مادرفداکار44
–
الهام که نمی تونست بگه من قصد درمان مادرتو از راه دیگه ای داشتم چون می دونست این جوری امیر خیلی باهاش بد میشه و اون وقت برای روز مبادا دیگه به دردش نمی خوره . مجبور شد یه جوری با این وضع کنار بیاد . المیرا خیلی ترسیده بود ولی لحظاتی بعد که اونا خطر الهام را دور شده می دیدند دوباره به هم وصل شدند . تمام لامپ های اضافه رو خاموش کرده و چراغ خوابی روشن کردند که بدن المیرا به ویژه کونشو خیلی برجسته و هوس انگیز نشون می داد . امیر از تماشای این کون در زیر نور نارنجی حشری تر از هر زمانی شده بود . هر چند این نور روی سوراخ کوس و به خصوص کون مادرش سایه مینداخت ولی واسش خیلی هیجان انگیز شده بود . رفت جلوتر دستشو گذاشت رو دو تا قاچ کون مامانش .. المیرا دوباره بی حس شده بود -امیررررررر عزیزم .. بازم منو ببر به اوج آسمون عشق و هوس .. -مامان می خوای با بال من بپری ;/; من که زیر سایه تو و با بال تو دارم اوج می گیرم . المیرا دستشو از پشت به کیر امیر رسوند و اونو به کوسش مالوند . -ببین چقدر آماده آماده هست . موتور کیرتو بکن تو کوسم تا پروانه کونم بچرخه و دو تایی با هم بریم توی آسمون لذت و هوس .. بفرست امیر کوسسسسم داغه کییییییررررر می خواد . می خوام منو بسوزونی طوری که خودم و تو و دنیا بوی سوختنشو حس کنن .. -اوووووههههه المیرا مامان من دلشو ندارم .. -اگه دلشو نداری پس چرا منو سوزوندی . چرا این همه مدت داشتی منو می سوزوندی . -مامان منم داشتم می سوختم -آره خوب دیدم .. درحالی که دستش از پشت رو کیر امیر بود گفت خوب دیدم که این چه جوری توکوس بقیه داشت می سوخت .. و منم داشتم طور دیگه ای می سوختم .. دلمم داشت می سوخت .. گریه امونش نداد و امیر هم متاثر شد از این که چرا نیاز مامانشو این قدر دیر درک کرده .. با این که عاشق کون قمبل شده مامانش بود و تا سیر باهاش حال نمی کرد سکس بهش نمی چسبید ولی اونو بر گردوند تا روبروش قرار بگیره -مامان حالا که وقت این کارا نیست . حالا وقتشه که اون روزا رو فراموش کنیم . با هم خوش باشیم . بابا رو خوشحال کنیم . دستشو دور کمر المیرا حلقه کرد و اونو سخت در آغوش هیکل مردونه اش گرفت . امیر جوان شده بود مثل یک مرد بالای بیست سال با هیکلی درشت و کیری کارخورده که می دونست زنا رو چه جوری سر حال بیاره و به آخر هوس برسونه . اون حاضر بود واسه مادر فداکارش هر نوع فداکاری انجام بده . دهنشو گذاشت زیر گوش مادرش خیلی آروم گفت مامان دوستم داری ;/; المیرا که هنوز بغض حسرت و خوشحالی گلوشو گرفته بود و نمی تونست چیزی بگه فقط سرشو تکون داد که امیر متوجه نشد -مامان ساکتی ;/; دوستم نداری ;/; باهام قهری ;/; اذیتت کردم ;/; در همین حال که حرف می زد دستشم گذاشته بود رو کوس مامانش و خیلی آروم روشو می مالید کوس المیرا جونشو ناز می داد . تری کوس المیرا رو کف دست امیر نشسته بود . -مامان مامان دوستم داری ;/; اگه پشیمونی و واسه این ناراحتی که چرا کیرمو کردم توی کوست بگو . اگه سختته و عذاب می کشی بگو .. امیر فشار دستشو روی کوس زیاد تر کرده و می دید که لغزندگی و خیسی کوس المیرا لحظه به لحظه داره بیشتر میشه . هوس یک زن تنها رو بیشتر حس می کرد . زنی که سالهای سال کوسشو به خاطر بچه هاش بی نصیب از کیر گذاشته بود . -امیر ررررر پسرم .. فدای کیرت .. مگه نمی بینی لرزه ها و گریه های کوسمو که از دوری کیرتو داره اشک می ریزه .. من خوشحالم .. واسه اون روزای غم و اندوه و به خاطر اون چه که نداشتم و به دست آوردم دارم اشک می ریزم . -مامان المیرا جونم پس می تونم ;/; -مگه تو یه بار این کارو نکردی /;/; -امیر مادرشو دوست داره واسش هر کاری می کنه . -امیر .. دستت منو آتیشم زده .. من تشنه کیرتم . می خوام کوس بدم .. کوس بدم .. کوس بدم .. دلم می خواد کوس بدم .. یه لحظه یادش اومد که با این لحن که داره از کوس دادن صحبت می کنه شاید پیش پسرش خوبیت نداشته باشه و اون این برداشت بدو کنه که المیرا حاضر به غریبه ها هم کوس بده .. -پسرم چقدر داری منو زجر کش می کنی . حالا که به چشمه آب حیاتم رسیدم بده اونو .. بده که مامان تشنه نوش از چشمه توست .. -مامان بگیر .. یه دستشو گذاشت دور گردن المیرا و سرشو به طرف خودش نزدیک کرد و لباشو بوسید . المیرا چقدر از این حالت که مرد بغلش بزنه و بذاره تو کوسش خوشش میومد . امیر اونو به یاد شوهرش انداخته بود . دردستای پسرش احساس امنیت می کرد . یه دست امیر دور گردنش بود و یه دست داشت با کوسش بازی می کرد . اون دستو از رو کوس بر داشت و گذاشت دور کمر مادرش و کیرشو به کوس المیرا چسبوند . -امیر بکن بکن .. بکن منو .. منم کیر میخوام .. زودباش .. دیگه سوختم .. سر کیرتو بچسبون به کوسم . تو که خودت خوب می دونی راهشو خوب وارده .. دوستت دارم امیر عاشقتم . زیر کیر توام . فقط تو .. امیر که دقایقی قبل از پشت کیرشو کرده بود توی کوس المیرا این بار از جلو این کارو انجام داد -آههههههه پسرم .. پسرم .. کوسسسسسم .. کوسسسسم .. جوووووون حس می کنم دارم آروم می گیرم -مامان من که فکر نکنم با این هیاهوی هوس می ترسم همسایه ها بریزن خونه مون فکر کنم دارم کتکت می زنم -اونم چه کتک شیرینی کیر کتک … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی