مامان پری و پارسا (۳)

…قسمت قبل

توجه:داستان محتوای تابو داره و طولانیه،پس اگه علاقه ای ندارید نخونید

بهتر شدم،رفتم تو حال چشمم خورد به امیر که داشت با فریاد صحبت میکرد،تو دلم گفتم امیر خان خبر نداری فریاد چجوری رو آبجیت خیمه زده بود و جیغشو درآورده بود،فریاد توام نمیدونی همین امیر که اینجوری باهاش میگی میخندی چند دقیقه پیش چجوری شیره مامانتو کشید و فردا ام واسه کونش نقشه ها داره.
فقط سر من بی کلاه مونده بود.

رفتم نشستم کنارشون. یکمی گپ زدیمو شام آماده شد.
امیر گفت: پارسا حالت خوبه؟ چرا قیافت یه جوریه که انگار خر لهت کرده.

به خودم گفتم بزار حال جفتشونو بگیرم: آره خوبم،خر که لهم نکرده ولی یه صحنه هایی دیدم که نباید میدیدم،سر همون حالم بد شد.
دوتاییشون کپ کردن و هیچی نگفتن،انگار قشنگ بهشون فهموندم چی دیدم،ولی نمیدونستن که منظورم با جفتشونه.
خلاصه بعد از خوردن شام و مراسم کیک و کادو،مهمونا رفتن.
ساعت از ۱ گذشته بود و منم کم کم میخواستم برم که خاله فریبا گفت: کجا،لازم نکرده بری بمون همینجا فردا میری.

اوه راستی امیر با خاله فرشته فردا قرار گذاشتن،چشمم افتاد به امیر که قیافش رفت تو هم،آره دیگه فردا نقشه ها کشیده بود واسه خاله فرشته، به خودم گفتم بمونم شاید تونستم بازم از صحنه های سکسیشون ببینم،یا شایدم اصلا یه جور بهشون بفهمونم که خبر دارم از کاراشون.

فریاد بلند شد گفت: من دیگه میرم.

فریاد یکی دوسالی میشد که تو تهران می رفت دانشگاه و با یکی از دوستاش خونه گرفته بود و اکثرا با هم بودن.

هر کاری کرد نتونست اسنپ بگیره که دیگه کلافه شده بود و میخواست بمونه که امیر گفت: بیا با ماشین ما برو
فریاد: نه دیگه میمونم
امیر: چرت نگو بابا مگه ما این حرفارو داریم.
که فریادم قبول کرد‌.
تو دلم گفتم آره دیگه منم بخوام فردا همچین لعبتی بکنم هرکاری بتونم میکنم تا خونه خالی شه،منه بدبختم فقط به یه جق راضی بودم‌،ولی فدای سر خاله فریبام.البته میتونستم کمی با چاشنی زور و قهر جلوتر برم ولی نمیخواستم خلافه میل خاله فریبا عمل کنم و چیزی بهش تحمیل کنم.

امیر و ریما رفتن تو خونه خودشون بخوابن خاله فرشته ام رفت یه دوش بگیره منم بلند شدم برم پیش امیرینا که گفتم خاله فریبا تنهاست برم پیشش یه سر.
رفتم بالا تو اتاقش که دیدم نشسته رو تختو داره زانوشو میماله،یه شورتک تنگ تا بالای زانوش با یه تاپ آستین حلقه ای سفید که بازو های بلوریش میزد تو چشم پوشیده بود.

نگام کرد و گفت: نخوابیدی پس؟
گفتم: نه،آخه مگه تو میزاری؟
با تعجب گفت: به من چه؟ من به تو چیکار دارم؟
–با اون هیکل سکسیت راه افتادی جلوی من هی اینور اونور میری!
با خنده گفت: بیشعور هیز
–به کسی چه ربطی داره عشقمو نگاه میکنم.
خاله دستاشو باز کرد سمتم رفتم بغلش و بوسم کرد
گفت: ببخشید عسلم نتونستم امروز بیارمت
–فدای سرت یه روز دیگه،بازم زانوت درد میکنه؟
+آره امروز کمی سنگین تمرین کردم،یه ذره ام کار کردم دردش شروع کرده

آخه چند سال پیش از باشگاهش اومدنی یه ماشین میزنه بهش و زانوش کمی آسیب میبینه.

–بده بمالمش بهتر شه
کامل رفت رو تخت و پاهاشو دراز کرد
+مرسی عسلم.

منم رفتم رو تخت کنارش،اووووووف کصش چه بادی کرده بود زیر اون شورتک تنگش،خط کصش از جلوش معلوم بود،تا حالا بهش دست نزده بودم ولی میدونستم مثل پنبست.
زانوشو آروم ماساژ میدادمو چشمم رو پاهای سفیدش بود،انگشتای کشیده پاهاش که لاک قرمز زده بود دیونم میکرد ،کم کم شق کردمو باز حشرم زد بالا،پاهاش انقدر سفیدو بی مو بود و برق میزد که انگار براق کننده زده بود.وای کصش،یعنی میشد اون گوشتو من بزارم لای دندونام؟؟

خاله با خنده گفت: باز دید زدن تو شروع کردی؟
با شوخی گفتم: خاله فکر کنم کصت ضربه خورده!
سریع به لای پاش نگاه کرد
+کو؟؟
-آخه باد کرده
و خندیدم.
+پاااااارسسسسا، مرررض!

زانوشو کمی محکم مالیدم که گفت: آخ یواش پارساا
با شیطنت گفتم: نترس عشقم اولش درد داره یه ذره تحمل کنی جا باز میکنه.
همانطور نگام میکرد،که یه دفعه دوهزاریش افتاد
گفت: بی ادب…
باز خندیدم
گفتم: خاله دست بزنم؟
+به چی؟
با انگشتم به کصش اشاره کردم
+نه!
–چرا نه؟تو چرا به واسه من دست میزنی؟
چیزی نگفت و صورتشو کرد اونور.
–خاله بخدا خیلی نامردی
+همینه که هست
–خاله یه چیز بپرسم راستشو میگی؟
+آره چی؟
–خاله این همه میگی دوسم داری،حاضری واسم همه کار کنی؟
با شک گفت: آره
سریع گفتم: پس لباساتو در بیار!
آب دهنشو قورت داد و نگام کرد
–ها،درنمیاری؟
+چرا دربیارم؟
–میخوام نگاه کنم
+روم نمیشه
–خاله من به خاطر تو همه کار میکنم،حتی حاضرم بهت دست نزنم و از حسم به تو مطمئنم،ولی میدونی چیه؟ تو خودتو تو حست مخفی کردی.
+پارسا تا همینجاشم زیاد جلو اومدیم و یه سری از خطه قرمزارو رد کردیم و همه اینام تقصیره منه،نمیخوام بیشتر جلو بریم.
گفتم: چرا تقصیره توعه؟،خاله هر کاری کنیم با هم کردیم،درضمن به نظر من اصلا کاره غلطی نمیکنیم چون هم من تو رو دوست دارم هم تو منو،حالا حاضری به خاطر من از خط قرمزات بگذری؟
سرشو انداخت پایینو گفت: نمیدونم پارسا نمیدونم،هر لحظه به خودم میگم کاش بچه خواهرم نبودی،کاش از خودم نبودی،کاش…
دستمو انداختم زیر چونشو آوردم بالا و صورتشو بوسیدم
گفتم: با چیزی که نمیشه درست کرد باید کنار اومد.
صورت خوشگلشو گرفتم لای دستام و چشمم رو اون لبای گیلاسیش بود
+پس چطور…
سریع لبمو واسه اولین بار چسبوندم به لباش و نگه داشتم.

فهمیدم هنگ کرده و تعجب کرده.

دست چپمو گذاشتم رو پهلوشو شروع کردم خوردن لباش گرفتن.
اووووف چقدر نرم بود،انگار پاستیل بودن،اصلا مثل لبایی قبلا از دوست دخترم گرفته بودم نبود،انگار یه تجربه جدید و هیجان انگیز بود واسم،یه طعم فوق العاده.
چند ثانیه ای خوردم و ول کردم تا صورتشو نگاه کنم.
یواش گفتم: عاشقتم لامصب.
با کمی زور خوابوندمش و خوابیدم روش
+پارسا گوش کن یه لح…
دستمو گذاشتم دو طرفش و باز شروع به خوردن لباش کردم،
کمی بیشتر خوردم که با دستاش آروم از سینه هام هلم داد عقب.
+پارسا کارمون درست نیست.
دوتا دستاشو گرفتمو با دستام گذاشتم بالای سرش و نگه داشتم
–خیلی ام درسته،دو تا عاشق دارن به هم میرسن
و این سری محکم تر لباشو مکیدم،با دندونم هر از گاهی پایینشو میکشیدم، حالا خاله ام همراهیم میکرد
رفتم تو گردن کشیده و سفیدش که همیشه آرزوم بود میکش بزنم،
شروع کردم به خوردن گردنش،ازدماغش عمیق نفس می کشید،تقریبا دو دقیقه خوردمو ول کردم.
با چشمای خمارش داشت نگام میکرد
از پیشونیش بوس کردمو دستاشو ول کردم و از روش بلند شدم
از اتاق که داشتم خارج میشدم برگشتم سمتش دیدم دستاش همونجور بالا سرشه و زیر بغلش که مثل برق میدرخشه داره با چشمای درشتش نگام میکنه
آروم گفتم: شب بخیر و از اتاق اومدم بیرون
اوف بهترین ۱۰ دقیقه عمرم بود،چه حالی داد،میدونستم دیر یا زود بهش میرسم.

رفتم سمت خونه امیرینا که برقا خاموش بود با همون لباسام رفتم رو مبلو خوابم برد
نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای امیر بیدار شدم که جلوی در با خاله فریبا حرف میزد، ولی باز خودمو زدم به خواب
–من نمیتونم مامان گفتم که دلم درد میکنه
+پس با کی بریم ما؟
امیرم از ترس اینکه مامانش منصرف نشه از رفتن ،یه هوف کشید و گفت: باشه میزارم برمیگردما!!
+باشه.
اومد تو و فکر کنم داشت لباساشو می پوشید و یه ذره طول کشید خاله فریبا درو باز کرد یه هییین کشید.
+پس پارسا چرا رو مبل خوابیده امیر؟اونم با این لباس؟
–منچه بدونم مامان منم خواب بودما
خاله صدام کرد: پارسا؟پارسا؟ و تکونم داد
الکی بیدار شدمو با صدای خواب آلود گفتم: بله؟
+خاله چرا اینجا خوابیدی؟پاشو پاشو کمرت درد میگیره
–نه خاله خوبه
از دستام بلندم کردو گفت: پاشو عزیزم پاشو ببرمت رو تخت.
بلند شدمو چشامو نصفه باز کردم،خاله منو داشت می کشوند سمت اتاق خواب
+بیا خاله،اول لباساتو عوض کن بعد بخواب
–نه خاله حال ندارم خوابم میاد
آروم گفت: عزیزم اذیت میشی
–خوبه نمیخوام
+باشه عسلم بخواب، حداقل شلوارتو بزار در بیارم راحت باشی.
به پشت خوابیدم و خاله اول لباسمو کمی داد بالا و کمربندمو باز کرد،زیپمو باز کرد، شلوارمو کشید پایین که شرتمم باهاش اومد،کیرم نیمه شق بود، بادستای نازش کرد تو شورتمو داد بالا و دکمه های پیرهنمم باز کرد،یه بوس از سینم کرد و رفت.

لامصب هر لحظه داشت بیشتر منو وابسته ی خودش میکرد.

ساعتو نگاه کردم که ۹ بود و تو فکر بودم که خوابم برد
چشامو باز کردم دیدم ساعت ۹:۳۰،واااای خوابم برده بود.
سری بلند شدم و مثل فشنگ رفتم حیاط، اخیش ماشینم نبود یعنی امیر نیومده بود.
یه ذره تو حال نشستم،چون ترسیدم دراز بکشم خوابم ببره که یدفعه در باز شد.
ایول امیر اومد چه سکسی ببینم من. سریع برگشتم تو اتاق خودمو زدم به خواب.
اومد تو اتاق،فکر کنم رفت سمت کشو لباساش،صدای برداشتن قرص اومد انگار یه قرص از تو ورقش درآورد.
ای عوضی! میخواست حسابی بکنه که قرص انداخت،دوتایی یه قرص گرفته بودیم که اورجینال بود،فقط یه ساعت بکوب تلمبه میزدی.
رفت بیرون و در خونه رو بست.
زود بلند شدم رفتم دم پنجره دیدم رفت بالا
منم پشت سرش رفتم بیرون.حدس میزدم که میرن بالا تو اتاق.
پشت در خونه گوش وایسادم،صدایی نمیومد یواش رفتم تو،
حدسم درست بود،رفته بودن اتاقه خاله فریبا
گاماس گاماس از پله رفتم بالا که در اتاق خاله فریبا اینا بسته بود
حتما تو اون اتاق بودن، نزدیک شدم به در، گوشمو چسبوندم
+امیر آب آوردی؟
–یادم رفت،بزار میارم حالا
+امیر بخدا کبود کنی بدنمو من میدونم با توآ
–تو فعلا واسه منی، هر کاری بخوام میکنم باهات
+چرا اسپری بی حسی آوردی؟؟؟؟؟؟؟
–خب بده میخوام دردت نیاد
+باز نرو رو مخم امیر،گفتم از پشت نمیدم
–نمیدی، من میکنم
+امیر باز بهت رو دادما،یه کار نکن مثل سری پیش به غلط کردن بندازمت،پس رو اعصابم نرو گفتم از پشت نه
–باشه بابا ببخشید.

سریع از تراس یه صندلی آوردم و رفتم روش.

امیر عوضی کامل لخت بود
دراز کشید رو تخت و شهوت بار گفت: بیا دیگه خاله.

امیر بدنش خوب بود. کیرش ۱۵/۱۶ سانتی بود و به سبزه میزد
خاله که موهاشو داشت میبست رفت رو تختو نشست زیر پای امیر و کیرشو گرفت دستش
–اخخخ خاله دل کیرم واسه دستای نرمت تنگ شده بود
خاله اول از سرش یه لیس زدو یواش کرد تو دهنش
–اوففف قربون اون دهنت بشم عشقم
امیرم با دستاش هی لپا و سر خالرو نوازش میکرد
–اخخخخ تا ته برو خاله تا ته
–جووون بخور بخور کیرمو بخور،کیر عشقتو بخور
تقریبا دو دقیقه خورد و هی در می آورد لیسش میزد و باز میکرد تو دهنش.
وای آب من همین الان داشت میومد.
امیر با دستاش سر خاله رو گرفتو بزور تا ته کرد تو دهنش که خاله اوق زد
+چته حیون خفه شدم،میکنمشا!!!
–چرا باز وحشی شدی؟ وحشیه من.بکنیش که دیگه بی کیر میمونی،بیا بالا بیا.
خاله رفت رو امیرو شروع کردن لب گرفتن از هم،امیر همینجور که لب میگرفت نیم تنه خاله رو از سرش درآورد و با دستش اون کون سکسیشو از رو شلوارک نازکش میمالوند و معلوم بود شورت نپوشیده.امیر از کمر خاله گرفتو چرخید و برعکس شد و خوابید رو خاله، از گردنش شروع کرد به خوردن و رفت تا روی ممه هاش.

کثافت چه ملچ ملوچیم راه انداخته بود،سریع با گوشیم که همراهم بود یه فیلم چند ثانیه ای واضح گرفتم.

رفت پایین و شروع کرد از روی شکمش لیس زدن و رسید به کصش،کش شلوارکشو گرفتو یواش یواش دادش پایین
–اوووووووف زدی که همرو،چه سفیدم شده قربونش برم.

راستم میگفت خاله فرشته کامل به کصش صفا داده بود و برق میزد. کثافت امیر چه لیسی میزد کصشو ،خاله فرشته که با یه دستش سره امیرو فشار میداد به خودش با اون یکی دستش ممشو میمالید و دیگه معلوم بود حشر بهش غلبه کرده،امیر کثافتم غرق تو کص لیسی بود و هی با انگشتاش باهاش ور میرفت، دیگه خاله فرشته رو دیوونه کرده بود.
خاله که صداش انگار از ته چاه در میومد گفت:بسه ب ب ب بکن دیگه
–چی؟
خاله اینبارم یواش گفت: بکن دیگه
–چی میگی عزیزم نمیشنوم؟
+امیر اذیت نکن،بکن دارم میمیرم
–حالا حالاها باید انتظار بکشی خاله جون
+امیر اذیت نکن جون مامانت بکن
–خاله سری بعد اومدی بریم پشتتو تتو بزنیم؟؟
+امیییییییر
-بریم؟؟
+خاله ام با کلافگی گفت: آره، باشه میریم بکن فقط
–بگو به جون امیر
+به جون امیر
–راستی یه ماه میمونی دیگه درسته؟
+امیر به جون تو،به جون هرکی دوست دارم،از این به بعد هر کاری بگی میکنم خوبه؟

خاله هی به خودش میپیچید،معلوم بود خیلی حشریه

امیرم یه بوس از کنار کصش کرد و بلند شد پاهای خاله رو انداخت دور کمرش و کیرشو با دست تنظیم کرد و یواش هل داد تو و همینجور که جلوتر میبرد خوابید رو خاله
+آهههههههههههه
–جوووون،خوبه؟
+آرررره آخخخخخ،خیلی
–دیدی چجوری بلدم این اسبه چموشو رام کنم؟. تو فقط واسه منی دیگه با پرویز نمیخوابیا خب؟
+ب ب ب باشه.

کثافت خوب میدونست چیکار کنه، دیگه آهای یواش خاله به جیغ تبدیل شده بود. چقدر حشری بود خاله فرشته و نمیدونستم.
امیر عوضی قرصو انداخته بود و مثل اسب تلمبه میزد با اینکه تقریبا نیم رخشون به من بود ولی میدونستم تا ته میکوبه تو خاله، خاله دیگه حرف نمیتونست بزنه چشماشو نصفه بسته بود و دهنشو باز،فقط ناله میکرد، که یه دفعه لرزید و ارضا شد و امیرو محکم چسبوند به خودش،امیر اهمیت ندادو همینجور داشت تلمبه میزد.
بعد چند دقیقه کیرشو کشید بیرون و یه هوف کشید.
خاله بعد از در اومدن کیر از کصش یه وااای گفت و خودشو ول کرد رو تخت،خیس عرق شده بود،و نفس نفس میزد.
–برگرد قمبل کن
+عزیزم وایسا چند دقیقه، آب میاری؟
–برگرد،میخوام باز آبه خودتو بیارم
+امیر بخدا تمام جونم خستس بزار یه ذره استراحت کنیم واسه تو ام خوبه. باشه عزیزم؟

این لندهور کاری با خاله کرده بود که خاله مثل بره رامش شده بود.

–نه من خوبم،قمبل کن، حالا خیلی کار داریم،بدددو
خاله مظلومانه گفت: امیر یه ذره…
که امیر با دست محکم برش گردوند و خاله ام که دید راهی نداره قمبل کرد. اوووف لعنت بهت امیر چی داری میکنی تو.چه کونه گوشتی و سفیدی داشت خاله،وسط رونای به هم چسبیدش کصش قلمبه زده بود بیرون،
بعید میدونستم امیر بی خیاله این کون بشه امروز.
امیر کیرشو رو کص خاله چند بار بالا پایین کرد که صدای جلغ ولغش در اومد،خاله ام از حرکت شکمش معلوم بود که داره نفس نفس میزنه و آرنجاشو ستون کرده بود و سرش کامل پایین بود. که گفت: امیر حداقل…
که امیر یه دفعه تا ته ول کرد تو کص خاله. خاله فرشته جیغش در اومد
+آیییییییییییییی امییییییییییر
-چیه؟
+یواااااش یه ذره
-هیییس،حالا حالاها باید تحمل کنی.
و همینطور تلمبه زد
+واااااای مامااااان،ااااااخخخخ،آههههههه

امیر انقدر اسپنک به کون خاله زده بود که دیگه سرخ سرخ بود کونش،کثافت رفت رو پاهاشو کامل نشست رو کون خاله و مثل خر تلمبه میزد تو کصش.

چند دقیقه ای زدو خاله گفت: امیر تورو خدا دارم میمیرم،جون من،جون هرکی دوست داری یه ذره صبر کن،دارم اذیت میشم.
امیرم که همچنان می کوبید تو کس خاله بالاخره کشید بیرونو یه چک به کون خاله زد و اومد پایین.
خاله همونجوری رو شکم خوابید و یواش گفت: یه ذره آب میاری؟
امیرم دستشو از کس خاله کشید و رو سوراخ کونش نگه داشت و ور رفت باهاش که خاله کونشو سفت کرد و دستشو آورد عقب و باز گفت:امیییر آب.

من جنگی اومدم پایین و با صندلی رفتم تو تراس بود‌.

اووووووف پسر چه سکسی دیدم،امیر بزار تنها گیرت بیارم شلوارتو در میارم کثافت، منو امیر از همه چیه هم خبر داشتیم و همه چیمونو بهم میگفتیم.نمیدونم چرا بهم نگفت این قضیه رو. البته به خودم گفتم عوضی تو مگه گفتی بهش که کیرتو میدی دست مامانش؟

امیر پارچ به دست وکون لخت اومد و رفت تو اتاق و درو قفل کرد،منم صندلیو ور داشتمو باز اومدم پشت در. رفتم رو صندلی که دیدم خاله کمرشو اورده بالا و از لیوان داره آب میخوره.قرمز شده بود.امیر که بالا سرش وایساده بود دست انداخت سینه خاله رو گرفتو نوکشو فشار داد.
+امیر یه ذره امون بده
–اخه مگه میشه عزیزم،دست خودم نیست که انقدر سکسیی نمیتونم، امروز میخوام کباب کنم بخورمت.
+امیر فریبا اینا نیان؟؟؟
–نه نترس تا نهار اونجان
+یه زنگ بزن مطمئن شو
–خاله ول کن یکم بخور حالا
+امیر بخاطر من، میترسم بیان یدفعه
–أه باشه
گوشیشو از رو میز ورداشتو زنگ زد و گذاشت رو اسپیکر چند تا بوق که خورد خاله فریبا جواب داد : جانم مامان؟
امیر: مامان سلام کجایید؟
خاله فریبا: خونه مادرجون،رسیدی تو؟
امیر: آره
خاله فریبا: نگفتم رسیدی زنگ بزن
امیر: یادم رفت
خاله فریبا: پارسا رو بیدار کن نذار گشنه تشنه بخوابه
امیر: باشه کی میای؟
خاله فریبا: دیگه نهارو بخوریم میایم
امیر: باشه مامان کار نداری؟
خاله فریبا: نه مامان مواظب باشید و قطع کرد.

واااااای صدای خاله فریبا رو که شنیدم،یاد بدنش افتادم،به نظر من از خاله فرشته خیلی بهتر بود چون خاله فرشته بدنش به نرمی میزد ولی خاله فریبا به واسطه باشگاهش بدنش سفت بود و شکمش خشک و سینه هاش مثل سنگ.آبم اومد هوووووف، با دستم جلوشو از رو شورت گرفتمو پخش کردم که نپاشه بیرون.

–بیا دیدی خاله تا نهارو نخورن نمیان،یعنی تا ۳/۴ ساعت بکوب میکنمت
+پارسا چی؟
–پارسا ام مثل خرس خوابه
+امیر،جون من قرصی چیزی خوردی؟؟ راستشو بگو
–آره عشقم، اگه نمی خوردم جلوم لخت میشدی آبم میومد که
خاله مظلومانه گفت: امیییر نداشتیما،اینجوری که میترکه کصم
–عشقم مگه فقط کصته؟
خاله که دیگه واقعا فهمیده بود کارش تمومه گفت: امیر ما با هم قرار…
که امیر کیرشو با دست گذاشت رو لبایه خاله فرشته
–هیس فعلا بخور تا خیس شه، حرف اضافه موقوف.
خاله دستاس ستون بود رو تخت و با سرش عقب جلو میکرد،
امیر کشید بیرونو رفت رو تخت،نشست رو رونای گوشتی خاله و چند تا محکم زد رو کون خاله که مثل ژله لرزیدن،آنقدر زده بود که دیگه کون خاله سرخ شده
+نزن امییییر
امیر کیرشو گذاشت رو کس خاله و کامل خوابید روش،اوووف کونه خاله فرشته پرس شد و از بغلا میزد بیرون، شروع کرد محکم و وحشی تلمبه زدن.

+اخخخخ ارووم وحشی چته؟، بلند شو اصلا نمیخوااام
–ببین خاله میدونم سخته اینجور سکس واست و شاید تا حالا تجربش نکردی،ولی اگه منو دوست داری تحمل کن همین یه بار فقط،منم قول میدم از این به بعد دیگه قرص نخورمو هرکاری تو بگی بکنم توسکس. باشه؟،مرگ امیر؟
خاله چیزی نگفت و روشو کرد اونور مثلا قهر کرد.
امیر کونشو بلند کرد و هرچی زور داشت کیرشو کوبوند تو کس خاله و مدام هی تکرار میکرد
–باشه جواب نده، ببینم آخر کی به التماس میفته،تازه نصفه راهو اومدیم.
دستای خاله رو گذاشته بود بغلشو روش کامل خوابیده بود و از شونه هاش گرفته بود،خاله ام جم نمیتونست بخوره و فقط ناله میکرد، با یه دستش از گردن خاله گرفت و صورتشو کرد سمت خودش و گفت: جوووون نمیدونی چیکار کرده این کصو کونت با من،امروز تا پارشون نکنم ولت نمیکنم،فهمیدی جنده؟

اوه به خاله گفت جنده؟؟؟!!!،گفتم خاله الاناس که بلند شه و پارش کنه ولی چیزی نگفت و فقط جیغو ناله از گلوش میداد بیرون.

امیر عوضی چه میکرد،میدونستم از حشر زیاد داره اینجوری با دستور و خشن خالمو میکنه.آخه همیشه میگفت خیلی دوست داره تو سکس خشن باشه ولی میترسه طرف مقابلش خوشش نیاد،کثافت گذاشت با کسی ام انجام داد که مطمئن بودم خوشش نمیاد بهش دستور بدی،کلا سه تا خواهر همینجوری بودن ولی خاله فرشته بیشتر.
امیر از رو خاله بلند شد
–برگرد و کش موهاتم باز کن
خاله کش موهاشو باز کرد و موهاش پخش شد و برگشت، اوه تازه اثر میک زدنا و چلوندنا رو سینش معلوم شد،سرخ سرخ بودن.

امیر رفت رو شکم خاله و سینه های خاله رو چسبوند به هم و کیرشو گذاشت لاشون
–باز کن دهنتو
خاله نگاش کرد و باز نکرد
امیراز چونش محکم گرفت و گفت: باز میکنی یا به زور باز کنم جنده؟
خاله باز کرد دهنشو و امیر ممه هاشو با دست به هم فشار داد و از تو ممه هاش کیرشو میکرد تو دهن خاله، رفت سمت کصش،کیرشو گذاشت توشو پاهای خالرو باز انداخت دور کمرش و تند تند تلمبه میزد
–اوووووخ چه کصی دارم میکنم من،کص سفیییید خودمی توووو
میدونی چقدر منتظر امروز بودم که جرت بدم اینجوری
+آیییییی اخخخخخ آخخخخخخ
–آره اخو اوخ تو در میارم، پارت میکنم جنده تازه اولشه
خاله فقط آهو ناله میکردو جیغ میزد.
امیر دستای خاله رو با دوتا دستاش گرفت و گذاشت بالا سرشو خوابید روش و آروم جلوی صورتش حرف میزد که من نمیشنیدم ولی خاله بازم جواب نمیداد
–پس حرف نمیزنی نه؟
پاهای خاله رو گرفتو هر چقدر زور داشت خم کرد سمت شونه هاش و دستای خودشو ستون کرد و باز خوابید روش.

اوه خاله رو تا کرده بود کثافت،عاشق این پوزیشن بودم.

باز محکمو رگباری شروع کرد کردن،خاله دیگه نمیدونست چیکار کنه،صورتشو جمع می کرد،آه میکشید،جیغ میزد،تختو چنگ میزد،فکر کنم چهار پنج دقیقه بود که محکم میکوبوند تو کص خاله که خاله یدفعه داد زد: باااااشه امییییییر،بااااشه،پارمممم کردددددی پدددددسگ یوووواش.تو روووو خدا، تو روخدا بس کککککن، اصلا نمیخوام بلند شو از روووووم.
امیر پاهای خاله رو ول کرد و از روش بلند شد.
-جووووووووووون دیدی بالاخره به التماس میوفتی جنده، چی چیو ولت کنم،هنوز به حد پارگی نرسیدی!
+امیییییر دارم میمیرم بسسسسه نفسم درنمیاددد
–خفه شو گفتم، بخدا یه بار دیگه حرف بزنی کل بدنتو خونی میکنم جنده، فهمیدی؟؟
گلوی خالرو فشار داد و گفت: با توام میگم فهمیدی یا نه؟؟؟؟
خاله با بغض گفت: آره، ولی امیر بخدا دیگه نمیزارم سمتم بیای،اینم آخرین سکسمونه حالا ببین
باز گلوشو فشار داد و گفت: خفه شو یه بار دیگه از این غلطا کنی خفت میکنماااااا، تو دیگه جنده منی،از این به بعد هر کاری گفتم میکنی.

بلند شد و از رو پاتختی اسپری بی حسیو ور داشت، خاله ام ولو بود رو تخت و از نفس نفس شکمش بالا پایین میشد،کصش سرخ سرخ شده بود
+واااای مامان،بسه امییر بزار واست بخورم ارضا شی.
امیرم رفت سمت خاله فرشته و گفت: برگرد ببینم چی بسه کونت مونده حالا،اونم باید بازش کنم،برگرد بدو
خاله فرشته مظلومانه گفت: امییییر بخدا دیگه نمیتونم،همه بدنم درد میکنه،دارم اذیت میشم.
–دیشب گفته بودم میخوام جرت بدم فکر کردی شوخی میکنم
+باشه،حداقل بزار لای پام،بخدا دیگه درد دارم جون ندارم تکون بخورم
–خفه شووووو برگرد بهت گفتم، باز میخوای به زور برت گردونم؟
خاله آی آی کنان به زورو زحمت برگشت و رو شکم شد
+امیر حداقل از پشت نه
–هیسسسس گفتم،جوووون ببین چه کبودش کردم برات، دیگه بخوای ام نمیتونی بری خونتون چون اینجور که من میبینم کبودیای بدنت تا یه ماه دیگه ام هست،زیاد حرف بزنی گردنتم مثل بقیه جاهات میکنم که آبروت بره هااا

راستم میگفت بدن خاله کبود کبود بود.

امیر نشست رو رون خاله و یه تف گنده انداخت رو سوراخ کونش
و انگشت اشارشو یوااش کرد تو
خاله گفت: آیییییییی و خودشو سفت کرد
–شل کن
+امیر همه وزنتو انداختی روم، پاهام درد گرفت،بلند شو از روم،من میگم درد دارم باز تو کاره خودتو میکنی،اصلا میفهمی چی میگم؟
–نه تا این کونو باز نکنم نمیفهمم،شل کن گفتم
+نمی کنممم ولمم کن پدسگگگگگ
–نمیکنی؟؟ مگه دست توعه؟، باشه منم میخواستم بی حسی بزنم، با اینکارت همینجوری میکنم تا پاره شی تا دیگه این جوری جواب منو ندی،
امیر زد رو کون خاله باز گفت: شل نمیکنی دیگه؟
خاله خودشو شل کرد. امیر انگشت وسطشم کرد تو، خاله سرشو برگردوند که موهاش پریشون جلوی صورتشو گرفته بود با دست زد کنار و التماس گونه گفت: شل کردم دیگه حداقل اسپری بزن
-هیییییس خفه شو به تو خوبی نیومده

تقریبا دو سه دقیقه ای با سوراخ خاله و رفت و انگشتاشو یکم کرد تو و در آورد، بلند شدو دستشو آورد جلوی لب خاله گفت: تف کن!
خاله ام تف کرد امیر تف خودشم اضافه کرد و مالوند به کیرش و تنظیم کرد رو سوراخ خاله
خاله با التماس گفت: توروخدا اسپری بزن امییییییر
–گفتم هیس،به خدا کردنی خودتو سفت کنی به زور میکنم تو جر بخوری ولی اگه شل بگیری یه جور میکنم کم درد بکشی،فهمیدی جنده خانم؟
خاله چیزی نگفت
–با تو بودم فهمیدی؟
بازم خاله چیزی نگفت
–باشه الان بهت میگم خودت خواستی…
خاله با حالت گریه گفت: آره فهمیدم،فهمیدم،بااااشه
–آفرین حالا شد هرچی گفتم سریع جواب بده،تو چیه منی؟
+نمیدونم،چیتم؟
–جنده منی،آره؟
+آره
–چیه منی؟
+بس کن امیر حال ندارم
امیر محکم زد رو کون خاله و گفت: گفتم چیه منی؟
+جندت
–آفرین حالا شد.

یواش کیرشو هل داد تو اون کون تنگ.
خاله از تو سینه محکم یه خرناس کشید و محکم ملافه تختو با دستاش گرفت
+آیییییییییییییییی، امیر م م م مردم، بخدا نمیتونم،بکش بیرون،خواهش میکنم اخخخخخ
–هیییس حرف اضافه نزن باید تحمل کنی جنده ی من ، چند وقته از کون ندادی؟
+نزدیک ی ی ی سا سال
–الان داری چیکار میکنی؟
+امیر درد د د د د دارم خواهش میکنم
–نگاه خودت میگی جرم بده. گفتم داری چیکار میکنی؟
+اخخ آییی ک ک کون ممممید د د م
–به کی؟
+ب ب به امییر
–درد داره؟
+خخ خخ خیلی
–جوووون آبجیت کجاست ببینه دارم رو تختش خواهر شو جرواجر میکنم،شما خواهرا همتون کصید

کثافت هر جور شده بود بالاخره تا ته کرد تو کون خاله،یواش عقب جلو میکرد هر از گاهی اسپنک میزد.

خاله که دیگه از درد اشکش در اومده بود گفت: بسسسسسسه امیر جون هرکی دوس داری تمومش کن، دارم از حال میررررم.
امیرم محل نداد و باز یواش یواش عقب جلو میکرد،که کلا در آورد
+آخ مامااااان،آخیییش
–چی چیو آخیش،هنوز مونده،میخوام کرم بزنم خشک شده
+امیییییر، به زور کرده بودی توم،چرا درآوردی؟ الان باز باید تحمل کنم
–پس چی که باید تحمل کنی جنده تازه اولشه،میخوام خونی کنم سوراختو
+امیر توروخدا،دیگه دارم از حال میر…
–خفه شو باز شروع نکنا.

امیر کرمو برداشت و اومد پشت خاله و شروع کرد کرم زدن به کیرشو سوراخ خاله
_جون نگاه چه نبضی میزنه
باز کیرشو یواش کرد تو کونش
+آخخخخخخخخ،وایسا یه ذره
امیرم توجه نکردو تا ته داد تو خاله
+آیییییییییییییییی،چتتتته؟
–جووووون
خاله دیگه جیغ میزد و التماس میکرد
امیرم دیگه سریع تر تلمبه میزد.
چند دقیقه ای زد و گفت: داگی شو، هر چی به حرفم گوش کنی زود تر تموم میشه، پس بدو
خاله ام مثل آهویی که زیر دستای شیره،بدون هیچ حرفی قمبل کرد
امیرم از دو طرف کونش گرفتو محکم کشید و باز کرد و گفت: با دستات باز نگهش دار،ول کنی مثل اسب میکنمت.
خاله لپای کونشو کشید و باز کرد
–هنوز خیلی مونده تا کامل گشاد شه،پنج شیش بار که اینجوری بکنم میشه غار،جوووون
و شروع کرد تلمبه زدن.
این سری محکم تر از قبل میزد، شلپ شلپ صدا بود که تو اتاق پیچیده بود
+آیییییییییی، آخخخخخخخخ،پارررره شدممممم مااامان،تورووووخدا امیییییر!!! مررررردم،جووون هرکی دوس داری.
خاله دیگه به معنای واقعی جر خورده بود، دلم بهش سوخت یه لحظه.
امیر ۷/۸ دقیقه ای بود که میکرد و گفت: آخراشه دیگه جنده!
_شوهره زن جندت میدونه داری کون میدی؟؟
خاله چیزی نگفت فقط آه و ناله میکرد
–باتو ام میگم شوهره زن جندت میدونه داری به من کون میدی؟؟
+آخخخخخ،نمیدونم،نه
-شوهرت زن جندس آره؟
+آییییی،آخخخخ،آررره آره
-درد داری؟
+آره،بسسسه امیییر
-گندس کیرم؟؟
+آره خیلی،امیر بیاررر آبتو
-جنده ی کیی؟؟
+بیاااااار توروووووخدا بیاااااار حالم بده،دارم بالا میارم
–تا جوابامو ندی خبری از اومدن نیست
+آره،نه،نمیدونه،من جنده تو ام،جندتم،خوبه؟،بیااار آبتو حالم داره به هم میخورررره
_حالاشد.
امیر کیرشو کشید بیرون، اوووووف کونه خاله باز شده بود و به مقدار خیلی کم خون اومده بود
-جووووووووون
همونجوری کرد توکصشو موهای خالرو گرفتو محکم کشید، خاله ام بزور نفس میکشید.
+امیییر ن ن نریزی توم
امیرم نفس زنان گفت: میخوام آ آ ب ب بت بدم،همشو میریزم توت،به تو ام ربطی نداره.
و محکم خرناس کشیدو خوابید رو خاله و خودشو فشار داد رو خاله
+آیییی سووووختمممم.
–جووووون
دیوث بالاخره آبشو آورد و ریخت تو کص خاله،جفتشون خیس عرق بودن و نایه بلند شدن نداشتن.
امیر بعد از یه دقیقه بلند شد به پهلو خوابید کنار خاله و نوازش هاشو شروع کرد،از ترس کونش بود،کثافت تازه فهمیده بود چجوری کرده خاله فرشترو
–آب میخوای عشقم بیارم؟
خاله چیزی نمیگفت و صورتش اونور بود
–میخوای عزیزم؟
–خاله آب میخوای بیارم؟
خاله ام صداشو برد بالا و گفت: خفه شو امیر خفه شو فقط.

چشمم خورد به کص خاله که،اووووف آب سفیدو غلیظ امیر از توش یواش داشت میریخت.
+پاشو این گند کاریتو تمیز کن کثافت.
امیرم مثل غلام حلقه به گوش سریع بلند شد از کنار تخت دستمال کاغذی برداشت و شروع کرد تمیز کردن خاله و همینجور تمیز میکرد و بدن کبودخاله رو میدید،با بغض گفت: غلط کردم خاله،ببخشید،دست خودم نبود بخدا.
+خفه شو پدسگگگ عوضی کل بدنم درد میکنه،کبودم کردی بی پدرررره حرومزاده.
امیرم بعد از تمیز کردن خاله فرشته با یه کپه دستمال کاغذی بلند شد.
خاله که یه ذره حالش جا اومده بود نشست رو تخت و سرشو با دستاش گرفت، معلوم بود که سوراخاش درد گرفته چون موقعی که بلند میشد صورتشو جمع کرد و یه آخ گفت.امیرم که خایه کرده بود آروم نشست بغلشو گفت: خاله به خدا سریه بعدی دیگه از این غلطا نمیکنم ببخشید و دستشو گذاشت رو شونه خاله که خاله دستشو پس زد و با عصبانیت گفت:از جلو چشام گمشو امیر، به خدا یکی این بلا هارو سرم میاورد همه کسشو میاوردم جلوش،حتی شوهرمم اینکارارو باهام نکرده بود ولی آخه با تو چیکار کنم عوضی؟

–خاله دیگه تکرار نمیشه بخدا…
+دیگه کلا تکرار نمیشه،از اولشم اشتباه بود اینکارامون،تخم سگ نگاه چیکار کردی بدنمو،بخدا امیر ی بار دیگه سمت من بیای میدونم با تو فهمیدی؟؟؟
–خاله گوه خوردم اصن خوبه؟ هر کاری بگی میکنم از این به بعد
خاله دستشو آورد بالا و با پشتش محکم زد تو صورت امیر
+بسه دیگه انقدر بغل گوش من وز وز نکن گمشو بیرون
امیرم با دست، صورتشو گرفت و یه ذره اشکی که از چشماش اومده بود و پاک کردو پاشد لباساشو بپوشه.

نه به این چند دقیقه پیش که دلم واسه خاله فرشته سوخت،نه ام به الان که دلم به امیر سوخت،معلوم بود خاله فرشته خیلی عصبانیه.بله امیر آقا اینجوری میکنی،اونم کیو خاله فرشته رو،اینجوریم به گوه خوری و گریه میفتی.
+اتاقو تختو مرتب کنیا همینجوری عین گاو نری
امیرم همینجور که داشت شلوار پاش میکرد یه چشم یواش گفت.
منم صندلی رو گذاشتم جاشو برگشتم پایین تو حیاط.

اووووف تا حالا همچین سکسی ندیده بودم. رفتم شورتمو درآوردمو یکی از شلوارکا و شورت و تیشرت امیرو پوشیدم و اومدم بیرون.شرتم که آبکیری بود و آبم دیگه خشک شده بودو گذاشتم تو داشبورد ماشینو رفتم بالا تو خونه.
+امیر،خاله خونه اید؟؟
امیر از تو آشپزخونه اومد بیرون گفت: آره پارسا اینجام.
رفتم پیشش دیدم داره میزو میچینه
+نهار چیه امیر؟
–از بیرون سفارش دادم بیارن
+آهان.خاله فرشته کو؟
–نمیدونم فکر کنم رفت حموم
+امیر صورتت چیشده
–چی شده؟
+انگار خوابوندن تو گوشت
امیر کمی هول کرد و گفت: نه حتما رو صورتم خوابیدم قرمز شده.

تو دلم گفتم آره جون عمت.

برگشتم دیدم خاله داره لنگ لنگان از پله میاد پایینو یه دامن راحتی پاشه و یه تیشرت که تا گردنشو میپوشوند.خاله تا منو دید سعی کرد درست راه بره که مثلا من نپرسم چیشده
+سلام خاله فرشته
_سلام عزیزم خوبی؟ خوب خوابیدی ؟

مگه شما گذاشتید…

+آره خاله جون
اومدو نشست کنار من
معلوم بود دوش سریع گرفته که فقط حالش جا بیاد
+خاله حالت خوبه؟
خاله سریع گفت : آره عزیزم خوبم
گفت: آخه یه جوری شدی انگار کوه کندی.و خندیدم
امیر سریع گفت: داره میگه خوبم دیگه تو چرا…
خاله ام سریع گفت: به تو چه مگه از تو پرسید؟
و امیر دهنشو بست
+آره عزیزم خوبم، پس چرا میز چیدید؟
_امیر چیده
امیر گفت: منتظر غذاییم
غذا اومدو امیر رفت گرفتو آورد،میخوردیمو من فقط فکرم رو سکس این دوتا بود و با اینکه آبم اومده بود ولی حشر داشت منفجرم میکرد
خلاصه ناهارو خوردیم،خاله رفت بالا که بخوابه
منم رفتم تو حال و لش کردم رو مبل.
.
.
.
‌.
.
+پارسا،پارسا جان پاشو خاله،پاشو کمرت درد میگیره
چشمامو باز کردمو دیدم خاله فریبا بالا سرمه
–بله خاله
+پاشو خاله ما داریم شام میایم خونتون پاشو بریم
–خاله ول کن بزار بخوابم
+باشه حداقل برو بالا رو تخت من بخواب
رفتم رو تخت خاله فریبا اینا خوابیدم.

چشمامو باز کردم دنباله گوشیم بودم که ببینم ساعت چنده،ساعت ۴صبح بود،دیدم خاله فریبا خوابیده بغلم،چراغه شب خوابو روشن کردم و بلند شدم درو از پشت قفل کردم،چشامو کمی مالوندم که بهتر ببینم،پتو رو تا رونای خاله کشیدم پایین،خاله پشت به من به پهلو خوابیده بود،نشستم کنارش و نگاش کردم،لامصب مثل عروسک شده بود تو خواب،موهاش کمی جلوی صورتشو پوشونده بود با دستم زدمشون پشت گوشش و صورتمو بردم جلو از لپش بوس کردم،یه تاپ آستین حلقه ای پوشیده بو با شلوارک،خوابیدم سر جام و از پشت بغلش کردم،شروع کردم گردن و صورشو بوس کردن،موهاشو بو میکردم و لذت میبردم.

با خاله زیاد رو یه تخت خوابیده بودم ولی این دفعه با همه دفعه ها فرق میکرد چون این دفعه یه حس دیگه بهش پیدا کرده بودم،باز بوسش کردم که احساس کردم چشماشو باز کرد

+امم، پارسا چیه؟
–هیچی عزیزم بخواب.
چیزی نگفت،دستامو انداختم دور شکمش چسبوندمش به خودم،واای چقدر حس خوبی بود،تاحالا تجربش نکرده بودم
یدفعه به ذهنم رسید که اگه تاپشو در بیارم و تیشرت خودمم دربیارم تن لختشو حس میکنم،جان چه کیفی میده اونجوری‌.

باز شروع کردم بوس کردنش که بیدار شه
+اممم،پارسا بزار بخوابم
–بخواب عشقم کاریت ندارم که،فقط میخوام تاپتو در بیارم راحت تر بخوابی
دستمو کردم زیر تاپش و بدن لختشو لمس کردم،تاپو کشیدم بالا که خاله ایندفعه کامل هوشیار شد
+پارسا چیکار میکنی؟بخواب دیگه
–هیچی عشقم،میخوام تاپتو دربیارم راحت تر بخوابی
+پارسا بزار بخوابم راحتم
–عشقم میدونم راحتی،میخوام راحت تر باشی
چیزی نگفت و منم شروع کردم پیش روی کردن که تا بالای سینه هاش آوردم
+پارسسسا بی خیال شو دیگه،خوابم می آد
–باشه عشقم،ولی میشه درش بیاری؟ میخوام گرمای بدنتو حس کنم به خدا کاری ندارم،جون پارسا،همین یه بار

خاله ام کلافه بلند شد و سریع تاپشو در آورد و باز به پهلو پشت بهم خوابید.
منم تیشرتمو درآوردمو خودمو از پشت چسبوندم بهش و دستمو انداختم دور شکمش،واای بهترین حس دنیا بود،کمره لختش همراه با بند سوتینش چسبیده بود به سینه و شکممو گرمای بدنشو حس میکردم،با انگشت شصتم خیلی ملایم و آروم نافشو نوازش میکردم و تو گوشش زمزمه کردم: فدات بشم زندگیم،وقتی اینجوری بغلت میکنم بهترین حسه دنیارو دارم،دوست دارم همیشه بغلم باشی،دوست دارم زنم بشی،دوست دارم همه چیزو باهات تجربه کنم،تو بهترین معشوقه دنیایی واسم،چرا نمیذاری بهت برسم؟،چرا نمیزاری وجودمو باهات یکی کنم؟،اگه فکر کردی همیشه اینجوری میمونه کور خوندی،اول آخر که باید مهرمو بزنم به تنت عشقم.
باز بوسش کردم و با دستم شکم سفت شو میمالوندم و محکم میچسبوندمش به خودم،قشنگ کونشو حس میکردم که مثل پنبه بود،میخواستم دستمو ببرم بالا تر رو سینه هاش که گفتم ول کن بزار بخوابه.

چشمامو باز کردم و دیدم آفتاب بیرونه و خاله کنارم نیست،یه ذره نشستم رو تخت که آپدیت شم چون گیج گیج بود‌م.
خاله فریبا یه دفعه با یه نیم تنه فوق جذب قهوه ای و یه شلوارک جلوم ظاهر شد
+ساعت خواب آقا پسر، چه عجب!

جوووون قربون اون صدات برم.

–سلام عشقم،چرا دیشب بیدارم نکردی؟
+از دلم نیومد گفتم بزارم بخوابی،حالا ام پاشو بیا پایین که صبحونه واست آماده کردم عسلم
از دستام گرفت و بلندم کرد،اووف چشمم افتاد به سینه هاش که نصفش بیرون بود ، سینه های سفید مرمری تو اون نیم تنه قهوه ایش ترکیب فوق العاده ای شده بود، جووووون رگای آبی شو نگاه آخ میمیرم براش ، ناف خوشگلش تو اون شکم خشکشم نگم دیگه.

+آقا باز شروع کرد دید زدو
با شهوت که تو صدام موج میزد گفتم: جلوم اینجوری تیپ میزنی نمیگی میدزدمتو میبرم سرت بلا ملا میارم؟؟
+دیگه بلایی ام مونده سرم نیاورده باشی؟
دستمو گذاشتم کنار صورتش و با شصتم کشیدم رو لباشو گفتم: هنوز خیلی بلا ها مونده سرت بیارم زندگیم و لباشو کردم لای لبام.
شروع کردم به خوردن لباش و خودشم همراهی میکرد، واای خدا این دومین باری بود که به این پاستیلا رسیدم، چقدر حال میداد خوردن همچین لبایی،برش گردوندم و پشت بهم شد و محکم چسبوندمش به خودم،خیلی شهوتی شده بودم.
اووووووف از رو شلوارکم کون نرمشو با کیرم حس میکردم، دستامو میکشیدم رو شکمش آخ لامصب یه ذره چربی نداشت،سرمو کردم تو گردنش و شروع کردم لیس زدن تا لاله گوشش و لاله گوششو کردم تو دهنم که نفس نفس زد و با دستاش دستام که روی شکمش بود و فشار میداد، اوف چقدر بوی خوبی میداد بدنش بوی زندگی بود، رفتم سراغ اونیکی گوشش و شروع کردم به خوردن، خیلی حشری شده بود و مطمئن بودم کیرمو رو اون کون نرمش حس میکنه.
باز برش گردوندم سمت خودم و باز لاله گوششو خوردم،فکر کنم خیلی حساس بود رو گوشاش اخه ناله های خفه میکرد،این دفعه دستامو واسه اولین بار گذاشتم رو کونشو محکم فشار دادم،اخخخخ انگار بالشت بودن نرم نرم،دوست داشتم شلوارکشو پاره کنم،تنش مثل کوره داغ بود، خیلی حشری شده بود انگار.
همینجور که گوشاشو میخوردمو کونشو میمالیدم ، دستمو انداختم پایین تر که ببینم میتونم از پشت کصشو لمس کنم، نفساش تند شد و لرزید و خودشو انداخت تو بغلم و دستاشو از زیر تیشرت گذاشت رو شکم و سینه ام
بی حال گفت: آخخخخ

وااای یعنی آبش اومده بود؟؟؟ اونم تو این سه چهار دقیقه؟؟؟منکه کاری نکرده بودم!

کنار گوشش یواش گفتم: اومدی عشقم؟؟
سرشو گذاشت رو سینمو گفت:اوهوم

وای وقتی فهمیدم آبشو آوردم انگار دنیارو بهم دادن،یعنی انقدر به من حس داشت؟

–میخوای یکم بخوابیم حالت جا بیاد؟؟؟
دستاشو از رو بدنم ورداشتو تو چشام نگاه کرد
+اوهوم
جوووون صورتشو نگاه کن انگار یه بچه معصوم تو چشام نگاه میکرد. کس تپلشو نگاه کردم، اوووف خیس کرده بود لامصب.
–چه خیسی کردی عشقمممم
نگام کرد و خجالت کشید.
خوابوندمش رو تختو تیشرتمو در آوردم،چون میدونستم دوست داره به بدنم دست بکشه، کنارش دراز کشیدم.
دستشو گذاشت رو سینه مو بالا پایینش می کرد،بلند شد و یه دستمو باز کرد و خودشو انداخت تو بغلم و صورتشو چسبوند به سینم،منم با موهاش بازی میکردم
دستشو از رو شکمم برد زیر شلوارکمو کیرمو گرفت
گفتم: آخخخ
+جانم عسلم
و همینجور سینه و گردنمو بوس میکرد و کیرمو میمالید،تف انداخت به دستشو شروع کرد بالا پایین کردن.
واااااای چقدر خوب بود.
دستمو رسوندم به کمرشو با کمر لختش بازی میکردم.
کم کم آبم داشت میومد که فهمیدو خم شد رو کیرم.
تند تند زدو وقتی آه کشیدم فهمید داره میاد و سر کیرمو کرد تو دهنش ، آخ همش ریخت تو دهنش.

منو نگاه کرد و آبمو مزه مزه کرد و قورت داد،اوف چه حالی داد وقتی تو چشمام نگاه کرد و آبمو خورد،اولین بار بود که واسم میخورد،اصلا اولین بار بود که با کیرم لباشو حس کردم،همیشه احساس میکردم که آبمو دوست داره بچشه ولی انگار روش نمیشد.
شورتمو کشید بالا
–جر زنی کردیا،مگه نگفتم حق نداری بخوری؟
+همینه که هست ، عسله خودمه

همینه که هست ، عسله خودمه
چشمامو بستمو گفتم: خاله تو دیوونم کردی و نفس نفس زدم
باز خوابید رو سینمو شروع کرد بوس کردن و مالیدن
+پارسا چرا نمیای باشگاه؟
–بدنم یعنی انقدر بده؟؟
+بدنت عالیه عشقم ولی کاری میکنم عالی تر بشه
–از بدن تو که بهتره
+آره جون عمت،من از ۲۵ سالگی میرم باشگاه
خندیدیم.
–خاله؟
+جانم
_چرا همه بدنت انقدر سفته ولی کونت نه؟
+کون چیه بی ادب،باسن
–باشه حالا
+نمیدونم، چند ساله میخوام سفتش کنم ولی هر کاری میکنم نمیشه،تازه با تمرین زیاد این شده،خودمم دوست دارم سفت تر شه.
سریع نگاش کردم گفتم: خاله حق نداریا!!!
خندید و گفت: چرا؟
–همینکه گفتم،من اینجوری دوست دارم
+مگه دست توعه؟ من خودم شوهر دارم
_آره معلومه که شوهر داری،بغلت خوابیده
+اوهوع نه بابا؟
_من بابات نیستم شوهرتم، همین که گفتم من دوست دارم باسن خانمم همینجوری باشه
باز خندید و گفت: بیشعور

دکمه بازگشت به بالا