مامان آمپولی من 28

اسمش بود جمیله .. جمیله دختر زیبایی بود . خیلی با نمک و با مزه . اومد و بهم دست داد یه خورده تنشو به آب زده بود و قطره های آب روی پوست تقریبا سیاهش با نور خورشیدی که براقش می کرد یه زیبایی خاصی به پوست تنش داده بود . قبل از این که بخوام چیزی بگم و صحبتو ادامه بدم اومد لبامو بوسید ومنم این بوسه رو طولانی ترش کردم . دستشو گذاشت رو کونم . هر چند یه شورت کوچولو هم پام بود .. البته تا خودشو معرفی نکرده بود من اسمشو نمی دونستم .. -شما مثل اسمتون زیبایید -شما رویا جون مثل دختری هستین که همش تو رویاهام تصور اونو داشتم که یه روز با هم خوش می گذرونیم … داشتیم تعارف می کردیم و خودمون هم اینو می دونستیم . اینو هم می دونستیم که واسه این که نشون بدیم خیلی قوی هستیم و بهتر از همه می تونیم لز داشته باشیم و تو لز بینی استاد باشیم از هیچ کاری دریغ نداریم . ولی پیش هم سیاست خودمونو حفظ می کردیم . راستش ته دلم از این وضعیت خوشم نمیومد . از هیاهو و خود نمایی جمیله که مدام دوست داشت خودی نشون بده و با هیاهو کاراشو پیش ببره هم خوشم نمیومد . من فقط به حرفای دکتر فریده مربی و راهنما و مادر شوهر خوب آینده ام توجه داشتم . می دونستم که اون بی دلیل چیزی رو نمیگه . با این که ته دلم دوست نداشتم خونسرد باشم ولی تلاش می کردم که بر خودم مسلط باشم . جمیله کارشو شروع کرد منو تو ساحل اونجایی که فاصله چندانی با آب نداشت خوابوند . دستشو از زیر شورت به کونم رسوند و با دو تا بر جستگیهای اون بازی می کرد . هر کدومشون به تنهایی قالب یک کونو داشتند -جمیله  خیلی وسوسه انگیز شورتمو تا آخر از پام در آورد . کوسم حالا با ماسه های خیس در تماس بود و جمیله سوار بر من . رفته رفته سرعت فعالیتشو زیاد کرد . خیسی کوس من درماسه های تر فرو می رفت و لحظه به لحظه خرمن هوس من شعله ور تر می شد . اگه جای دیگه ای بودم مثلا تو خونه خودمون از هوس زیاد دوست داشتم جیغ بکشم ولی اونجا محیطی نبود که من همچین کاری انجام بدم نباید ارزش کار جمیله رو بالا می بردم . آدم گاهی وقتا باید با خونسردی و حرفه ای گری کارشو پیش ببره . هر چند هیچوقت از فوتبال دفاعی ایتالیا خوشم نمیومد و ترجیح می دادم فوتبال زیبای برزیلو ببینم ولی حالا من مثل یک ایتالیای مرده خوار در مقابل تیمی که نمی دونستم برزیله یا نه داشتم دفاع می کردم . شاید خودم خیلی قوی تر از ایتالیا بودم و خبر نداشتم .یه لحظه چشام افتاد به گوشه ای . دکتر لیدا من و جمیله رو زیر نظر داشت . دختر جنوبی چست و چالاک بود و من کم تحرک .یعنی در اون لحظه می خواستم که کم تحرک باشم . منو بر گردوند و یه نیم رخم به طرف دریا بود و یه نیم رخ دیگه ام به طرف ساحل و جمعیتی که تو هم می لولیدند و هر کی یکی رو در کنار خودش گرفته بود و باهاش حال می کرد . بااین که هوا گرم بود گاه نسیم ملایمی هم می وزید . نگاه من به دریا هوسمو زیاد می کرد . جمیله جفت دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و من با نگاه به دریا حس می کردم که غرق در دریای هوسم غوطه ورم و با یه حرکت آرام دارم حال می کنم ولی درون من طوفانی به پا بود . دستاشو از رو سینه هام بر داشت و خودشو یه خورده جا به جا کرد . حالا کوسشو رو کوس من می کشید خیلی از این حرکتش خوشم میومد . کوس سفت و گوشتی و سیاه اون با اصطکاک خاصی که با کوس من به وجود می آورد نزدیک بود جیغمو در آره . لب و زبونمو گاز می گرفتم تا هوس خودمو نشون ندم . لبهای کلفت جمیله خیلی هوس انگیز بود . خودمو زیاد خسته نمی کردم . واسه این که فکر نکنه چقدر بی خیالم یه خورده از زیر,  دستمو به کوسش رسونده و با انگشتام یه خورده به سوراخش حال دادم . به نظر نمیومد کوس تنگی داشته باشه . -آهههههه جمیله دختر آتیشپاره تو دیگه از کجا اومدی کبابم کردی ادامه بده .. دختر کوس تو هم که کلی خیس کرده .. -پس چی فکر کردی . تو این کارا حال دادن یعنی حال کردن .. من خیلی تو این چیزا واردم .. فکر کنم خانم دکتر لیدا دوست داره که بهش حال بدم . نگاه کن چه طور داره این طرفو نگاه می کنه . این همه زنی که اینجا هستند فکر نکنم هیشکی بتونه اونو سر حالش کنه . با یه کیر ویبره و گردون میشه زود یکی رو سر حال کرد ولی مزه اش در اینه که آدم با تحرک و هیجان و کیف خودش حال بده و حال کنه . تن یکی دیگه رو در اختیار داشته باشه . داشتم می گفتم اینا که من می بینم همه شون شل و وا رفته ان و تو هم که جون نداری با این حال خیلی دوستت دارم و دوست دارم با هم حال کنیم و ازم راضی باشی . از این غرور بیجای جمیله که خودشو بر تر از بقیه می دونست خوشم نیومد . آدم در هیچ کاری نباید خودشو از دیگران بر تر بدونه چون به هیچ وجه نمی تونه اون شناختی رو که راجع به خودش داره از دیگران داشته باشه . اگه تا حالا یه خورده دلسوزی نسبت به این جمیله داشتم با این منش و دیدی که نسبت به بقیه داشت دوست داشتم هر جوری شده روشو کم کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا