محسن و خاله‌ی سکسی

سلام به دوستان شهوانی .
این اولین داستان من هستش اگه خوب نبود عذر خواهی میکنم .
اسم من محسن الان ۳۱ سالم قدم ۱۷۲ بدن نسبتا خوبی دارم .
خاله ام هم ۴۵ سالشه با قد ۱۶۰ سینه ۹۰ کون نسبتا خوبی اسمش رو میزاریم نرجس .
من از بچگی خونه اینا بزرگ شدم همیشه تابستون میرفتم خونه خاله ام تا ۲ ماه میموندم .
۱۰ سالم بود تازه با سوپر سکس آشنا شده بودم تو خونم سی دی سوپر پیدا کردم .دیگه به همه به چشم سکس نگاه میکردم هر روز جق میزدم .
مثل همیشه تابستون بود رفتیم خونه نرجس جونم یه خونه ۳ طبقه داشتن اول مستاجر بود دوم خودشون سوم برای مهمون .
ما طبقه سوم بودیم دیدم نرجس پیداش نیست همه خواب بودن شوهر خالم با بابام هم تو حال خوابیدن. منم یواشکی رفتم طبقه پایین ببینم چیکار میکنه اگه شد دید بزنمش ، تا رسیدم پایین دیدم صدای اب میاد بله درست حدس زدم صدا از حموم بود .روبروی در حموم یه کابینت شیشه ای بود از اونجا یواشکی نگاه کردم دیدم داخل حموم تازه دوش باز کرده حمومشون L بود یه آینه وسط داشت از توی آینه قشنگ میشد ببینم چیکار میکنه رفت زیر دوش اون بدن برنزه رو خیس کرد موهاش رو شست بدنش لیف زد ژیلت رو برداشت شروع کرد موی پاهاش رو زدن خم شده بود برای زدن مو یه کونه خوشگل با یه سوراخ کون تنگ زد بیرون من نمیتونستم جلو خودم رو بگیرم سریع سیخ شد کیرم از لای پاش کوسش هم دیده میشد تپل گوشتی بود .
همونجا یه دست زدم ریختم کف حموم سریع رفتم بیرون چون یکمی ترسیدم ریختم زمین ؛ پول داشتم رفتم مغازه پفک خریدم که اگه ازم چیزی پرسید بگم مغازه بودم از چیزی خبر ندارم موقع برگشت داخل خونه در صدا داد اولش مکث کوتاهی کردم بعدش رفتم دوباره داخل حال یواش خم شدم از کابینت ببینمش نگو حمومش تموم شده صدای در هم شنیده خودشم صبر کرده ببینه کیه اومده داخل تا خم شدم منو دید گفت دالی من ترسیدم رفتم طبقه بالا .چند سال گذشت همیشه سوژه جق من بود تا من ۱۷ سالم شده بود کامل باهم راحت بودیم راجب دوست دختر هام حرف میزدم باهاش تو فامیل هم چندباری سربسر دخترای فامیل گذاشتم اونم خبر داشت یه روز اومد پیشم گفت یکه از دختر های فامیل سیمکارت میخواد چون میدونست من همیشه ۴ تا دارم گفت یکی میدی گفتم باشه فروختم بهش ۳۰ هزارتومن سال ۸۹ .
بعد چند وقت فهمیدم سرگوشش میجنبه شک کردم بهش دو تا بچه داشت برام سنگین بود غریبه بکنه .سیمکارتی که داده بودم بهش رو سوزوندم خط گرفتم روشن کردم دیدم چند نفری زنگ زدن همه مشخصات نرجس میدادن .
منم با یه خط ناشناس به خط خودش زنگ زدم تستش کردم دیدم بله پا داد چند وقتی سرکار بود ولی تو همین حین همیشه میگفت تو محسنی من میگفتم محسن چه خریه تا جایی رسوندمش که سکس چت میکردیم اخرش یکی از دخترای فامیل به من زنگ زد گفت نرجس میگه این مزاحمه محسنه منم زیر بار نرفتم تا بعد ۲ ماه رفتیم باغ فامیلامون جمع شدیم بردمش ته باغ گفتم اون پسره من بودم گفت میدونم گفتم پس چرا قربون کیرم میرفتی ولی گردن نگرفت گفتم بار آخرت باشه سریه بعدی تو همین باغ میکنمت اگه خطا بری تو دوتا بچه داری بچسب به زندگیت گفت باشه چند وقتی از فکرش اومدم بیرون ولی دوباره بعد دوسال رفتم خونشون ۱ سال موندم تایمی که نبودن از کاندومشون میپیچوندم پسر خاله ام رو به بهونه بازی با لپتاپ من لاپایی میکردم به عشق مامانش( پسر خاله ام یه شب با هم تو اتاق بودیم میخواستیم بخوابیم من لخت شدم اونم همش به سمت من لگد میزد از زیر پتو بهش گفتم لختم نزنی به تخمم اون از من کوچیکتر بود گفت میشه ببینمش گفتم نه اسرار کرد تا اخر نشون دادم اومد جلو بهش دست زد من باهاش یواش ور رفتم تا راضی شد بخوره ببینه چجوریه مزه اش بعد اون شب هروقت تنها بودم لاپایی میکردمش ) تا اینکه یروز میدونستم نرجس تنهاس بچه ها مدرسه ان شوهرشم رفته شهرستان رفتم نشستم کنارش گفتم اب میاری تشنمه رفت تو اشپزخونه منم رفتم پشت سرش دیگه دلو زدم به دریا دیدم یه ترازو رو زمینه رفتم روش گفتم من ۹۰ کیلو ام تو چندی تا رفت رو ترازو از پشت بغلش کردم اول گفت محسن چیکار میکنی گفتم نرجس دوستت دارم ؛ دارم دیونه میشم گفت خاله اتم چی میگی گفتم این الان سیخ شده خیلی وقت تو فکرتم باید بکنمت شلوارش رو کشیدم پایین تا زانو اومد سریع نشست زمین گفت نکن خواهش میکنم گفتم نمیشه شروع کردم سینه هاش رو مالیدن از روی لباس گفت بخدا پریودم نمیشه بکنی سریع شلوارم با یه دست باز کردم گفتم اشکال نداره کون بده راضی نمیشد بازور تیشرتش رو از یقه یه کوچولو پاره کردم سینه هاش رو در اوردم شروع کردم خوردن کمرش رو مالیدن گفت میشه بریم تو حال گفتم چرا گفت بریم رو مبل دیدم راضی شده بردمش رو مبل گفت پریودم چیکار کنم برات الان گفتم بخور تا بیخیال بشم اونم شروع کرد یه ساک مجلسی زدن بعد چند دقیقه ابم اومد خالی کردم تو دهنش اونم سریع ریخت تو دستمال کاغذی بعد اون روز تا ۱ سال ندیدمش ازدواج کردم یه روز وقتی تنهایی رفتم سمت خونه شون بهش زنگ زدم گفتم پشت درم باز کن بیام بالا گفت اگه بیای میکنی منو گفتم نه باز کن قبول نکرد از اون روز به بعد فعلا تنها نشدیم بکنمش
امیدوارم بالاخره بشه این قفل کوس باز شه قشنگ جرش بدم .
ببخشید طولانی شد
اگه اوکی بودید داستان سکس با دختر عمه ام هم میگم .

نوشته: محسن

دکمه بازگشت به بالا