مادر فداکار 75
–
چی داری میگی الهام حالا می خوای که من از خجالت آب شم . ;/; پیش این همه آدم ;/; خجالت و حیا رو چیکارش کنم ;/; بقیه هم که هر کاری داشتند ولش کرده خودشونو به نزدیک اون دو تا رسونده بودند جدا گونه یه متلک شیرینی بار المیرا می کردند . سوسن : المیرا جون اگه دوست داری بریم گدای سر کوچه رو بگیم بیاد تو رو به یه نوایی برسونه . این امیر به اندازه کافی سرمایه اش زیاده .. الناز : ولی در عوض مایه اش و ته مایه اش کم شده .. کتی : خواهرش مایه اشو کم کرده چه ربطی به ما داره . این جوری هم که حالا داره حال می کنه نشون میده که می خواد همه رو برای تو و مادر جونش نگه داشته باشه .. انسیه : از بحث دور نشیم . ما هم خوشحال میشیم که حال کردن جانانه و کوبنده مادر و پسر رو با هم ببنیم . شاید منم یه روزی بتونم به پسرم بدم .. الهام : چرت نگو دیوونه تو که خودت شوهر داری باز به پسرت چرا میدی . -ما که داریم به یکی غیر از شوهرمون میدیم .. الهام : حالا به جای این حرفا بیایین ما حال کردن پسر و مادر رو ببینیم .سوسن : البته اگه الناز جون رضایت بدن . چون از اول مهمونی تا حالا ساز مخالفتو می زنه .. الناز : زندایی بد جنس نشو من کی یه حرفی زدم و بد اخلاقی کردم . شما هر کاری که می خواستین انجام دادین . اصلا حساب اینو نکردین که یه عروس خانوم شب زفافش تا چه اندازه به شوهرش نیاز داره . یهو هنوز هیچی نشده چهار تا زن دیگه گیرش بیاد چی میشه . عروس باید چیکار کنه . خب معلومه باید بره سماق بمکه .. -البته الناز جون اگه مامانتو حساب کنی میشه پنج تا -حساب مامان از بقیه جداست .. الهام دوباره یه سوت ممتد و گوش کر کنی کشید و گفت بچه ها کف کف .. دست بزنین هورااااااااااا . الناز جونم تصویب کرد . امیر بدو برو ما نمیگیم تا حالا ندیدیم و این چند دقیقه شاهد ناخنک زدنهای تو به المیرا نبودیم . زیر سبیلی یه کارایی می کردی ولی حالا می خواهیم ببینیم کیر کوبنده و موشکی تو با کس مامانت این مادر فداکار و دوست داشتنی که جوونی خودشو براتون گذاشته چیکار می کنی . زود باش خواهر زاده عزیزم جوونی رو به مادرت بر گردون .. دسته جمعی یه بوسه ای بر کیر امیر داده و الناز هم از رو تخت اومد پایین و در کنار چهار تا زن فامیل قرار گرفت . -مامان دوستت دارم . چرا فکر می کنی که فراموشت کردم . همونجوری که عشق به مادر رو هیچی نمی تونه جاشو بگیره هوس به اونو هم هیچی نمی تونه که جاشو بگیره . هوسی همراه با عشق . مامان ببین دستام آغوشم واسه تو بازه . اینایی رو که اینجان ازشون خجالت نکش . همه شون همون چیزی رو می خوان که تو می خوای . اونا خواسته شونو با شجاعت اعلام می کنن . مامان تو هم گناه نمی کنی . این تبلور یک نیازه . نیازی همراه با عشق . . عشقی که تمومی نداره .. المیرا حس می کرد تازه می خواد خودشو تسلیم پسرش کنه . چون به این صورت گسترده در میان جمع این کارو نکرده بود . امیر که نیمه کاره سکس با بقیه رو رها کرده بود اومدبه هیکل لخت و آماده مادر خیره شده بود نمی دونست از کجا شروع کنه . المیرا یه لحظه جلو پسرش خم شد و کیر کلفت و دراز و آماده رزم پسرشو با دو تا دستاش گرفت و اونو به دهنش رسوند .. -نهههههههه مااااامااااان این چه کاریه . این وظیف منه .. که اول درمقابل تو خم شم و با کس لیسی غلامی خودمو نشونت بدم -عزیزم چی داری میگی . این یک عشقه که بین من و تو وجود داره . مادر و پسر که این حرفا رو ندارن . ولی امیر کیرشو از دهن مادرش بیرون کشید و اونو رو تخت خوابوند و دستاشو دور کمرش حلقه زد و اونو رو تخت خوابوند . لباشو رو لب مامانش گذاشت و بدون این که به کیرش فشاری بیاره انگار اون خودش راهشو بلد بود . خیلی راحت توی کس المیرا جا گرفت . المیرا چشاشو بسته بود . در میان جمع احساس آرامش خاصی بهش دست داده بود . اون حس خجالتو دیگه نداشت .. الهام : بچه ها خوب دیدین ;/; این کیر چه طور راهشو جاشو خوب وارده ;/; .. انیسه : این همون راهیه که سالها پیش ازش اومده بیرون .. سوسن : وحالا از همون راه دوباره رفته داخل .. کتی : هرکسی کو دور ماند از اصل خویش .. باز جوید روز گار وصل خویش . -مامان مامان حس می کنم تازه دارم می کنمت .. -امیر همیشه این حرفو می زنی .. چرا می خوای دلمو خوش کنی ;/; -مامان اگه همیشه این حرفو می زنم واسه اینه که همیشه لذت می برم و همیشه با صداقت دارم این حرفو می زنم . ..کتی : مادر و پسر بلند تر حرف بزنین که ما هم بشنویم . چی دارین پچ پچ می کنین . الناز اومد بین مادر و برادرش و خیلی آروم گفت مواظب باشین سوتی ندین . اونا که نمی دونن قبلا با هم سکس داشتین . بذار مزه این لحظات همراهشون باشه . فکر کنن که این هیجان اولین سکس داغ داغ داغ شماست .. الهام ظاهرا با چهار تا آشناهاش مهربون تر شده بود . می دونست که مجبوره قبولشون کنه ….. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی