ماجراهای مامان زبل 82
–
-اوه … اوه .. اوه … .. زبونش بند اومده بود . بنده خدا نمی دونست چی بگه . شاید فکر نمی کرد که این کاری که دارم با هاش انجام میدم تا این حد لذت بخش باشه .. -اووووووفففففف … اووووووووفففففف .. آههههههههه …اشرف .. اشرف .. ولم کن .. نههههه .. نههههههه ولم نکن .. بکن .. کف دستتو محکم فشارش بگیر روش .. انگشتاتو بکن توش .. اصلا فکر و حس نمی کنم من و شریف با هم هم بستری کرده باشیم فکر می کنم همین حالا دارم باهاش شروع می کنم . -احترام جان اشتباه نگیری .. من مرد نیستم . من کیر ندارم -اوخ من بمیرم . این حرفا چیه می زنی .. اونو که کف حموم خوابونده بودم پاهاشو به دو طرف باز کردم . دهنمو گذاشتم روی کسش . -خوشت میاد ;/; احترام لذت می بری . تو رو جون ایمان تو رو به کیر ایمان قسمت میدم که راستشو بگی .. همون ایمان شیطون با ایمان خودت رو میگم . -اشرف جان اون عزبه .. می تونه با اجرای احکام دین و صیغه شرعی برای جلو گیری از گناه زمینه هم بستری خودشو فراهم کنه .. قبل از این که میک زدن کسشو یک بار دیگه شروع کنم گفتم ببینم من و تو چی ما می تونیم با هم صیغه شیم ;/; -واااااایییییی من بمیرم اشرف تو چرا این جوری شدی . ایمانت کجا رفته زن .. نمی دونم چقدر وقت داریم غسل کنیم .. ولی همچین دهنمو گذاشته بودم روی کس و اون لبه ها شو از دو طرف بازشون کرده میکشون می زدم که دیگه احترام نمی تونست فکر کنه که باید به چی فکر کنه . واسه چند لحظه فکر کردم که هنوز یه قسمت از آب کیر شریف در حال ریزشه .. انگاری اون داخل گیر کرده بود و داشت پس می زد . در حال ملچ ملوچ دادن به احترام گفتم دستت درد نکنه نخواستی تنهایی بخوری یه خورده از منی شریف جون رو که توی کست مونده بود من دارم نوش جون می کنم . امید وارم حلالم کرده باشی . من به شریف کاری ندارم . این الان جزیی از وجود توست . اینو گفتم و دوباره دهنمو به کار انداختم . مخ این احترامو حسابی به کار گرفته بودم . نمی دونست چی داره میگه و چی باید بگه . خلاصه به این بسنده نکرده و شروع کردم به تحریک قسمتای دیگه بدنش . دستامو گذاشتم رو سینه هاش و یواش یواش اونا رو می گردوندم و یواش یواش هم سرعت چرخشو زیاد می کردم . گاهی از راست به چپ و گاهی هم فر مون بر گردون کار می کردم . نوک سینه های احترام تیز شده بود .. رفتم روش دراز کشیدم و یه حرکت کس به کس راه انداختم . این دیگه طوری فریادیش کرد که مجبور شدم لبمو بذارم روی لبش و با فشار کس روی کس به حرکات لز بینی خودم ادامه بدم . احترام دیگه رفته بود به حالت خلسه و خماری . رو ابرا داشت پر واز می کرد . لبامو گاز می گرفت . دقایق زیادی رو در همین حالت با هم حال کردیم . یه جای کار به طرز وحشتناکی چند بار پشت هم لبامو گاز گرفت و یهویی ساکت شد .. تونستم اونو کاملا سر حالش کنم . جالب این جا بود که پس از دقایقی که خوابش بر ده بود می گفت خیلی کیف کرده و داشته خوابای خوبی می دیده که اگه اعتراف نکنه بهتره …اومد رو من قرار گرفت و به اصطلاح می خواست جبران کنه . منم گذاشتم جبران کنه .. دستامو دور کمر احترام قفل کردم و اونم اومد رو کسم سوار شد . -جاااااااااان احترام چقدر استعدادت خوبه . تو همیشه حفظ کردنی هات بیست بوده .. -حفظ کردنی اگه با کار عملی باشه خیلی خوبه . -می دونم داری نشونش میدی .. ..خود من که دقایقی پیش داشتم با کس غلتونی به احترام حال می دادم نزدیک بود به ار گاسم برسم . یه تلنگری لازم بود ولی به ار گاسم رسیدن احترام و یه توقف کوچیک باعث شد برم عقب . حالا انگاری دوباره همون حس در من به وجود اومده بود .. -احترام خوشم میاد . خیلی کمرم سنگین شده . اگه می خوای به داد خواهر دینی ات برسی و ثواب کنی باید سعی خودت رو بکنی که دست خالی از اینجا نرم . نگاه کن هم شریف تو رو گاییده برده بالا هم من تونستم به تو حال بدم . پس تو هم اگه می تونی باید تلاشتو بکنی . وای که این احترام چه معرکه ای شده بود . درسای سکسی خودشو مث درسای دینی به خوبی یاد می گرفت . من بهش چی می گفتم . به این شیطون بلا چی می گفتم . چند وقت اگه پیشم می موند می تونستم امید وار باشم که دست جنده ها رو از پشت می بنده . آخ که چه با حال می شد . با حال و معرکه … خلاصه این احترام وقتی منو ارضام کرد دو تایی رفتیم توی بغل هم و یک ساعتی رو خوابیدیم . بازم مشغول شدیم . وقتی که دو تایی مون غسل جنابت کردیم و از حموم اومدیم بیرون دیدیم آفتاب سر زده . پاور چین پاورچین خودمونو انداختیم رو تخت -.همین جا باش تا برم یه سر و گوشی آب بدم .. اومدم بیرون و پشت در یکی از اتاقا فالگوش وایسادم .. ووووییییی دلم رفت چه بر نامه ای چه کار زاری .. شریف و ایمان دو تایی شون داشتن ماه منیرو می کردند ….. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی