مادرفداکار61

سوسن یه چشمکی به انسیه وکتی زد و خودش رفت طرف المیرا . -نههههههه دارین چیکار می کنین -این که نمیشه مهمونا خودشونو لخت کنن و صاحب خونه همین جوری با شورت بگرده . به نظرت این رسم مهمون نوازیه ;/; -نه نه من از امیر خجالت می کشم سوسن در حالی که می خندید گفت تو از امیر خجالت نمی کشی حتما از ما خجالت می کشی . نکنه منتظری ما بریم و بعدا بخوای خودتو در اختیارش بذاری . این همه ادا و اطوار نریز که از دستت عصبی میشم هرچی دست و پا می زد زنا ولش نمی کردند . صحنه خنده داری شده بود . در آوردن شورتش دیگه مکافات بود ولی بالاخره درش آوردند . المیرا دستاشو گرفت جلو کسش تا مثلا حفظ سیاست کرده باشه . امیر که دید جو این جوری آشفته و اوضاع بلبشو شده گفت مامان ناراحت نشو من دید نمی زنم . هروقت چشام خورد به اونجات سرمو اونورمی کنم .. انسیه : چی داری میگی امیر ما که نامحرمتیم سرتو اون طرف نمی گیری ولی مامانتو که می خوای نگاه کنی و کسشو می خوای ببینی سرتو می گیری طرف دیگه ;/; -زن عمو احترامه دیگه .. -یعنی داری به ما بی احترامی می کنی ;/;  -امیر اگه الان یه نگاه به کس مامانت نندازی میگم مجبورت کنن بخوریش ها .. زنا دیگه کس خلی و شیطنتشون گل کرده بود . -خانوما آخه کدوم عروس دومادو دیدی که شب زفافشون اتاقشونو شلوغ کنن . من تو کتابا و مجلات قدیمی خوندم که قدیم رسم بوده که از پشت در و شایدم پنجره های اتاق حجله گاه فالگوش وای می ایستادند که ببینن عروس دوماد چیکار می کنند وکی این پرده پاره میشه تا یه جورایی خبر ببرن و شایدم خودشون دید بزنن ولی نمی دونستم حالا هم از این بر نامه ها وجود داره . -یعنی میگی ما هم فضولیم ;/; امیر به خاطر الناز دیگه مجبور شد که یه نگاهی به کس المیرا بندازه -ببینم به نظرت چطوره .. تو خودت می تونستی یه سرویس با این کس کارکنی تمرینی ببینی چطوره بعد بری سراغ الناز .. اون سه تا زن طوری حشری شده بودند که مدام دوست داشتند با وارد کردن المیرا به صحنه خودشونو هم یه جورایی وارد کنند . امیر : خانوما مثل این که یادشون رفته ما واسه چی اینجاییم . عروس خانوم خسته شده . فداش بشم خواهر گلم . چه صبری داره . کتی : مادر عروس واجب تره . خیلی وقته طعم کیرو نچشیده اول باید به اون می رسیدی . سوسن : چه می دونیم شایدم ترتیبشو داده امیر .. میگم چطوره یه معاینه ای بکنیم .. امیر تا شما میرین مامانمو معاینه بکنین و معلوم کنین که خلافی داشته یا نه من و الناز هم به کارمون ادامه بدیم -سوسن : نفهمیدم چی گفتی . می خوای ما رو از یه نمایش هیجان انگیز محروم کنی ;/; مگه میشه بازم از این مراسم پرده پاره کنی ها تا آخر عمرمون داشته باشیم که بیاییم و ببینیم .. آخ که چقدر هیجان انگیزه .. من به یاد اولین کس دادنم و پاره شدن خودم میفتم .. انسیه : خیلی خون ازت رفت ;/; -بد نبود . کتی تو چطور : من انگار زیاد خون نداشتم ولی دوستم از بس شوهرش کیر کلفت بود یه جوری ناکارش کرد که اونو همون شب اول بردن بیمارستان . ما دوستان تا یه هفته می گفتیم و می خندیدیم .. -یعنی هیشکی دلش واسه دوماده نمی سوخت -یعنی چه میگی ما می رفتیم به جای زنش بهش کس می دادیم ;/; اینم از اون حرفاست .. المیرا یه خورده حالش گرفته بود نه به خاطر این که اونو این جوری لختش کرده بودند . راستش یواش یواش به این وضع عادت کرده بود ولی از این که همه اینجا بودند جز خواهرش الهام خیلی ناراخت بود .-الناز جون فدات شه مادر. حالا که داری عروس میشی میشه یه چیزی ازت بخوام ;/; -بگو مامان . من که دیگه دلم رفت . کاسه صبرم لبریز شد . اینایی که اینجان دلشون واسه دیدن خون لک زده تو حالا حساب منو بکن که چند ساعته منتظرم . می ترسم یه مانعی پیش بیاد که نتونم کس بدم –الناز جونم هر طوری که قسمت باشه همون طور میشه -قسمت چیه مامان من کسم میخاره میخوام داداش خارششو بگیره بکنه توش کیرشو .. چرا این قدر شلوغش کردین حالا چی می خوای مامان -می خوام که الهام جونم بیاد توی جمع ما . اون خواهرمه .. به گردن ما حق داره . تازه اون با دکتر نیازی آشناست و بعدا هوامونو داره . درسته یه خورده زیاده خواهه ولی هرچی باشه خالته .. تورو به خاطر این روز عزیز تو رو به کیر امیر قسمت میدم …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا