مادرفداکار40
–
امیر نمی دونست با این همه هیجان و لذت چیکار کنه . نمی دونست پیرهنو از طرف سر مادرش در بیاره یا از پاهاش . براش راحت تر بود که از سر در بیاره -مامان باید دوباره پیرهنتو بپوشی . عیبی که نداره . من اونو خوب تا می کنم . می ذارمش کنار تا از فرم نیفته ..-آخخخخخخ امیر امیر هر کاری می کنی انجام بده . دیگه امونم نده . فکر مهمونی رفتن منم نباش . شاید دیگه نخواستم برم . من پشیمون شدم . من می خوام بابات ازم راضی باشه . ببینم امیر بابات ازت چی خواست ;/; -المیرا جون گفتم که یواش یواش بهت بگم بهتره . بعضی وقتا می بینی بیان ناگهانی یه مطلب به آدم شوک وارد می کنه -اگه خبر خوش باشه چی . ;/;-الان بهت سخت می گذره ;/; گاهی وقتا یه لذتهایی هست که آدم باید اونو با تمام وجودش حس کنه و تازه متوجه شه که در چه شرایط زمانی و مکانی قرار داره -راست میگی امیر .. راست میگی . فقط به کارت ادامه بده . ادامه بده تا من یه خورده دردمو کمتر حس کنم . امیر خودش کاملا لخت شده بود. مثل مامانش که دیگه چیری به تن نداشت . اون حالا کون درشت مادرشو به خوبی روبروش داشته و سرشو گذاشته بود روی اون کون و با بوسه های آروم خودش هیجان و تپش المیرا رو زیاد می کرد -آهههههه مااااامااااان این هم یه مدل از نرمش و ماساژیه که می خوام بهت بدم . راستش می خوام بهت یه چیزایی رو در مورد سفارش بابا بهت بگم که روم نمیشه .. -امیر بگو بگو… خواهش می کنم ..-مامان خجالت می کشم .. ازاین کارو سفارشش خجالت می کشم . در حالی که کف دستشو گذاشته بود رو چاک کون مادرش و روی کوسش دست می کشید گفت پدر یه چیزایی گفت که با عقل جور در نمیومد . شاید من پر خوری کرده باشم و یه چیزایی به ذهنم رسیده باشه -امیر بگو .. اگه می خوای من ازت راضی باشم بگو امیر صداشو آورد پایین تر با لحنی آمیخته از هوس گفت -مااااااماااااان مطمئنی که دوست داری بشنوی -آرررررررره آرررررره امیر .. می خوام بشنوم .. -شاید اون چیزی نباشه که انتظارشو داری .. -بگو چی گفته . المیرا کونشو طوری رو دستای پسرش حرکت می داد که فشار دست اون رو کوس بیشتر شده وکیف بیشتری بده . یواش یواش حس کرد که نمی تونه بیشتر از این صبر کنه و از اون طرف امیر هم گفت مامان .. وقتی اون سفارشو بابا بهم کرد و دیگه هر چی رو می خواست بهم بگه گفت من یکه خوردم . باورم نشد که اون این حرفا رو بهم زده باشه . باورم نشد که تو این نیاز ها رو داشته باشی ولی اون گفت که هر طوری شده باید خودم شخصا این خواسته تو رو رفع کنم .. یه خورده شوکه شده بودم . به یاد حرفای بابا و اون چیزایی که گفته بود دوباره خوابیدم و خواب اون چیزی رو دیدم که پدر سفارششو به من می کرد . من همه جور وصیت دیده بودم ولی وصیت بعد از مرگ رو اونم به این صورت اولین باریه که باهاش بر خورد دارم . شاید حتما یه حکمتی داره که من و تو ازاین حکمت بی خبریم -امیر تو منو دق آوردی .. دل تو دلم نیست . بگو چی خواب دیدی .. -نمی دونم چرا بازم سختمه بخوام تعریف کنم .. -این که سفارش بابا نبوده که بخواد سختت باشه -درسته مامان ولی همون چیزی بوده که اون می خواسته و چون ذهنمو مشغول کرده من خواب نما هم شدم .. -مامان به یه شرط میگم که باهام قهر نکنی .. آخه تو هم یه چیزایی بهم گفتی . تقصیر من نیست المیرا جون . وقتی بابا اون حرفا رو بهم زد ذهنم مشغول شد و من نمی خواستم این طور بشه ولی شد دیگه . حرفای تو رو هم بگم ایرادی نداره ;/; یه چیزایی گفتی که من داشتم شاخ در می آوردم . اصلا انتظارشو نداشتم . -امیر حرفایی بود که در خوابت اومده .. شنیدنش خالی از لطف نیست . از اولش همه رو مو به مو تعریف کن . -مامان این صحنه ای رو که الان درش هستیم هم یه صحنه ای از اون خواب بود . تو به من گفتی که بلوز و دامنتو درش بیارم و لختت کنم . اتفاقا نه شورت داشتی و نه سوتین .. .. خواب بود مامان .. وسوسه های شیطونی بر من غلبه کرد . منم خودمو لخت کردم .. تحریک شده بودم . دلم می خواست خودمو بندازم روت . اون کون درشتت و کوسی که وسط اون کون خود نمایی می کرد بد جوری تحریکم کرده بود . تو می گفتی امیر امیر نذار مادرت دست غریبه ها بیفته . بیا بیا پسرم بیا نترس خجالت نکش .. بیاهرچی رو که از دیگران می خوای من خودم در اختیارت میذارم . بیا امیر تا شیطون گولم نزده و منو به سوی غریبه نکشونده توی آشنا دردمو درمون کن . پسرم اگه خجالت می کشی نگام نکن . من روم به دیواره و پشت به تو نمی بینمت …. مادر اینجا یه چیزی گفتی که روم نمیشه بگم سختمه اگه اجازه میدی این قسمتو سانسورش کنم -امیر تو اگه می خواستی سانسورش کنی اصلا پیش نمی کشیدی راستشو بگو من چی گفتم عین جمله منو بگو . -مامان پس از این که گفتی من روم به دیواره گفتی که من .. من …. من .. کیرمو فرو کنم تو کوست که این بزرگترین خواسته شخصی این روز های توست .. راستش مامان این همون چیزی بود که بابا سفارششو می کرد . -آههههههه اهههههههه امیر بگو .. بگو زود باش بگو تو چیکار کردی -چیکار می کردم مامان .. شیطون وسوسه ام کرده بود .. بابا جون سفارش کرده بود و منم .. منم .. -بگو منو نیمه جون کردی -مامان منم کیرمو گذاشتم تو کوست .. کردمش تو کوست .. … ادامه دارد … نویسنده .. ایرانی