مامان تقسیم بر سه 84
–
من و معین مدتی رو با هم در رختخواب حال کردیم ولی اون توانشو گذاشته بود برای استخر . مامان اگه بدونی دلم چقدر برای اون با هم بودن در استخر تنگ شده و هوس اونو دارم . اگه بدونی چقدر لذتشو می برم که حتی به اون ساعت فکر می کنم . دلم می خواست شاهپور بیاد و من و تو رو ببینه که دارم تو رو می کنم . این جوری می تونستم حال کنم لذت ببرم که مامان گلم مال منه و دیگه دست هیشکی بهش نمی رسه می تونستم خاطرم آسوده باشه . ولی ترس هم داشت و باید فکر آبرو ریزی رو هم می کردیم . -منم دلم می خواد تمام دنیا بدونه که من دارم با پسرام حال می کنم و به اونا لذت میدم ولی گاهی وقتا یه فر هنگ و تابوهایی در جامعه وجود داره که نه تنها نمیشه اونا رو شکست بلکه اگه بخوای از خط مرزها هم رد شی دستگیرت می کنند . شکنجه ات می کنند و همون جا در حبس نگهت می دارن . شاید هم سنگسارت کنن . یه صبحانه مختصری خوردیم و خواستیم که راه بیفتیم به طرف استخر . هوا گرم تر شده بود . اون دو تا پسر نیومدند . احتمالا خسته بودند . راستش من دلم می خواست بیان که سه تایی با هم حال کنیم ولی معین دلش می خواست تنها منو بکنه و تنها اون باشه که به من حال میده . -دوست داری کدوم بیکنی رو برات بپوشم . -هر رنگ و هر مدلی بهت میاد مامان . ولی دوست دارم اونی رو که به رنگ آبی وبراقه پات کنی که با کفه این استخر همرنگه . قرمز بهت میاد و هر رنگ دیگه ای . کون سفید و گنده تو رو یه جور خاصی خوشگل می کنه دلم می خواد اونو بغل زده نگهش داشته باشم و تا چند ساعت فقط سرمو بذارم روش . -عزیزم زیاد به این چیزا فکر نکن . -پس عمل می کنم . بازم دو تایی مون خندیدیم . خیلی با مزه شده بود . بیکنی دو تیکه رو هم پوشیده بودم . نمی دونم چرا اسم اینا رو می ذارن بیکنی . در واقع یه نوع شورت پیشرفته بودن . بیا بریم زود باش . -مامان خسته نیستی ;/; -مامان مهسای تو و خستگی ;/; ! اصلا حرفشو نزن . وقتی کیر ورم کرده داخل شلوارت رو می بینم تمام خستگی از تنم در میره . وقتی که حس می کنم که این کیر می خواد منوماساژبده و به من حال بده زندگی بده جون بده نمی دونم چرا امروز آفتابو به یه رنگ دیگه می بینم .. زندگی و طبیعت و جنگل و درختای روکوههای جنگلی رو به یه رنگ دیگه می بینم . -آخه مامان پاییزه دیگه آفتابش تیز تره .. -شاید پاییز قشنگ باشه ولی من اصلا از پاییز زندگی خوشم نمیاد . -مامان تو که جوونی -پسرم درسته که من جوان هستم و هنوز اون شور و حال دوشیزه ها و زن های تازه ازدواج کرده رو دارم ولی این پیر هایی رو که می بینی اونا هم یه روزی مثل من بودند . ماهم یه روزی اگه به زودی زود نمیریم به جایگاه اونا می رسیم . اوخ معین چقدر دلم می خواست برای همیشه زیر کیر تو بودم و این لحظات تموم نمی شد . ولی می دونم یه روزی می رسه که فقط فکر این روزا لذت بخشه -مامان من تا زنده هستم در کنارت می مونم و هر جوری که تو بخوای بهت حال میبدم -می دونم تو خیلی با حالی و بهم حال میدی . می دونم که دوستم داری و عاشق منی . می دونم که خیلی خوبی ..-مهسا جونم من همیشه کنارت می مونم بهت حال میدم . دوستت دارم . زن نمی گیرم . -اون دفعه هم بهت گفتم نوه بخوام چی -می تونی خودت به دنیا بیاری -یعنی چه یعنی از تو بار دار شم یا از داداشات ;/; حرفشم نزن . اون وقت آبروم پیش بقیه میره. میگن ببین زنه شوهر نداشته بچه دار شده . تازه گیرم که یه شوهر فرضی هم برای خودم درست کنم خونواده محسن رو چیکارش کنم یعنی بابا بزرگت اینا رو . یه جور دیگه ای نگام می کنن اون وقت . ولی حالا یه احترام خاصی برام قائلن . دوستم دارن و منم اونا رو دوست دارم .. -مامان شوخی کردم . یه کاریش می کنم . ولی مامان گل من همیشه در قلب ما یه جای خاصی داره . -در قلب تو و زیر کیر تو -اوخ مامان حرفای شاعرانه ما رو گرفتی کیری کردی رفتی -بیا تا داداشات نیومدن یه حال دو نفره هم این زیر بکنیم . -چی حس می منی معین -هیچی حس می کنم آب از اون اولین باری که این داخل باهات حال کردم سرد تره ولی گرمای تن مامانم منو گرمم می کنه . چقدر اون روز استرس داشتم . می ترسیدم که تکلیف من و تو چی میشه و تو چه عکس العملی نشون میدی . مامان تو چه حسی داشتی . اون از پشت منو گرفته بود بر جستگی گیرشو رو کونم حس می کردم . دستش رو نافم قرار داشت . -عزیزم دستتو بذار پایین تر لای شورتم . تا جوابتو بگیری . با این که کسم داخل آب قرار داشت ولی کف دست معین که روش قرار گرفت و به طرف داخل پیشروی کرد گفت مامان با این که ما توی آب استخر هستیم ولی خیسی کس تو مشخصه -آره عزیزم اینم حس اون روز منه . حس تو رو خواستن . تو رو داشتن و زیر کیر تو قرار گرفتن . باهات عشق کردن … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی