مادر فداکار 48

پس از یک دور قمری دوباره کوس الهام به امیر رسیده بود و اونو به یاد خاطرات اولین سکس کاملش مینداخت . خیلی وقت بود خاله اشو نگاییده بود و همین هیجان خاصی رو درش ایجاد می کرد . می خواست یه ابراز احساساتی بکنه ولی چهره مظلومانه مامان المیراشو که دید بهتر دید که ساکت باشه .. -امیر جون به نظرت از اون دفعه که منو کردی کونم خوش استیل تر نشده ;/; یادته چقدر ازش تعریف می کردی ;/; واست خوب نگهش داشتم و سعی کردم  بیشتر باب میل تو درش بیارم .. مامان به حرف اومدو گفت الهام تو که خودت شوهر داری دیگه چرا امیرو بهونه می کنی .. -اووووووو المیرا چقدر کوس خلی تو .. شوهر همون چند ماه اول به درد لاسیدن می خوره .. تا این گوشت تنت تازه هست کیف کن . لذت ببر .. چه به درد می خوره می خوای وقتی رفت زیر خاک و می خواد طعمه مار و سوسمار شه حسرتشو بخوری .. اززیر دستی به کیر امیر که در حال رفت و برگشت گایشی به کوس بود زد و گفت از این مار ها باید کوسو بخوره که تازه ترش کنه به اونا حال بده . دوای درد همینه .. آرامش اعصاب همینه . از هر بوته ای گلی بچین و برو . -المیرا رفت زیر گوش امیر و گفت اینم از خاله ات طوری حرف می زنه و آبروی خودشو می بره که انگاری یه عمره  هرزه هست .. امیر دوباره لباشو گذاشت رو لبای مامانش و دستشم گذاشت رو کوسش و فشار روی کوسشو ول نمی کرد . دو تا زن همزمان با هم ناله می کردند .. -امیر تند تر کوسمو تند ترآتیشش کن . بزن .. بزن سوختم .. -امیر جون پسرم ! خاله ات راست میگه این بار آخری یه جوری بهش حال بده که تا آخر عمر زیر زبونش بمونه و مزه اش یادش نره . جفت سینه های الهام در دستای امیر در حال حرکت از این ور به اون ور و گشتن بودند . همه جای الهام رشد کرده بود . گونه های خاله شو غرق بوسه کرده بود .. الهام  زیر گوش امیر گفت عزیزم خاله قربونت من جز جمشید فقط با توام .  به حرف مامانت توجهی نکن . اون واسه خودش میگه . اون فقط میگه من خودم بخورم . هیشکی استفاده نکنه . یادش رفت .. -الهام چی داری با پسرم پچ پچ می کنی -المیرا من دارم از حق خالگی خودم حرف می زنم .. -مامان یادت رفت تازه چی می گفتی ;/; می گفتی که باید به خاله جون حال بدم که این آخرین بارشه ;/; -المیرا این بسته به نظر امیر داره که آخرین بارش باشه یا اولین بارش .. المیرا داغون شده بود . اگه می دونست که الناز گوش وایساده و تمام نقشه های  اجرا نشده اون و الهام و جمشید رو برای امیر توضیح داده شاید تا این حد الهام رو آزاد نمی ذاشت ولی حالا از پسرش خجالت می کشید .. از این که الهام همه چی رو به امیر بگه .. نمی دونست که امیر خودش از همه چی با خبره و با مادرش موش و گربه بازی کرده و نمی خواسته اونو خیطش کنه و باعث رنجش اون بشه . خاله الهام خودشو بر گردوند تا امیر از روبرو کیرشو فرو کنه تو کوس . این جوری دیگه بوسیدن مامانش دشوار تر می شد . الهام زیاد براش مسئله ای نبود که  المیرا در کنارش باشه و به این مسئله حسادت هم نمی کرد ولی المیرا از خشم و حسادت داشت منفجر می شد اون دوست داشت که امیر فقط مال خودش باشه . -امیر حالا از روبرو در حال گاییدن خاله الهامش بود . الهام سرشو عین جنده هایی که ادای حال کردنو در میارن از این طرف به اون طرف می کرد و به چشاش یه خماری خاصی داده بود ولی اون ادا در نمی آورد خیلی لذت می برد یه خورده که تونست خودشو بیشتر کنترل کنه یه نگاهی به المیرا انداخت و گفت خواهر بیا تو هم یه خورده خودتو مشغول کن . انگشتتو بکن تو کونم . این جوری خیلی بهم حال میده .. منم بهت حال میدم خواهر گلم .. می دونم ازدستم عصبی هستی ولی آبجی این کوس که به خارش افتاد باید خارونده شه دیگه خواهر و دختر و مادر و از این بند و بساطها حالیش نمیشه .. المیرا از پهلو کنار الهام دراز کشید و انگشتشو کرد توی کون الهام و الهام هم دستشو گذاشت رو کوس المیرا امیر هم در حالی که با سر کوس الهام بازی می کرد و کیرشو مرتب می کرد توکوس خاله اش و می کشید بیرون یه بار مادرشو می بوسید و یه بار هم لباشو به لبای خاله الهامش می چسبوند . -الهام امشب چته چرا زودتر ار گاسم نمیشی . تو که خیلی داری عشق می کنی خواهر .. -واسه همینه المیرا . نمی دونی کیر پسرت چقدر بهم حال میده . واسه همین دوست دارم لذتم طول بکشه کیف کنم .. -الهام اگه الناز تو رو این جا ببینه ناراحت میشه و تو رو پیش زمین و زمان رسوا می کنه . -المیرا دوباره شروع نکن . من صبح زود میرم . تازه تا صبح هم کلی راهه . تو چرا الکی حرص و جوش می خوری . المیرا دلش برای سکس تنها با امیر لک زده بود ولی از تماس دستای الهام با کوسش هم لذت می برد . اون فقط به هوس و گذر لحظه ها فکر می کرد و سخت نمی گرفت . واسش مهم هم نبود اون کیری که اونو میگاد در جا بره سراغ یه کوس دیگه . واسه اون غذای کوس خودش مهم بود … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا