مامان تقسیم بر سه 35
–
من و معین همچنان به موش و گربه بازیهای خودمون ادامه می دادیم تا این که پسر فوتبالیست من برای یک هفته ای رو می بایست از مامانش دور بشه و بره در مسابقات فوتبال داخل سالن مدارس کشور شرکت کنه . نمی دونم وسط درس و تحصیل از این مسخره بازیها چی بود . اصلا دلم نمی خواست ازم دور شه . من خواهش و خارش کوسمو چیکارش می کردم . اینجا بود که خودمو لعنت کردم که باید حتما یه لاستیک زاپاسو تا حالا جورش می کردم . من چه می دونستم این وضع پیش میاد . تازه چه می دونم مبین مرد شده که بتونم باهاش باشم یا نه .. در هر حال اون شب که فرداییش معین می خواست بره حسابی با هم حال کردیم . -اووووخخخخخ معین عزیزم خوب خوب منو بکن . حال بده . هر چی داری خالیش کن تو کوسم . می خوام ذخیره این یه هفته ای رو داشته باشم . -مامان حتما به خاطر تو هم که شده سعی می کنم با جام بر گردم . یعنی اول شیم -می دونم پسرم حالا مواظب و مراقب کیرت باش که لگد نخوره سالم برش گردونی بقیه رو پیشکش . -مامان خوب بخورش ساکش بزن . تو که میکش می زنی ضد ضربه میشه . اون می گفت یه هفته ولی حس می کردم که شاید ده روز هم بکشه -مامان ناراحت نباش . فوتبال گل کوچیک و فوتسال مثل فوتبال گل بزرگ نیست . گاهی روزی دو سه تا بازی هم انجام میشه .. -نمی دونم عزیزم . من نمی دونم . کیرشو تو دستام گرفته و گفتم عزیزم در هر حال من می خوام که تو با این کیرت به دروازه کوسم گل بزنی -مامان این دروازه همیشه مال منه و من بهش گل می زنم -حالا عزیزم هر چی دوست داری ضربه کاشته و پنالتی و شوت .. رو با این دروازه تمرین کن که دیگه فوتبالت خوب شه .. اون شب تا صبح نذاشتمش که بخوابه و وقتی هم که رفت اصلا رفتنشو باور نداشتم . .. واقعا جاش خالی بود . حالا من بودم و دو تا پسر و هشت ده روز ناخن جویدن .. میلاد که اصلا تو باغ نبود و باید با این مبین یه جوری کنار میومدم . مهسا مهسا دیگه هر چی وقت تلف کردی بسه . حالا که معین رفته دیگه باید به خودت بقبولونی که جلوی ضررو از هر جا که بگیری استفاده هست . می تونستم خودمو یه خورده سکسی تر کنم . همین کارو هم کردم . میلاد که حالیش نبود . یه شلوارک پام کردم که قسمتای پایین و کناره های کونم از بغلاش بیرون زده بود . درست مثل زنای ورزشکار یا ژیمناست و شناگر لباس پوشیده بودم . پاهام تا زیر کون لخت و فضای اتاق هم گرم بود . بیشتر سعی داشتم که پشت به مبین باشم تا حسابی اونو حشری و داغ و آماده کنم . باید زود تر برشته اش می کردم . گاهی هم خودمو بهش نزدیک می کردم و بغلش می کردم .. -عزیزم داری مرد میشی ها . پشت لبت سبز شده .. هیکلش خیلی درشت شده بود و سرعت رشدش در این سن از معین هم بیشتر به نظر می رسید . از بس می خورد و هر چی هم درست می کردی و میذاشتی جلوش اصلا نق نمی زد . عطری به خودم زده بودم که دیگه مرده رو از خواب بیدار می کرد . با همون تن و بدن خوشبو یه بار طوری بغلش کرده و به خودم فشردمش که دیدم یه خورده می خواد خودشو کنار بکشه -عزیزم از مامان خجالت می کشی ;/; من که دوست دخترت نیستم . ببینم مواظب باش خوش تیپ که گول دخترای شیطونو نخوری . پسر گلم اونا دنبال پسرای ساده و خونواده داری مثل تو هستند . آروم لبمو گذاشتم رو صورتش و یه خورده هم به لبش نفوذ کرده و وسط تنمو که به بدنش چسبوندم بر جستگی کیرشو احساس می کردم . اون شق کرده بود . لذت می برد از این که منو این جوری می دید و بغلش کردم . دوباره رفتم جلو آینه . آرایشمو غلیظ تر کرده و سعی کردم خودمو به شکل زنایی خوشگل و نازی در بیارم که با این وضع میرن خیابون تا دل مردا رو ببرن و یه دوست پسری و شوهری گیرشون بیادیه جوری خودمو ردیف کرده بودم که از دیدن خودم توی آینه به هوس افتاده بودم که با خودم لز کنم . یه پیرهنی تنم کرده بودم به رنگ مشکی و خیلی هم فانتزی که شبیه یه بیکنی یکسره بود و بیشتر به همون ورزشکارای ژیمناست می خورد . می دونستم که می تونم این شیطون چشم چرونو ردیفش کنم . در هرحال باید تلاشمو می کردم . یه چند تا سی دی وسوسه انگیزو هم گذاشتم توی ضبط که واسمون بترکونه و همراه با این آهنگها یه خورده هم می رقصیدم و با قر کمری که میومدم انواع و اقسام رقصا رو نشون پسرم می دادم . -مبین جان اگه درس داری برو اتاقت اگه نه بیا با هم برقصیم .. صدای میلاد در اومد که مامان من بیام -پسرم با تو هم می رقصم . ولی برای این رقصا یه خورده قدت کوتاهه . یه ماچ از گونه هاش بر داشتم که بهش بر نخورده باشه . چقدر این فانتزی مشکی به پوست سفیدم میومد . . من و مبین دست تو دست هم سرگرم رقصیدن شدیم . گاه خودمو بهش می چسبوندم و با یه لوندی خاص می خواستم که دلشو بیشتر ببرم . اون همه اینا رو به حساب رقص میذاشت . نمی دونم شایدم می دونست که کوس مهسا جونش می خاره … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی