ماجراهای مامان زبل 60

ایمان زبونشو رو کس من در  شش جهت می گردوند . غلط نکنم اون یک کس لیس حرفه ای بود که فکر کنم باید از مراحل زیادی گذشته باشه تا تخصص گرفته باشه . یه جوری هم بهم حال می داد که اصلا نمی تونستم فکر کنم که باید چیکار کنم که یه جوری این حرکتشو جبران کنم . -ایمان ایمان فدای اون سیر و سلوکت . من نمی دونم باید چیکار کنم . تو فقط کسمو بلیس . فقط بخورش . بخور تا بهت مزه بده و منم حال کنم . اگه مامانت بدونه که چه ایمان با ایمانی داره کلی شمع توی سقا خونه هاروشن می کنه . -یه خورده از اون زبونتو  بفرست توی کسم . چقدر شبیه به اره ماهی کار می کنه .. عجب مثالی زدم . می تونست بگه مگه اره ماهی توی کست فرو رفته ;/; که خوشبختانه ایمان پسر مودبی بود . دیگه حرفی هم از این نزد که خطبه بخونیم و محرم هم شیم . خیلی آروم زبونشو از رو کسم برداشت و همون زبون کس لیسیده رو گذاشت رو دهنم . یه لحظه از این که طعم کس خودمو گذاشت رو دهنم یه جوری شدم ولی بعد به این فکر کردم که این پسر غریبه خودش داشت کوس منو می خورد دیگه به لبای داغ و هوس اون عادت کردم .. ووووویییییی سرم از هوس داشت می ترکید . اون التهابات کس و زیر سینه ها م به مغز سرم هم رسیده بود . حتی مغز کون و برش های اون و اون دو تا قاچ بر جسته هم حشری شده بود . دوست داستم  کونمو در چنگش داشته باشه . خیلی بی حال شده بودم . اصلا فکرشو نمی کردم تا این حد خوشم بیاد . شاید از اونجایی که فکر می کردم ایمان یک دژ تسخیر ناپذیره و این جور راحت اونو به دست آورده شکارش کرده بودم بیشتر لذت می بردم و حشری می شدم نمی دونستم چیکار کنم . هوس زیادی منو داغونم کرده بود . . پاک داشتم از حال می رفتم . . مثل این که فکر منو خونده بود . دستشو از زیر گذاشت زیر کونم و در حالی که با موشک کیرش , کسمو هدف گرفته بود کونمو چنگش می گرفت .. اصلا بهش نمیومد همون پسر خجالتیه باشه که سرشو مینداخت زمین و نگام نمی کرد .. -پسربا ایمان .. تو اگه آب ببینی شنا گر خوبی میشی .. حرکت کیرشو در اول کسم حس می کردم که چه جوری داره با یه حرکت رو به جلو همین جور آتیش می کنه و هوسو پخش می کنه  به حرکتش ادامه میده . بازم یه سکس تکراری دیگه بازم همون حرکات کیری و داغ شدنها ..  ولی اون چه که به این حرکات تنوع خاصی می بخشه تغییر این چهره ها و اشخاصه . این که آدم از شخص دیگه ای لذت می بره و به شخص دیگه ای لذت میده .این که می تونه کاری کنه که یک پسر جوان فقط به اون فکر کنه به این که با اون باشه و ازش لذت ببره . من احساس غرور می کردم . این که تونستم ایمان ایمان رو متزلزل کنم هر چند این کس خلی که من دیده بودم از اولش هم ایمانی نداشت . -اشرف خانوم فقط به مامان نگو . اون حالمو می گیره . اصلا فکرشو نمی کنه که من این جوری باشم -عزیز دلم ایمان جون واسه چی خود ت رو ناراحت می کنی .  این که دلیل بر ضعف ایمانت نیست اتفاقا شجاعت و شهامت تو رو می رسونه . تازه تو که گناه نکردی . بر نفس سرکش و  اماره خودت غلبه کردی . زن بیوه ای رو هم به فیض رسوندی و اونو از گناه کردن نجات دادی -آره اشرف جون ولی ممکنه مامان یک بر داشت دیگه ای بکنه فکرای بد بکنه -هر چی تو بگی .. حالا کارت رو ادامه بده تا آخرش برو که نشون بده حقا که یک دلاور بزرگی . بد جوری مخ این پسره رو به کار گرفته بودم . مثل یک معلمی که دانش آموز خودشو تشویق می کنه و به اون انگیزه میده اونم خودشو به آب و آتیش می زد تا منو آتیش بزنه و خیلی هم موفق بود . ذره ذره تن و بدنمو زیر کیر و دهن خودش تسخیر کرده بود . -بخور بخور همه جامو بخور ایمان .. از همه جام استفاده کن . لذت ببر . اسراف حرامه . با همه جاش حال کن .. . منومحکم نگه داشته بود که در نرم . چون به طرز وحشتناکی هوسمو زیاد کرده بود . -آخخخخخخخ داره میاد .. ایمان داره می ریزه .. ایمان من داره می ریزه .. .. اووووووففففففف چقدر کیف کردم چه لذتی داشت . دیگه بی حال و بی خود شدم . هوس من در حال خالی شدن بود . تمام وجودم در حال رسیدن به مرز آرامش بود . -پسر !ایمان جون خود ت رو ول کن . جلو گیری نکن . اسراف نکن . باید خودت رو راحت و آروم کنی .من آماده دریافتم .. -منم آماده پرداختم اشرف جون . -اشرف فدای اون کیر ناز و نابت شه . . -آب بده آب بده و دوباره منو بکن . اشرف سیر نمیشه . اشرف هر چی بخوره سیر نمیشه . …… دیگه سر لوله کیرشو شل کرده بود و حرکت منی داغ ایمان با ایمانو در کسم حس می کردم . بازم یک منحرف دیگه رو منحرف کرده بودم … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا