مامان ناز , خواهر مامانی
–
من و مامان نسترن و آبجی نازیلا با هم زندگی می کردیم . مامان ساله و خواهر ساله من هر دو بیوه شده بودند . بابام که دوسال پیش مرد و دامادم هم تصادف کرده بود و یک ماهی می شد که رفته بود کما .. جای شکرش باقی بود که بابام تا می تونست واسه مون پول و سر مایه و ملک و املاک جمع کرده بود و من دیگه زورم میومد برم سر کار یه سه سالی رو از خواهرم بزرگتر بودم . مامانی خوشگل و تپل من زود از دواج کرده بود . داستان از این قرار بود که شب جمعه ای رو قرار بود برم خونه پدر بزرگ ولی اون شب نرفتم و خونه موندم . حرکات مامان و خواهرم عجیب و غریب شده بود . ترسیدم که اونا ممکنه یه مردی رو به خونه بیارن . آخه بابا یه پونزده سالی رو از مامان بزرگتر بود و همیشه مادر افسوس خواستگارای جوونشو می خورد و این آبجی ما هم از بس دوست پسر تلقنی و چتی گرفته بود وقتی که شوهر می کرد حس کرد که رسیده به نهایت آرزو هاش . ولی زندگی مشترکش زیاد دووم نیاورد و این شوهره هم دیگه این قدر باید در حالت کما می موند تا می مرد . دیگه کارش از این حرفا گذشته بود . وقتی با مردای فامیل رو برو می شدیم هر دوی اونا تک پرونی های خاصی داشته و خیلی وقتا هم اعصابمو می ریختن به هم . تازه به منم می گفتن چرا تو سر کار نمیری . می خواستن از شر من خلاص شن . بازم خدا رو شکر می کردم وقتی که بابام می مرد من به سن قانونی رسیده بودم . ولی حیف که خدمتم تازه تموم شده بود . اون شب دستگیرم شد که مادر و خواهرم با هم لز دارن و من بی خود به اونا شک کردم که ممکنه مردی رو با خودشون بیارن خونه . فقط صدای اونا رو از پشت در می شنیدم . خونه مون یه خونه ویلایی بزرگ بود .. خیلی بد می شد اگه می فهمیدن که من خونه ام . پس بی خود نبود که بیشتر وقتا رو با هم خلوت می کردند رفته رفته فرم لباسایی که می پوشیدن تغییر کرده و بیشتر سعی می کردند به پار تی هایی برن که دختر و پسر درش قاطی هستند و دست کمی از جنده خونه نداره . خجالتم میومد که بخوام بگم اونا خوار مادر منند . از این کارا کردند که دیگه منم هوس این به سرم افتاد که بخوام با اونا همراهی کنم . با این که اصلا دلم نمی خواست مثل اونا شم ولی منم دیگه خودمو هم سنگر با اونا نشون دادم . سینه چاکی شده و تیپی به هم زده یکی از اون عینک دودی های دختر کش زدم به چشمم حالا سه تایی با هم می رفتیم به مهمونی ها . اونا دو تایی غیبشون می زد و دخترا هم دور مو می گرفتند . دل تو دلم نبود و اصلا به دخترا اهمیتی نمی دادم .. در یکی از این مهمونی ها که خودمو خلاص کردم دیدم چه جور نازیلا و نسترن خودشو به دو تا پسر غریبه چسبونده و اونا با کف دستشون دارن کون مادر و خواهرمو مالش میدن البته دامن هنوز پاشون بود ولی حالتشون طوری بود که انگاری می خوان هر لحظه دراز شن . تا منو دیدن دستپاچه شدن ..-ناصربیا با هم برقصیم .. اینو نازیلا بهم گفت که خیلی ازم حساب می برد . رفتم جای اون پسره دستامو گذاشتم رو کونش .. حرف بزن نبود . می دونست خونم به جوش اومده . مامان هنوز خودشو ول نکرده بود . یه اخمی به دوست پسرش که از نظر هیکل و قد و قواره ازم کوچیک تر بود انداختم که جا رفت و رفت پی کارش .. -ناصر سلامت کجا رفت . این رسم ادب و احترام نیست -مامان باید به معشوقت سلام می کردم یا به تو .. دستشو آورد بالا که منو بزنه که نازیلا دستشو رو هوا گرفت و اومد به حمایت از من .. خلاصه رفتیم خونه .. با خودم گفتم ننه دیگه روت نمیدم . همچین حالتو بگیرم که نفهمی از کجا خوردی . رفتم اتاقم .. من خودم شبا تا دم صبح بیدار بودم ولی اون شب قهوه خوردم که بی خوابی بیشتری به سرم بیفته . من باید حال مامان نسترن خودمو می گرفتم . معلوم نبود تا حالا چه کارا که نکرده ! هر چند بیشتر کاراشو زیر نظر داشتم و چیزی ندیده بودم . اون شب خواهر و مادرم قبل از این که با خودشون خلوت کنن خیلی به خودشون رسیده بودن . نازیلا یه استرچی پاش کرده بود به رنگ آبی و از اون پارچه های نازک که پارچه در حال ترکیدن بود مثل کیر من که داشت پوست باز می کرد . مامان هم که دو تا قاچ کونش مثل دو لپه ای ها از دامن داشت می زد بیرون . تصمیم داشتم با یک لگد درو که از داخل قفل می کردند بشکنم و عملیات برق آسای خودمو انجام بدم . هر چند یکی شون می تونست از دستم فرار کنه . گاییدن نازیلا که جوونتر بود بیشتر حال می داد با این که مامان تپل تر بود . ولی می خواستم به این ننه ام درسی بدم که تا عمر داره به یادش بمونه و این که با یک صاحب کیر نباید شوخی کنه . دو تایی شون در حال نالیدن بودند و فکر کنم کسشون رفته بود رو هم که با یه لگد دررو شکستم .. کاملا لخت بودم . نمی خواستم دیگه وقتو تلف کنم نعره زنان به طرف نسترن رفتم که نذارم فرار کنه .. کاری به کار نازیلا ی نازم نداشتم . -نهههههه داداش داداش زشته .. -تو از حق خودت دفاع کن .. -داداش بیا منو بکن به مامان کاری نداشته باش . بده .. باید به مادر احترام گذاشت . حرمت اونو حفظ کرد . خیلی ناز شده بود . کسش در زیر چراغ خواب به من چشمک می زد . -به موقعش تو رو هم می کنم که این قدر جلو پسرای غریبه مانور ندی . شونه های مامانو گرفتم . جیغ می کشید . -داداش ولش کن .. -نه نازیلا بذار کارشو بکنه . بذار نشون بده که من چی تر بیت کردم . چه ماری در آستینم پروروندم . دستمو به کس مامان چسبوندم . مثل خودش تپل بود . نازیلا خودشو به طرف ما رسوند . -مادر بذار من جورت رو بکشم . درست نیست که یک پسر با مادرش رابطه داشته باشه . -نازیلا تو ساکت .. این درسته که یک دختر با مادرش رابطه داشته باشه ;/; حالا تو کیر نداری من دارم .. ساکت شده بود . -نازیلا این قدر جوش نزن . این سرنوشت منه که یه پسر بی تر بیت نصیبم بشه -مامان تو منو تر بیت کردی مث خودت بار آوردی .. دیگه دست و پا نمی زد . فکر کنم می خواست کیرمو تست کنه . از همون پشت یه ضرب کردم توی کسش .. -شانس آوردم که سر لوله مو بستم وگرنه تو حامله مون می کردی .. من که خودم می دونستم مامان این کارو کرده .. ولی یاد آوری اون چه ضرورتی داشت . متوجه شدم که اون خودش دلش می خواست و از همون اول به نازیلا داشت می گفت که این قدر چوب لاچرخ نذاره مایه نیاد .. حالا من واسش مایع اومدم . کون تپل مامانو در چنگ دو تا تا دستام داشته با حرص هی کیرمو فرو می کردم داخلش و می کشیدم بیرون .. نازیلا با حسرت صحنه رو نگاه می کرد .. نخواستم جلوی آب کیرمو بگیرم .. -نکن پسر تو منو سوزوندی بی ادب .. نازیلا اگه سختته برو بیرون .. -نه مامان می خوام اینجا باشم که داداش سرت بلا نیاره ; -باز بلا از این بالاترنازیلا ; . آب کیرم همون اول توی کسش خالی شد ولی کمرشو محکم نگه داشته و صدای گاییدن و بر خورد وسط تن من با کون اون طوری نازیلا رو منقلب کرده بود که خجالتو کنار گذاشته و کف دستشو روی کسش می کشید . دلم واسش سوخت . -نازیلا بیا جلو من واست بمالونم .. همین کارو هم کرد . ولی اون تشنه کیر بود . مامانو طاقبازش کرده و دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش وکیرمو دوباره کردم توی کسش .. جیغ می کشید -داداش خوبه همین جوری خوبه . مامان که این جوری جیغ می زنه نزدیکه کارش تموم شه . راست هم می گفت .. مامان ارضا شد . کیرمو کشیدم بیرون بدون این که از مامان اجازه بگیرم رفتم سراغ نازیلا . -ببینم خواهر تو حرف حسابت چیه -هیچی من مامانمو دوست دارم نمی خوام اون خیلی عذاب بکشه .. من خودم می دونستم کسش بد جوری می خاره . از اونجایی که مامانو از کس گاییده بودم تصمیم گرفتم یک شکم سیر اونو از کون بکنم . -آبجی کوچولو با مامان حال می کنی حالا که نوبت من شد زبون درازی می کنی; نکنه سنگ خودت رو به سینه می زنی . قمبل کن ببینم . داشت کیف می کرد . برق هوسو تو چشاش می خوندم . رفت روی تخت و منم همچین کردم توی کونش که صدای جیغش گوش فلکو کر کرد . تازه کونش از کون مامان کوچیک تر بود و احتمالا سوراخش هم تنگ تر. به زحمت سه چهار سانت از کیرمو توی کونش جا دادم . -داداش داداش جر خوردم .. بذار تو کسم .. به روح پاک و خاک پاک بابا قسم سر فرصت بهت کون میدم . -دخترمو کشتی ناصر .. ولش کن .. کارت که تموم شد من خودم عوضش بهت کون میدم -خوشم میاد مادر و دختر چقدر نسبت به هم ایثار گرن . صمیمیت به این میگن .. کیرمو از کون نازیلا بیرون کشیده اونو فرو کردم توی کسش . چقدر به من حال می داد . خیلی مزه داشت . خیلی .. اونو طاقبازش کرده از روبرو فرو کرده بودم توی کس تنگش . سینه ها شو که شوهره وقت نکرده بود چاق و چله اش کنه دو نه به دونه میذاشتمش توی دهنم . لباشو می بوسیدم .. -پدر هر دو تا تونو در میارم اگه بخواین به مردای دیگه چراغ سبز نشون بدین -داداش هر قرار دادی باید دو طرفه باشه تو هم حق نداری با دخترای دیگه بلاسی .. مامان نسترن : نازیلا راست میگه .. تو هم باید مال ما باشی .. با خودم گفتم بد معامله ای نیست . من دو تا دارم و اونا هر کدوم یه نصفه .. ولی باید به اندازه درسته به اونا حال بدم . نازیلا خیلی عطش داشت . پس از این که ارگاسمش کردم چون شرایط طوری بود که نمی تونستم توی کسش خالی کنم کیرمو گذاشت توی دهنش و پس از ساک زدن آبمو کشید و خورد .. چقدر آرومم کرد این حرکتش . قرار شد بعد از پریود بعدی قرص بخوره .. دیدم مامان قمبل کرده منتظره .. -الوعده وفا .. راستش دیگه دو تایی شیره منو کشیده بودند ولی واسه این که دستشو یعنی کونشو رد نکنم که بعدا بد عادت نشه کیر شل رو به سوراخ کونش چسبونده وقتی رفت توی کون مامان تا نیم ساعت داشتم اون کونو می گاییدم و آبم نمیومد .. فکر کنم اون روز یکی از بهترین روزای زندگی من بود . اون شب سه تایی کنار هم خوابیدیم و از اون شب به بعد هر شب سه تایی کنار هم بودیم . چند روز بعد خونواده پدری دومادم و خود آبجی نازیلا رضایت دادن که اعضای بدن شوهر خواهر به کما رفته مو اهدا کنن . و مدتی بعد یه چند روزی عزا داری کردیم و دیگه حالا از نظر شرعی هم مانعی بر سر راه سکس من و خواهرم نبود . مادرم که خب بیوه بود . فدای این دو نفر بشم من .. با این که دو نفریشون مدام برای هم نوشابه باز می کنن ولی همین که چشمشون به کیرم میفته ته دلشون می خواد که زود تر از اون یکی اونو به دهن بگیرن یا کونشونو بندازن روش .. پایان … نویسنده …. ایرانی