محبوبه (۴)

…قسمت قبل
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد، آن طور که دلت می‌ گوید
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
عجب عیدی بود ، مسافرت دو روزمون تبدیل شد به سه چهار روز ، خیلی خیلی شمال بهمون خوش گذشت ، روزا تا عصر مشغول گردش بودیم و شبا هم روی تخت ، تا صبح حسابی از خجالت همدیگه در میومدیم .
زندگیم انگار رنگ و بوی دیگه ای گرفته بود ، بعد عید دوباره مشغول بیمارستان و مطب بودم ولی کل روز رو به عشق کنار سهراب بودن لحظه شماری میکردم و وقتی رسیدم خونه از پیشش تکون نمیخوردم . سهرابم دیگه خیلی کم پیش میومد بره بیرون بعد از مدرسه از خونه تکون نمیخورد . امسال سال آخرش بود و فقط دنبال این بود که زودتر تموم بشه و یه مدت استراحت کنه .

مامان جون بریم امشب شام بیرون و یه قلیون بعدش بزنیم ؟
بریم سهراب ، فقط من رژیمم زیاد نمیتونم بخورم !
مامان یه شبه دیگه … امشب رژیم تعطیل ، از اون گذشته امشب شب جمعست تا صبح تموم کالری های اضافه ت رو رو تخت میسوزونم خخ
از روی مبل بلند شدم و دستی به بدنم کشیدم و گفتم چیکار کنم هرچی شوهر عزیزم بگه …
رفتم آرایش کردم ، خواستم لباس بپوشم که سهراب اومد داخل و گفت امشب به سلیقه خودم لباس می پوشی عزیزم …
با لبخند نگاهش کردم و گفتم باشه گلم بگووو
یه بادی مشکی داشتی ؟ اونو بپوش و ساپورت ،روش هم مانتو جلو باز لنینی که خریدیم هفته پیش …
من : سهرابببب ؟؟؟؟!!! اینجوری همه بدنم معلومه کههههه …
دیگه رو حرفم حرف نزن … معلوم باشه …
من : سهراب همه میبینن زشته …
باید همه ببینن مامان ! خجالت نداره که همه حسودی میکنن بهت …
من : بابا هرکی ببینه اینجوری منو چی فکر میکنن وقتی میبینن همچین لباسی رو کنارت پوشیدم ؟!
کس خارشون … بزا هرچی میخوان بگن ، اصلا دوست دارم چش ملت در بیاد از کاسه و بفهمن زن به این کوصی رو من میکنمممممممم … بدن به این خوشگلی باید دیده بشه
تو فکر رفتم ، همیشه زیاد تو قید و بند این داستانا نبودم ، ولی اینجوری احساس خجالت انگار بهم دست میداد …
سهراب : مامان ؟؟!! به چی فکر میکنی !! بپوش دیگه عشق من …
من : از دست توو… نمیدونم تو مغزت چی میگذره
اومد جلو یه بوسه از روی لبام زد و گفت : زن زیبایی مثل تو باید دیده باشه مامان …
سهراب رفت خودش آماده شد و بعد ده دقیقه اومد دم اتاق ، واووو عالی شدییییی … بغلم کرد و از پیشانی بوسید و گفت معرکه ای … بهترینممم …
تو آینه خودم رو نگاه کردم ، تمام برجستگی های بدنم از زیر لباس معلوم بود ، خودمم خوشم اومد الان که نگاه میکنم …
رفتیم پارکینگ ، کلید ماشین رو دادم به سهراب و اون نشست پشت فرمون ، تازه هشت نه ماهی میشد که گواهینامه گرفته بود و دست فرمونش بد نبود ، کم کم تو فکر این بودم واسه تولدش ماشین بخرمم …
خلاصه بعد از نیم ساعت رانندگی حدود ساعتای نه و نیم شب رسیدیم رستوران ، خیلی شلوغ بود ، با وارد شدنمون سنگینی نگاه های مردم رو روی خودم احساس میکردم ‌…
رفتیم روی تخت نشستیم و غذا سفارش دادیم و آوردن …
من : سهراب خدا بگم چیکارت کنه ، همه دارن ما رو نگاه میکنن
سهراب : خب این که چیز خوبیه ! میخوام بهت ثابت بشه وقتی میگم سکسی هستی باورت بشه … الان همه اینا به من حسودیشون میشه که همچین زن سکسی کنارمه خخخخ
من : دیوونه اییی به خدااا…

غذا رو خوردیم و بعدش سفارش سرویس قلیون دادیم و برامون بعد ده دقیقه آوردن ، من پاهام رو روی تخت دراز کرده بودم و سهراب هم اومد درست بغلم نشست و دستش و انداخت روی شونه هام و آروم طوری که ضایع نباشه میمالید شونه هام رو و مشغول چاقیدن قلیون شد …
تخت روبرویی که با فاصله زیادی هم از ما بود یه مرده کنار خانوادش داشت منو دید میزد و مدام چشمم سمت وسط پاهام بود انگار …
پاهام رو یه جوری رو هم گذاشتم که وسطش معلوم نشه ، چون ساپورتی که پوشیده بودم انقدر تنگ بود که برجستگی های کسم رو نشون میداد …
سهراب حسابی شیطنتش گل کرده بود و گفت چیه کس عشقم باد کرده زده بیرون داری میپوشونیش !؟

من : مرض … خخخ انقدر شونه هام رو میمالونی حشری شدم دیگه
سهراب : جون …
من : کوفت …
سهراب : مامان تا حالا از فتیش هات بهم واضح نگفتی ؟!
راجب فتیش از سهراب یاد گرفتم یعنی چی ! اکثر وقت ها شب قبل سکس با تلویزیون سهراب وصل میشه به پورن هاب و فیلم میزاره ، به قول خودش میگه کلاس آموزشی این فیلم ها …
من : چی دردی ازت درمون میکنه بدونی اخه دیوونه ؟!
سهراب : بابا سواله دیگه شاید در توانم بود انجام دادم خخ
من : هههه … بابا اخه من نمیدونم تو این مغز خراب تو چی میگذره …
سهراب : حالا هی بپیچون ! اصلا میخوای من حدس بزنم ؟!
من : بگو ببینم …
ولی مامان اگه درست گفتم به عشقمون قسم مدیونی حاشا کنی … ! گفتم تو حالا بگو … قلیون رو داد دستم و گفت : از اونجایی که همیشه تو سکس وقتی اسپنک میزنم یا محکم میکنم دیوونه میشی معلومه یکی از فتیش هات سکس خشنه که خودم عاشقششم …
با خنده سرم رو تکون دادم و گفتم اووم ، عاشق سکس خشنممم … سهراب گفت یسسس … میدونستم … دومی هم فکر کنم از تریسام Fmm بدت نمیاد …
گفتم : اونوقت از کجا فهمیدی ؟! اصلا متوجه نمیشم اف امم چی هست !! 🙂
سهراب : خخخ یعنی تریسام با دوتا مرد … البته حس ششمم میگه …
تو فکر رفتم ، نمیخوام بگم تا حالا بهش فکر نکردم ، برعکس یه مدت تو مخم رفته بود ولی همیشه در حد یه فکر و یه فانتزی ته مغزم داشتمش …
من : حس ششمت خیلی گوه خورده خخ … هیچ ایده ای ندارم راجبش
سهراب : نه دیگه قرار شد حاشا نکنی ! هیچ ایده ای نداری یعنی بدتم نمیاد ، ( با خنده ) من آدم اوپن مایندی هستم !!
من : پسر اپن مایند من … نمیدونم واقعا تو فیلم ها که بد بنظر نمیرسه

خلاصه حرفامون ادامه داشت و تا به خودمون اومدیم دیدیم ساعت یازده شبه ، سریع راه افتادیم به سمت خونه … با حرفایی که زده بودیم حسابی حشری شده بودم … سهراب کنار یه آبمیوه بستنی فروشی نگه داشت . چی میخوری مامان ؟!!

من جا ندارم اصلا سهراب ! تو مگه هنوز میل داری ؟!

اره بابا … من یه ویتامینه لیوانی میزنم … تو هم چیزی بخور عشقم تا صبح قراره لنگات بالا باشه …

من : خخخخخ … فقط تو فکر اینی که بکنی … والا نمیدونم به کی رفتی !! نه تو بخور تقویت بشی من اکیم …
سهراب رفت یه ویتامینه خورد و واسه من یه ابمیوه خرید ، بعد خوردنش ، سهراب ازم خواست چشمام رو ببندم و من گفتم سهراب کاری نکنی اینجا هاااا زشته تو خیابون ‌‌ …
نه مامان تو ببند چشماتو رو …
چشمام رو بستم بعد یک دقیقه ازم خواست باز کنم …
وایییییی سهرابببب … با اینکه اصلا انتظار نداشتم ولی سهراب یه جعبه جواهر و باز کرد که توش دوتا حلقه بود .‌‌… چشام از تعجب و خوشحالی باز شده بود
سهراب خیلیییی خوشگلههههه ولی این گرونههههه از کجا اوردی ؟

تو سپردم داشتم … دستت رو بیار جلووو
( سهراب با جمع کردن پولاش و یه مقدار سپرده ای که باباش ریخته بود تو حسابش قبل فوت کردن میخواست واسه خودش ماشین بخره هرچند خبر نداشت خودم قراره بگیرم واسش … )
حلقه ازدواجم بعد این همه سال زندگی هنوز تو دستم بود ، سهراب گفت مامان از این به بعد اینو بنداز و با دراوردن اون حلقه ، حلقه ای که خودش خریده بود رو انداخت و حلقه ازدواج خودم رو هم گذاشت تو جعبه و گفت اینو هم دیگه یادگاری بزار کنار … بعد دست خودش رو اورد جلو تا جفتش رو بندازم تو دستش ‌.

یه لحظه انگار گیج شده بودم ، هم خوشحال بودم از اینکه سوپرایزم کرده هم …

سهراب تو باید حلقه ازدواج خودتو بندازی بعدا عزیزممم ، من همیشه اینجوری نیستم ، تو باید بچه دار بشی بعد هااا
مامان من بمیرمم هم زن نمیگیرممم … زن من توییی ، به خدا همینجا و همین ساعت بهت قول میدم تا روز آخر مرگم کنارتمممم … من بچه دوست ندارم …
اشک‌تو چشمام جمع شده بود ، نمیدونستم چی باید بگم ، از شروع شدن اتفاقات بینمون همیشه فکر میکردم زود خسته میشه و یه هوس زودگذره و خودش تموم میکنه این رابطه رو ولی هیچ جوره به اینکه اینجوری بشه فکر نمیکردم …
گریه نکن تورو خدا من عاشقتممممممم … نه قراره ازت دل بکنم نه چیزه دیگه ای … فقط فرق من با یه شوهر اینه که تو شناسنامت به عنوان فرزندم … ولی قول میدم کنارم بهترین روزای عمرتو تجربه کنی مامان ،
ببین دستم خشک شد نمیخوای بندازی تو دستم ؟؟
اشکام رو پاک کردم و حلقه رو دستش انداختم ، این دفعه خودم صورتمو بردم جلو بدون ترس از اینکه تو خیابون و مردم از بیرون میبینن ، لبام رو روی لباش گذاشتم و لباش رو بوسیدمممم …
من : خیلی دوست دارم منمممممم …
سهراب ماشین و روشن کرد و رفتیم سمت خونه ، خیلی حس خوبی داشتم همش تو ذهنم دنبال این بودم که منم یجوری سهراب رو سوپرایز کنم …
بالاخره تصمیم گرفتم ، امشب باید خوشحالش میکردم ، سهراب عاشق سکس از پشت بود چی بهتر از این …
هر طور شده تحمل میکنم …
چیه ساکتی عزیزم ؟!!
من : ساکت نیستم دارم فکر میکنم …
سهراب : به چی ؟!
با عشوه و حالت ناز گفتم به اینکه امشب بزارم به آرزوی بزرگت برسی !
سهراب برگشت و با حالت ذوق منو نگاه میکرد ! یعنیییی ؟؟؟!!
جلوتو نگاه کن سهراب … اره امشب میخوام بزارم از آکبندی در بیاد ، بالاخره باید از خجالتت در بیاممممم …
سهراب از خوشحالی زیاد جیغ می کشید تو ماشینن ، واییییی دوست دارم داد بزنممممم دوست دارممممم
رسیدیم دم پارکینگ ، سهراب فقط عجله نداشته باش من اول باید برم سرویس معده ام رو خالی کنم و برم حموم یکم کار دارم … باشه عشقم چشم … پس پیاده شو تو من ماشین رو ببرم بنزین بزنم خالیه باکش …
( سهراب )
به به بالاخره امشب قراره کونش رو فتح کنم ، خیلی خوشحال بودم ، رفتم ماشین رو بنزین بزنم ، تو صف پمپ بنزین یهو یادم اومد چند وقت پیش یه قرص تاخیری و سیخ کننده گرفته بودم ، از کیفم دراوردم و انداختم بالا ، خداروشکر تو ماشین آب بود یکم خوردم تا قرص حسابی بره پایین … بعد بنزین زدن کنار یه دکه ایستادم و یه دو سیگار خریدم …
سیگاری نبودم ولی گهگاهیی تفریحی میکشیدم الانم واسه اینکه قرص زودتر جواب بده میخواستم بکشم .
پنج دقیقه ای کنار ماشین تکیه دادم و کون به کون دو نخ و کشیدم … چند دقیقه ای همونجا ایستادم … سرم داغ شده بود ، تو این قرصه علاوه بر ترا سیلدنافیل هم داشت که باعث شده بود کیرم سنگ سنگ بشه …
یکم تو ماشین نشستمو اینستاگرامم رو چک کردم …
ساعت مثل برق می گذشت نزدیک یک شب شده بود ، با زنگ مامان به خودم اومدم … الوووو کجاییی سهراب ؟؟!! به بنزین رفتی بزنی ؟
میام مامان یکم چرخیدم تا تو اکی بشی
من آماده ام پاشو بیا ، ده دقیقه ای رسیدم خونه ، ماشین رو پارک کردم و رفتم بالا ، ضربان قلبم رفته بود بالا … کلید رو گذاشتم روی میز و رفتم سمت اتاق خواب …
مامان یه ست شرت و سوتین فانتزی قرمز پوشیده بود و نشسته بود کنار تخت ، ای جان خانوم خوشگل خودمممم … ببین چه کرده
مامان از جاش بلند شد و اومد بغلم و با لحن سکس گفت : واسه شازده پسرم هر کاری کنم کمه
مامان اگه فکر میکنی سختته یا خوشت نمیاد بیخیالش بشم
اومد جلوتر و بغلم کرد گفت : نه عشقم امشب تا صبح در اختیار خودته … باید با کیر کلفتت پرش کنی
صورتم رو بردم سمتش و لبام رو گذاشتم روی لباش ، مثل وحشی ها شروع کردم به خوردن لباش ، دستام رو گذاشتم از کنارش روی کونش و سفت میگرفتم و می دادم بالا … بعد یک دقیقه خوردن لباش با یه دستم شروع کردم کمربندم رو باز کردن .
نشست روی زمین و با دستش کیرمو گرفت و گذاشت تو دهنش و آروم مشغول ساک زدن شد انقدر حشری بودم که منم سرش رو به سمت بدنم فشار میدادم و هر از چندگاهی عوق میزد … کیرمو کشید بیرون و شروع کرد به لیسیدن تخمام و اومد بالا … و دوباره کیرمو گذاشت تو دهنش … نفس نفس میزدم ،
کیرم حسابی خیس خیس شده بود ، از دهنش کشیدم بیرون ، دستش رو گرفتم و بلندش کردم از جاش و بردمش روی تخت ، اروم از گردنش شروع کردم به خوردن و اومدم پایین . سینه هاش رو سه چهار دقیقه ای خوردم … مامان رو سینه ها خیلی خیلی حساس بود و ناله هاش بلند شده بود و سرم رو به سینه هاش فشار میداد .
سرم رو آوردم بالا و تو چشاش نگاه کردم و دستم رو بردم سمت کسش و آروم شروع کردم به مالیدن و گفتم چی میشد سینه هات الان پر شیر میشد ؟!
مامان : هیچی اونوقت باید قبلش بابا میشدی !!
اوفففف … مامان من واقعا بچه دوست ندارم ولی اینکه یه روزی بتونم شکمت رو بالا بیارم بهم حس خوبی میده !
مامان : خدا مرگم بده دیگه هیچی آبرو نمیمونه واسم … همین الانش هر وقت میریزی توم با اینکه قرص میخورم کلی استرس میکشم …
من : استرس نداره که عزیزم … من اینجام هر اتفاقی بیوفته درستش میکنیم باهم …
خودمو کشیدم بالا و از لباش یه بوسه گرفتم و گفتم مامان همه جوره من کنارتم …
مامان : مرسی عزیزممم …
رفتم پایین و سرم رو بردم بین پاهاش و شورتش و در اوردم ، کسش خیس شده بود ، گفتم یعنی خوشم میاد همیشه خیسه ها ؟؟
مامان : وقتی یه مرد کیر کلفت کنارت باشه معلومه که خیس میشه … با حالت خنده ادامه داد امشب از اونجایی که قراره تونل جدید افتتاح کنی پس باید حسابی از خجالت این با زبونت در بیای
ای جانننننن . چشممممممم … الان کس خوشگلتو میخورمممم
با زبونم شروع کردم به لیسیدن کسش ، مامان ناله هاش بلند شده بود ، اهههه جونننن بخوررررر … زبونم و کامل داخل واژنش میبردم ، واییییییییی مردممممم … با دستش سرم رو روی کسش فشار میداد … با رسیدن به چوچولش سرعت زبون زدنم رو بیشتر کردمممم … ارررررهههههههه …
پاهاش روی شونه هام بود و من با ولع داشتم میخوردم واسش ، چند دقیقه ای گذشت که احساس کردم بدنش شل و سفت میشه و میلرزه … با دستش سرم رو محکم تر فشار داد رو کسش و ارضا شد …
اههههههه … وایییییییییییی … صورت مامان سرخ شده بود
داخل اتاق احساس گرما داشتن ، کنترل کولر گازی اتاق رو برداشتم و روشنش کردمممم …
رفتم روی تخت و کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم تا
یکم نفسش بالا بیاد … سینه هاش رو آروم میمالیدم و گردنش رو می بوسیدم …
مامان : خواستی شروع کنی من آماده امممممااا …
من : مامان مطمئنی ؟؟؟!!اگه پشیمون شدیییی من حرفی ندارمممااا
مامان : نه نه … میخوامممم … سهراب حتی اگه دردممم بگیره باید امشب کل کیرتو جا کنیییییی …
من : اخه من درد کشیدنت رو نمیتونم ببینممم …
مامان : قربونت برم من … امشب من جنده خودتم . پرده ام رو بابات زد … کونمممم رو خودت باید باز کنی. …
با حرفش حسابی حشری تر شدم ، عشقم داگی بشین …
چشممممم …
یه بالشت گذاشتم زیر شکمش شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش ، با اینکه سن و سالی ازش گذشته بود ولی با بلیچینگ هایی که کرده بود اصلا سوراخش تیره نبود … برای اینکه تحریکش کنم همراه با لیسیدن کونش با دستم کسش هم میمالیدمممم …
اههههههه … اه …
سرمو بردم سمت دهنش و گفتم مامان تف کن تو دهنم … مامان انگار هنگ کرده بود گفت واقعا … گفتم اره …
دهنمو باز کردم و مامانم تو دهنم تف کرد …
خیلی حس قشنگی بود ، قورتش دادم گفتم میخواستم با تف خودت سوراختو خیس کنم ولی خوشمزه بود خودم خوردممم …
یه لبخند زد و گفت نوش جونتتتت پسس
رفتم دوباره پشتش و یکم اب دهنم رو ریختم روی سوراخش و شروع کردم با شصتم ماساژ دادن …
بعد یک دقیقه اروم یکی از انگشتام رو فرو کردم توی کونش و چند لحظه نگهش داشتم و بعد کم کم توی سوراخش میچرخندممم … انگشتم و دراوردم دوباره با زبونم لیسیدممم و زبونمو تو سوراخش میکردم …
اوفففف … ایندفعه دوتا از انگشتام رو اروم تو کونش کردم … یه جیغ آروم کشید و خودش و جمع کرد …
اروم باش یکم شل کنننن … یه نفس کشید و من کم کم انگشاتم رو مثل تلمبه زدن جلو عقب میکردم …
انگار خودش هم حشری شده بود و میون ناله هاش میگفت … سهراب بکنننن… بکنننننن جندتوووووو … .
انگشاتم رو دراوردم و سریع از کنار میز آرایش کرم برداشتم و روی سوراخش مالیدمممم …
از امروز کونیییی خودم میشییییی خانوم دکتررر
اااااااررررههههههه … بکنننننننن سهرابب
کیرم و روی سوراخش گذاشتم و یکم تکون دادم …

(( محبوبه ))
کیرش روی سوراخ کونم بود ، استرس داشتم ، اروم‌شروع کرد به فشار دادن ، با اولین فشار از شدت درد لبم دو گاز گرفتم و با دستم تخت رو چنگ زدم …
کلاهکش داخل رفته بود ، از درد داشتم تو خودم میپیچیدمممم … دستش رو روی باسنم گذاشت و آروم نوازشم کرد ، از شدت درد قفل شده بودم … اخخخ وایییی …
قربونت برم من میخوایییی در بیارممم مامان ؟؟
نه نه … نگه دار فقط یکم …
سهراب : اوف که طلاسسسسس … واییی
چند ثانیه ای نگه داشت و دوباره شروع کرد فشار دادن ، سهراب کم کم نصف کیرش و داخل کونم کرده بود ، از شدت درد و سوزش داشتم مچاله میشدم …
اخخخخخ … واییی … اههههه …
اروم شروع کرد به عقب جلو کردن ، سهراب انگار روی ابرا بود ، اوفففففففف لامصب انقدر تنگه که کیرممم داره میشکنه …
از شدت درد اشک تو چشمام جمع شده بود ولی نمیخواستم سهراب متوجه بشه سعی کردم متوجه نشه … سهراب کم کم تلمبه هاش رو تند تر کرده بود ، برخورد کیرش با روده هام رو انگار متوجه میشدم …
هرچی میگذشت از شدت دردم کمتر شده بود و کم کم میشد لذت برد …
اههه … ارهههه … بکن عشقممممم
دوست داشتی یه کیر دیگه هم بود الان به داد کست میرسیددد ؟؟
اول جواب ندادم ولی دوباره پرسیدددد …
ارهعهههه …

سهراب : زن سکسی مثل تو رو باید با چندتا کیر گاییددد تا سیر بشییی
اهههه … تا وقتی کیر کلفت خودت هست من سیر سیر میشمممم
سهراب کیرشو کشید بیرون و دوباره شروع کرد به فرو کردن با کشیدن بیرون و فرو کردن ناخودآگاه از کون گوزیدم ولی واقعا دست خودم نبودددد…
اههه … سهراب ببخشید دست خودم نیست
خشگلم اولا این عادیه دوما تو برینی هم من دوست دارممم … همه چیز تو خوردن داره
نگو اینجوریییی …
واقعیت همینه عزیزم … چقدر این سوراخ کونت تمیزه اخه … قوربونت بشم نمیدونی چقدر قشنگه وقتی سوراخت چسبیده به دور کیرمممممم
سهراب خیلی حشری شده بود یه اسپنک زد روی باسنم و خیلی تند تلمبه میزد ، انگار کونم داشت جا باز میکرد
اوه … الان کون خوشگلتو پر آب میکنم عشقممم …
روده هات باید پر آب کیر بشه …
بریز سهرابب … میخوام آب کل کمرتو تو کونم خالی کنی … اههههه اخخخخخخ …
دو سه تا تلمبه محکم زد ، کیرش رو تا آخر تو کونم جا داد ، نفسم بند اومده بود آبش با فشار تو کونم خالی کرد ‌‌‌ ، گرمای آب کیرش کاملا قابل احساس بود
اخخخخخخخ … اومدددد …

یه نفس عمیق کشیدم ، با خوابیدن کیرش تو کونم انگار راه نفسم باز شد …
وای مامان عالی بودی …
ه . ه … هه ‌‌‌… ( نفس های عمیق ) تو هم عالی بودی پسر کیر کلفت خودممم …
کیرشو از تو کونم کشید بیرون ، احساس سوزش شدید میکردم ، بعد کشیدن کیرش انگار سوراخم دچار اسپاسم شده بود خارج شدن آب کیرش رو حس میکردممم ‌‌ …
آروم بلند شدم و نشستم ، پشتم حسابی درد میکرد …
اون شب با سهراب تا صبح یکبار دیگه هم سکس کردیم ولی اینبار از جلو کرد تا زیاد درد نکشم …
جمعه رو تا لنگ ظهر خوابیدم و بعدش سهراب مثل پروانه دور سرم میچرخید و همه کارام رو انجام میداد.
جمعه بعد از ظهر رفتیم خونه داداشم و شام رو اونجا بودیم …
نوشته: مفقودالاثر

دکمه بازگشت به بالا