مالیدن تو عروسی به لطف رفتن برق
سلام.عیدتون مبارک.من سامان هستم میخواستم یه خاطره براتون تعریف کنم که بر میگرده به هفته پیش.
یه هفته قبلچاز عید بود که ما یه عروسی دعوت شدیم که از طرف اقوام مادرم بود. قرار شد فردا شب بریم به اون عروسی خلاصه فرداشب رسید و ما تیپ زدیم که بریم عروسی. راه افتادیم حدودا یه 35-40دقیقه تو راه بودیم که رسیدیم به محل مورد نظر که یه تالار بود.
عروسی از ساعت 8تا12بود.وقتی خواستیم که بریم داخل تو ورودی تالار یه اقاهه بود که موبایل هامون رو میگرفت چون نباید از مراسم عکس میگرفتیم. خلاصه رفتیم داخل نشستیم و مراسم شروع شد(البته اینم بگم که ما کردیم).همش نگاه می انداختم که ببینم دختر خوشگل کی هس که یه دفعه توی نفراتی که داشتن میرقصیدن یه نفر توجه ام رو به خودش جلب کرد،یه دختر حدودا 20ساله با چشاای سبز و قد بلند.اندامشم خوب بود اخه راستش لاغر بود و باسن بزرگی هم نداشت اما سینه هاش خیلی خوشگل بودنن با اینکه بزرگ نبودن ولی جذاب بودن.
اغا تا زمانی که رقصید من فقط به اون نگاه میکردم ولی حیف که نمیتونستم ازش فیلم بگیرم.
دو ساعتی از مراسم گذشته بود که من گفتم برم پشینم پشت سر دختره ببینم اصن یه چشمکی یه چیزی بزنیم میاد طرفم یا نه؟؟؟؟؟؟رفتم نشستم هنوز نرفته بودم که بشینم یه برق تالار رفت…یهو بهم ریختن همه میدویدن میخوردن به هم…اما من سر جام نشته بودم و یه فکری به سرم زد.رفتیم یکم نزدیک تر یه کمی که چشام به تاریکی عادت کرد.دیدم دختره سر جاشه و تالار پر از صداس…صندلی رو زدم کنار یهو از پشت گرفتمش که جیغ بلندی کشید اما چون سرو صدا زیاد بود نشنیدن.سینه ها شو محکم گرفتم تو دستم و تا جا داشت فشار دادم و از پشت چسبیدم بهش و با دست دو سه تا زدم در کونش و در رفتم چون ترسیدم که یهو برقه بیاد ابروم بره(خخخخخ)
خلاصه بعد ده دقیقه برقه اومد دیدم یارو دختره رو صندلی نشسته سینشو گرفته داره لبشو گاز میگیره و یه کمی دلم به حالش سوخت.این بود داستان من. اگه غلط املایی داشت به بزرگواری تون ببخشید چون با گوشی نوشتم…
نوشته: سامان