مامان تقسیم بر سه 37

کوسم داشت از جاش کنده می شد . معین کجایی . این چه وقت رفتنت به مسابقه بود . چرا منو تا این حد عادتم دادی که به این روز برسم .. اوووووففففف .. نههههههه اگه اون نیاد چی اگه کلکم نگیره اگه کیرشو به کوس من نچسبونه چی میشه . اون دفعه کلی موش و گربه بازی داشتیم تا بالاخره تونستم کیر معینو شکارش کنم ولی اگه امشب موفق نشم . اون که می خواد . من بهش گفتم خواب میرم . چه جوری بفهمم که اون داره منو دید می زنه و می خواد بیاد سراغ من .  دست چپمو رو سینه ام گذاشته بودم . صدای تپشهای قلبمو می شنیدم . حس می کردم که کیر  مبین الان داره کوسمو نوازش میده .. یواش یواش خودشو به کوسم می چسبونه در یه لحظه که میرم از هوس آتیش بگیرم و خاکستر شم اون حفره کوسمو بازش می کنه و کیرشو می فرسته بره به جایی که حقشه . همون جوری که معین حقش بود . همون حقی که میلاد داره بعدا این کارو انجام بده . آخه من مامانشون هستم . سه تا پسر سه تا که باید بهم حال بدن و منو سر حالم کنن . جای خالی باباشونو واسم پر کنن . دلم می خواست یه دست دیگه امو می ذاشتم زیر کوسم . ولی با توجه به این که تمام بدنم کاملا لخت مشخص بود و اون نیم لباس خواب توری منم دکوری بود  حتما می دید که دستم رو کوسمه . نمی خواستم بفهمه که از هوس زیاد دارم منفجر میشم .. من که این روزا کمبود سکس نداشتم . چرا آخه باید این قدر حشری باشم . شاید غذای خوب استراحت و آرامش اعصاب و پسرای خوب و درس خون و حرف شنو تا این حد در من اثر مثبت داشته . فقط کوس داغ و سوزان خودمو به تخت چسبونده و اون قسمت از لباس خوابمو داده بودم بالا یعنی فقط قسمت زیرشو که وقتی اونو رو تشک می غلتونم  کوس لغزش کار من بدون هیچ فاصله ای رو تشک بلغزه .. از خودم می ترسیدم . خیلی بی طاقت شده بودم . همش از این می ترسیدم که شخصیت و اون وجهه ای رو که باید داشته باشم بیارم پایین . من اصلا این جوری نبودم . هر چی بیشتر سکس می کردم حشری تر و وابسته تر می شدم . یه یه ساعتی گذشته بود . حس کردم یکی نزدیک منه . اشتباه نمی کردم . بوی ادکلن ملایم مبین رو تشخیص می دادم . اون باید همونجا وایساده باشه . یا این که داره به من نزدیک میشه . چون لحظه به لحظه این بو رو بیشتر احساس می کردم . تپش قلبم هر لحظه امکان داشت رسوام کنه . دستامو دیگه صاف کرده بودم . سرمو بیشتر رو به دیوار گرفته بودم . اونم یه سری حرکات معینو داشت . به نظرم اومد که  گاهی یه همچین حرکاتی رو تا فتح من داشته .. حتی یکی از داستانهای سکسی رو هم که خونده بودم یه پسری این جوری مامانشو شکار کرد .. اومدن بالا سرشو و دست زدن به اون و بعد جور شدن با هم . انگار تمام این صحنه ها برام یک تکرار بود . تکراری که یک هیجان خاصی داشت . شاید به خاطر احساس تنوعی که می کردم برام هیجان انگیز بود .تنوع از این که یک کیر دیگه در انتظارمه .. وقتی که به این موضوع فکر می کردم حس می کردم که اسیر خود خواهی عجیبی شدم . درسته که با این خود خواهی پسرامو هم تامین می کردم و این به نفع اونا هم بود که به سوی هر دختر لوسی کشیده نشن ولی من به خودم اولویت می دادم .. مهسا ولش این قدر فکرای بی خود نکن .. گوشامو تیز کردم . صدای نفسهای مبینو می شنیدم . -مامان ;/; مامان ;/; قرصاتو خورده بودی ;/; .. چیزی نمی خوای ;/; مامان .. چیزی نمی خوای .. اگه می خوای برات بیارم . ساکت بودم و حرفی نمی زدم . این بار کار اونی رو که تشنه من بود راحت تر کرده بودم . طرف بیشتر احساس امنیت می کرد که بتونه به خیال خودش  مخفیانه باهام باشه . بوی اونو خوب حس می کردم . خودمو کنار دیوار کشیده بودم . اون حیلی جا داشت ولی کنار من نشست . هرچند خودشو یه خورده وسط تخت کشید تا نزدیک من شه . هر ثانیه بیشتر از ثانیه قبل دچار استرس و هیجان می شدم .. زن تو دیوونه شدی ;/; شب زفافت این جوری نبودی . دوشیزه که نیستی .. همش از این می ترسیدم که نکنه پشیمون شه و دیگه بهونه ای به دستم نده که نتونیم با هم حال کنیم ولی دستش دیگه کارشو کرد . لبه لباس خواب  دکوری منو داد بالا هر چند همین جوریشم کونم کاملا توی دید و مشخص بود . دلم واسه کیر لک زده بود . حس می کردم چوچوله هام در حال پریدن و سرخ شدنند . کوس خیسم داشت سرخشون می کرد .مبین کف دستشو گذاشته بود رو کونم .. آروم بینی خودشو گذاشت رو چاک کونم .. می دونم بوی صابون و شاید حرارت کوسو به خوبی احساس می کرد . یه انگشتشو گذاشت اون وسط و آروم باهاش بازی می کرد . انگشتشو گذاشته بود بالای چاک و اونو تا پایین می کشید . دلم می خواست دو طرف کونمو به پهلو ها باز می کردم تا اون بتونه انگشتشو رو درازای سوراخ کون و کوسم بکشه. … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا