مامان بخش بر چهار 10

دستاشو می رسوند به کسم . امونمو بریده بود . آه کشیدنهاش منو به یاد باباش مینداخت . وقتی که می خواست کیرشو بکنه توی کسم این جور ناله می کرد و نفس می زد .. -مااااااماااااان -جااااااان -مااااااماااااان -جااااااان . می دونم چی می خوای بپرسی . چند دقیقه پیش هم بهت گفته بودم هر کاری که دوست داری می تونی با هام بکنی . هر کاری که مردای غریبه با یه زن دیگه می کنن . تو تازه  برام که آشنا ترینی .. -ماااامااااانم -جوووووون . ایرادی نداره که شرایطت اینه .. -تا پشیمونم نکردی کارت رو بکن . تو که می دونی مامانت داره از حا ل میره . خودتت هم که خیلی سست نشون میدی .. -ارغوان جون قول میدی در مورد من فکرای بد نکنی ;/; قول میدی منو مثل سابق دوست داشته باشی . -عزیزم تو چی . فکر نکن یه مامان بد داری . منم مثل توام . منم مثل تو . خیلی منو به بقیه چسبوندی . خیلی تهمتها بهم زدی . – ارغوان جون منو ببخش قول میدم دیگه از این کارا نکنم . قول میدم دیگه با حرفام آزارت ندم . ولی با یه چیز دیگه چرا .. منظورشو خوب فهمیده بودم . داشت می گفت که مثلا می خواد با کیرش آزارم بده . -عزیزم اون که آزار نیست . اون اوج خوشی و لذته . بازم شروع کرد به نرم نرم گاز گرفتن کونم . دستاشو گذاشته بود رو شونه هام . آروم تمام تنمو ماساژ می داد . پشت پامو, چاک کونمو , مغز کسمو . آتیشپاره آتیش بازی راه انداخته بود ولم نمی کرد . یه لحظه حس کردم که یه دستش دیگه کار نمی کنه . دستش رفته بود رو شورتش و داشت اونو پایین می کشید . -اوووووخخخخخخ جوووووون  . اسحاق . زود تر زود تر زود باش .. -مامان .. بگو بازم بگو . بگو ردش نمی کنی . -چی داری میگی . آخه من چه جوری بگم . خیلی وقته منتظرشم . منتظرشم . این شیشه های چراغ سبزم دیگه داره می ترکه . من چه جوری بهت علامت بدم . دیگه چی بهت بگم که می خوام می خوام کیرت رو می خوام باید حتما اسمشو ببرم تا فرو کنی توی کسم ;/; توی کس خونینم . اشکاش در اومده . داره خون گریه می کنه -مامان الان اشکاشو پاک می کنم . پاکش می کنم . -هر چی پاکش کنی بازم اشک می ریزه . بازم گریه می کنه -بگو چی می خواد ارغوان جون -تو رو . کیر تو رو . این قده باید اونو فروش کنی تا یه خیلی اشکاشو پاک کنه و بهش حال بده . اینقده باهاش ور بره تا سر حال سر حالش کنه . .. اوووووففففف اوووووفففففف اسحاق .. زود باش .. ولی اون همچنان در حال برشته کردن من بود داشت کاری می کرد که منو کاملا بسوزونه و بعد با یه حمله گاز انبری قدرت خودشو به من نشون بده . من دیگه واسم فرقی نمی کرد من که تسلیم تسلیم بودم و هیچ یک از اینا واسم اهمیتی نداشت .  دیگه تا بوی بین من و اون شکسته شده بود و فرو رفتن کیر توی کس هم چیز زیادی رو عوض نمی کرد تا اینجاشو به خوبی و راحتی پیش رفته بودیم و مطمئن بودم که از این به بعدش هم میریم . از این که احسان هم بیدار باشه و در جزئیات کار قرار بگیره نگرانی نداشتم چون می دونستم اونم همه چی رو می دونه و در این مورد با اسحاق حرف زده و حتی اگه پاش بیاد خودشم منو میگاد و تمایل خودشو نشون داده ولی می دونستم که امشب فقط مال اسحاقم مال زیر کیر اونم . مال کیر اونم . من که دمرو رو تخت افتاده بودم و اونم دستاشو گذاشته بود رو کونم . شورتشو در آورده بود . یه لحظه رومو بر گردوندم . واووووووووو یعنی این اسحاق پسر منه ;/; من که جز با پدرش با کس دیگه ای رابطه نداشتم . چرا کیرش این قدر کلفته و دراز . .. حالا هر چی هست بذار باشه بذار کارشو بکنه . حالشو بکنه . دیگه خسته شده بودم . طاقتم طاق شده بود . خودم دو تا کف دستامو گذاشتم دو طرف کونم و اونا رو به کناره ها بازش کردم تا سوراخ کسمو راحت تر توی دید خودش داشته باشه -فدات شم مامان دستای قشنگت خسته میشه -عیبی نداره عزیزم . هر وقت کیرت رو کردی توش من دستامو بر می دارم ولی این جوری هم یه حال و صفایی داره . عشق می کنم لذت می برم . دستمو گذاشتم روی قلبم رو سینه ام . حشرم فوق العاده زده بود بالا . حس کردم بازم ازم خون ریخته شده ولی این چیزا دیگه حالیم نبود . اسحاق می خواست کس خونین منو بکنه . من با چراغ سبزی که بهش نشون داده بودم بهش گفتم که می تونه کس قرمز منو بگاد .. آخخخخخخ داشت رد می شد از چهار راه ردشده بود . آتیش داد و رفت جلو .. بالاخره کیرشو گذاشت که بره توی کسم . رو من خم شد و در همون حال کیرش به پیشروی خودش در کسم ادامه می داد . نمی دونستم واسه چی رو من خم شده تا این که صورتشو به صورتم چسبوند و دو تایی مون زبونمو نو در آورده زبون به زبون هم عشقبازی می کردیم و با زبون زبونو لیس می زدیم …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا