی بمونه بد نبود . چون از اون شکل جوانانه در حالت خارج شدن بود . ولی بازم خیلی عالیه . هفت تا شکم زاییدم . سالها شوهر داری کرده و سینه هام خیلی دست خورده . شب از راه رسید . همه جا غرق در سکوت و آرامش بود و من با استرس و هیجان منتظر بودم که اون چیکار می کنه . یک ساعتی کشید تا منو صدا کرد و من جوابی ندادم . دلم می خواست تا می تونه و می تونست با هام حال می کرد و بازم بهش این اجازه رو می دادم که به طور آزاد هر کاری که دوست داره باهام انجام بده . خودم در حین عمل تجاوز محترمانه یه فکری می کنم . این بار مستقیما دستاشو از پشت کونم رسوند به کسم . انگشتاشو می کرد توی کس . هوسم  خیلی بیشتر شده بود . شاید از اونجایی که مزه شو دیشب گرفته بودم  و تا آخرش نرفته بودم دلم می خواست که هر طوری که شده جبران کنم . . شاید از این که نمی تونم دسترسی مستقیم به سکس و آلات سکسی داشته باشم هیجانم بیشتر می شد . بازم ماچ و بوسه هایی که ازمچ پام به طرف بالا می داد منو یه جوری کرده . یه جور مخصوصی بی حس شده بودم . اون اگه انگشتاشو می کرد توی کسم و سه چار دقیقه ای تند تند می ذاشت تو و می کشید بیرون می تونست آبمو بیاره . دو روز تمام در اوج هوس و هیجان بودم و هنوز نتونسته بودم کام بگیرم . اشرف مثل یک گرگ گرسنه بهش حمله کن . درسته که تو یک بسیجی دلاور نیستی ولی از یک بسیجی دلاور تر هستی . تو قوی هستی اشرف . تو اشرف نشانی نشانی از یک زن مبارزایرانی که خودت رو وقف جوانان این آب و خاک کردی تا از غم کس نمیرن .. از این کس شرات خودم به خودم خنده ام گرفته بود . منتظر حرکت بعدی ایمان بودم . دوست داشتم در یک غافلگیری آن چنان اونو به تله بندازم که نتونه فرار کنه . . ولی رگ خواب منو به خوبی می دونست و دوست نداشتم به این زودیها حالتشو عوض کنه . بازم مثل اون دفعه انگشتاشو به آرومی روی پوست بدنم می کشید و منو غرق در قلقلک هوس می کرد . دیگه راستی راستی هوس کیر کرده بودم که بره توی کس من و تا آخرش همرام باشه اون قدر منو بکوبونه که آبمو بیاره درسته که این پسر ایمان خان  ایمانش با ما نمی خوند ولی کیرش حسابی با کس من می خوند . .دیگه راستی راستی باورش شده بود که من خوابم و هیچ حسی ندارم ولی نمی دونم چرا این قدر دیگه راحت تر از شب قبل با این مسئله و با من و اعضای بدنم بر خورد می کرد . دو تا قاچ کونمو وقتی به دو طرف باز کرد و کیرشو به صورت از پایین به بالا و در راستای چاک و درزکونم قرار داد و  با تمام خط کوسم تماس می گرفت دیگه فهمیدم که اون می تونه تا اونجایی که دوست دارم با من عشق کنه و حال بده .. بچه بسیجی این تکنیک ها رو از کجا یاد گرفتی .. ولی دیونه تا توی قلبم ازش تعریف کردم گند زد  و مسیر کیرش رو عوض کرد . ظاهرا از جاش حرکت کرد و اومد بالا سرم قرار گرفنت . نمی دونستم که می خواد چیکار کنه . ساکت بودم . نفس در سینه ام حبس شده بود . یهو حس کردم که یه چیزی لبمو حرکت میده . کیرش بود . ظاهرا انتظار داشت که من هوشیارانه براش ساک می زدم . اگه این کارو می کردم که گندش در میومد . تصمیم گرفتم که همین کارو هم بکنم . کیرشو گذاشتم توی دهنم و ساک زدن ملایمو شروع کردم . عین خیالش نبود . از بس کس خل بود دیگه فکر نکرد که یه آدم خوابیده چه جوری ساک می زنه یه لحظه  با رمز حرکت و این شعار کس بر کیر ها پیروز است از دیروز و امروز است از جام پا شده و افتادم روش …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا