مامان تقسیم بر سه 82

مبین و میلاد دو تایی شون ول کنم نبودند . معلوم نبود اینا دیگه با کیرشون چیکار کردن که با مقاومتی زیاد داشتن منو می کردن . مبین رو زمین دراز کشیده بود پشتش به زمین  و چشاش به طرف آسمون بود . داشت با طبیعت زیبا حال می کرد . می دونستم که این حال و هوا بهش آرامش میده و داره به این فکر می کنه که بازم از این شبهای بهشتی در کنار نسیم بهشتی روداره یا نه . چراغها ی روشن ماشینا که از اون پایین در رفت وآمد بودند آخ که  چه حالی داشت ! دلم می خواست همه اون آدما می دونستن که من زیر کیر پسرام دارم حال  می کنم و آب از آب تکون نخوره . . -مبین جون عزیزم حس می کنم که دیگه باید یواش یواش تندش کنی . مامانت باز داره می پره بال بال می زنه از اون پروازی هاست .. میلاد جون تو اگه می خوای خالی کنی توی کونم بکن . بکن شاید حالم بیشتر جا بیاد .. چقدر بهم می چسبه .. کی میگه نسیم پاییزی بده و خطرناکه .. کی میگه سم داره . هر نسیمی که به بدنم می خورد انگاری هوسو در تمام تنم پخش می کرد . و منو بیش از پیش وادارم می کرد که از پسرام تقاضای کیر بکنم .. -مامان تو که الان دو تا کیر توی سوراخاته .. همینه دیگه داداش هم که الان رو ز مین ولو شده . .. -بسه دیگه ..تند تر تند تر .. -مامان آب من داره میاد . -بریز میلاد جون .. فدات مبین .. همین طور ولم نکن ولم نکن .. معین هم از جاش پا شد و اومد شروع کرد به بوسیدنم تا به نوعی مکمل داداشاش بشه .. -آخخخخخخخخ .. مامان کیرم کیرم .. مبین داشت ناله می کرد .. خیلی به خودم فشار آوردم تا از لذت ارگاسم لبای  معین رو گاز نگیرم .. مبین تونسته بود منو ار ضام کنه . کیر معینو فقط تو دستام داشتم که هر لحظه چنگش گرفته ولش می کردم . اونم از این کار من لذت می برد و چیزی نمی گفت . بوسه معین هنوز هوسمو زیاد می کرد . مبین آبشو سر بالایی روونه کسم کرد . دقایقی بود چهار تایی مون رو چمنها و رو هم افتادیم . یه پتو نخی بزرگی رو که همرام آورده بودم انداختم  رو تنمون تا سر ما نخوریم . درسته هوا سرد نبود ولی بدنی که داغ باشه و یک دفعه در فضای خنکی قرار بگیره با این شریط ما احتمال سر ما خوردگی پهلو و کلیه درد زیاده .. اون زیر چهار تایی مون همو بغل زدیم و دست از شیطنت بر نمی داشتیم . من بیشتر اونا رو اذیت می کردم . به کیرشون دست می مالیدم و اونا رو تو چنگم می گرفتم . گاهی هم فشارشون می دادم . میلاد : مامان چه کیفی داشت اگه تا صبح همین جا می خوابیدیم -آره پسرم یه عشق و حال خوبی می شد . اون وقت صبح با بیدار باش برادران بسیجی و اماکن از خواب بیدار می شدیم . . دسته جمعی میفتیم هولفدونی .. میلاد : مامان اون وقت توی زندان هم می تونیم کاری بکنیم -آره میشه کاری کرد . فقط اونجا حموم و استخر و جکوزی و سونا و جنگل و دریا نداره .. نمی دونم چی شد که دسته جمعی مون خندیدیم . حس کردیم که باید کمی هم درددل کنیم . دیگه همه مون به نحوی از سکس و با هم بودن ار ضا شده بودیم و دیگه می چسبید که یک مرحله در استخر بالا و یه مرحله هم در استخر پایین بر نامه بذاریم . هر یک از بچه ها به نوبت منو می بوسید . انگاری این ما نبودیم که تازه داشتیم با هم سکس می کردیم . از همون زیر دستمونو می ذاشتیم لاپای یکی دیگه .. . بازم به سقف پر ستاره بالای سرم نگاه می کرد م و هوسم زیر سینه ها و دور و بر کسم جمع می شد .. -پسرا هم کسمو بمالین و هم سینه هامو . معین کف دستشو رو کسم کشید و مبین و میلاد هم بهشون نفری یه دونه سینه رسید . دیگه پتو نخی رو از رو خودمون کنار ندادیم و زیر همون مشغول بودیم .. میلاد : مامان چقدر با حاله -آره عزیزم منم دارم حال می کنم . –پسرا اگه من خوابیدم کاری به کارم نداشته باشین . نگین که خسته شدین و می خواین از دور و بر مادرتون برین کنار . آفرین پسرای گل من . چشام آروم آروم باز و بسته می شدند . هم دلم می خواست بخوابم و هم بیدار باشم و به زیباییها نگاه کنم . ولی نمی شد که همه جوانب رو داشته باشم .  چند دقیقه ای رو خوابیدم . می دونم بیشتر از ده دقیقه نشد . چون در این فاصله بار ها و بار ها صدای پسرا رو شنیدم و در یه حالت بین خواب و بیداری بودم . با لاپام و دو تا پام به دست معین فشار می آوردم . دوست داشتم کس منو بیشتر توی چنگ خودش داشته باشه هوس منو زیاد می کرد . -انگشتاتو بکن توش . بفرست اون انگشتا رو بره توی کسم . آخخخخخخ عزیزم . دارم آتیش می گیرم . زود باش .. -چیه مامان حالت خوش نیست ;/; تو که دو بار ار گاسم شدی . کمی از توانتو بذار واسه فردا و فر دا های دیگه . اگه بازم جا داری وقتی که رفتی پایین بازم تر تیب تو رو میدیم … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا