مال من باش (۱)

این داستان واقعی نیست

خوبه،شلوغ نیست!قرار نیست تو این وضعیت خسته و گشنم تو مترو بقیه بچسبن بهم.بعد دو ماه کار کردن نیاز داشتم که این ماه آخر تابستونو واسه استراحت و تفریح وقت بذارم.ولی دیگه آخراشه و قراره بازم کار شروع شه و دانشگاهم قراره شروع شه.
من امیرم نوزده سالمه که کنکور دادم و با رتبه ای که آوردم احتمالا بتونم دانشگاه تو تهران قبول شم. دو ماه تابستونو پیش عموم که مغازه تعمیرات کامپیوتر و فروش کنسول و لوازم جانبی کنسول و موبایل و کامپیوتر بود.قبلش تو یه شرکت برنامه نویسی کار میکردم که حقوقم پایین بود و عموم هم چون تازه مغازه رو اجاره کرده بود گفتم برم پیش اون که هم کمک کنم مغازش راه بیوفته و هم درآمدم از جای قبلی بیشتر باشه.
من خیلی پسر زرنگ و درسخونی بودم و همیشه فامیلامون(چه پدری چه مادری)منو میزدن تو سر بچه هاشون که این اصلی ترین دلیلی بود که با بچه هاشون صمیمی نبودم،اما برعکس زرنگ بودنم اخلاقم خیلی خوب نبود و تندرو بودم که به همین دلیل دوست دخترم باهام کات کرده بود.
بریم سر داستان
سوار که شدم میدونستم کوپه های پایین از بالایی ها خلوت تره واسه همین رفتم پایین که دیدم تو کوپه فقط یه خانوم هست که اونم ردیف وسط سمت چپ نشسته و کیفمو گذاشتم‌ رو صندلی و همون ردیف آخر و رو صندلی سمت راست نشستم.آهنگ گذاشتمو وقتی خواستم هندزفری رو بزارم تو گوشم متوجه شدم از اون خانومه یه صدایی اومد!!!که صداش کردم:خانوم؟!
که بعد دوبار صدا کردن متوجه نشد و تصمیم گرفتم برم پیشش ببینم چی شده چون خیلی کنجکاو شدم که وقتی رسیدم دیدم ایرپاد شو گذاشته تو گوشش و تو سایت پورنه و یه دستشم تو شورتشه!!!
خسته بودم و نخواستم عوضی بازی در بیارم ولی یهو برگشت و متوجه حضور من شد که یهو رنگش پرید و گفت:
_اینجا چه غلطی میکنی ؟!
این وسیله نقلیه ی عمومیه تو اینجا چه غلطی میکنی ؟
_به تو ربطی نداره.
میخوای صدامو ببرم بالا و بقیه بیان؟به من ربط نداره شاید به اونا ربط داشت.
_برو گمشو سرجات بشین

دختره داف بود که یه مانتو جلو باز سفید با شال سبز و یه لباس سبز که تا بالای سنش بود یکم از چاک سینش تا بالا مشخص بود و شلوار طوسی جذب پوشیده بود که دکمشو نبسته بود و شورتشم سفید بود سینه هاشم نتونستم متوجه شم چنده ولی هفتادو پنج یا بیشتر بود.که یکم حشری شدمو بهش گفتم:
ترجیح میدم بمونمو منم یه حالی ببرم
_خفه شو و برو سر جات

که چون اهل اصرار نیستم با یه پوزخند رفتم چند ردیف عقب تر که بعد چند دقیقه گفت:فقط بمال،اوکی ؟ گفتم حالا ببینم‌ چی میشه که یکم اخم کرد.رفتم پیشش و نشستم گفتم تا حواست به جلو باشه کسی نیاد منم حواسم به پشت هست که گفت باشه.
دست راستمو کردم‌ تو شورتش که یه نفس عمیق کشید،کصش نرم بود و هیچ مویی نداشت که شروع کردم آروم آروم با دوتا انگشت وسطم مالیدنش که بعضی وقتا آروم آه میکشید و بعضی وقتا نفس میزد.انگشت وسطمو کشیدم رو چاک کصش که یه آه طولانی و آرومی کشید و انگشتمو آروم کردم تو کصس و بازم یه آه کشید که مشخص بود که یکم درد کشید که همین باعث میشد حشری شم صدای آهش حشریم میکرد ولی وقتی متوجه درد کشیدنش شدم بیشتر حشری شدم که وقتی شروع که کردم به انگشت کردن کصش تو گوشش با یه صدای تحریک کننده گفتم اسمت چیه؟_الناز. خب الناز کصت واسه کیه؟با صدایی که مشخصه داره لذت میبره گفت:_واسه توووو. که شروع کردن به لیس زدن و بوس کردن لاله ی گوشش که داشت از شهوت دیوونه میشد که شروع کرد سینه هاشو بماله و فقط میخواست ارضا بشه و معلومم بود حواسش به جلو نیست که برگشتم نگاه کنم کسی نمیاد که دیدم یکی از اونایی که وسیله میفروشه داره میره که متوجه شدم دیده و از خجالت برگشته و اون لحظه اصلا فکر نکردم که بهتره کار تموم کنم چون خودمم خیلی حشری بودم بعدش شروع کردم به خوردن لباش که بعد هر درد و محکم تر میک میزد لبامو که همونطور که داشتیم لبای همو میخوردیمو و الناز سینه هاشو میمالید منم کصشو آبش اومد و ارضا شد و یکمش ریخت رو دستام و بقیش شورتش که یه نفس راحت کشید و من دستمو از شورتش درآوردم و آبش که ریخته بود تو دستمو خوردم که معلوم‌ بود خوشش اومد و لبای پایینشو گاز گرفت و دستمال داد که لب و دستمو پاک کنم خودشم اینکارو کرد و دکمه شلوارشو بست و گفت
_آیدیتو بده سر فرصت بهت پیام میدم که خوب تشکر کنم

من دادم و چون میخواست پیدا شه خدافظی کرد و رفت و وقتی برگشتم عقبو نگاه کنم‌دیدم یه زن و شوهر میانسالی دارن منو نگاه میکنن و سرتکون میدن و خیلی نگرانش نبودم چون بعدا که قرار نبود منو جایی ببینن یا اگه میدیدن هم احتمالا نمی شناختن و به سن و سالشونم نمیخورد که بخوان فیلم بگیرن ک حتی فکر میکنم حضورشون خوبم بود چون احتمالا جز اونا کسای دیگه ای هم دیدنو منم فکر نمیکنم کسی بتونه جلوی اونا فیلم بگیره چون یکم تابلو عه
خواستم یکم چشامو ببندم و به اتفاقاتی که افتاد فکر کنم که بعد چند دقیقه یکی زد رو شونم،وقتی چشامو باز کردم دیدم که…

این داستان ادامه دارد

نوشته: امیر

دکمه بازگشت به بالا