مدرسه حشری ها (۳)
….قسمت قبل
بعد مدرسه به ایلیا گفتم: امروز عصر خونمون خالی میشه. آدرسو برات میفرستم و میگم چه ساعتی بیایی
ایلیا که وا داده بود با لحن سکسی به شیوه ای که جنده ها نخ میدن گفت: میخوای با کیر گندت جرم بدی ددی
_چی؟ ههه نه خره. میخوام نقشمو باهات در میون بذارم.
ایلیا با بی حالی گفت: اوکی. پس راد میشه ددیم. نوری میشه عموم. تو هم… داداش بزرگم
و راهشو از من جدا کرد. وقتی دور میشد سرشو برگردوند و با عشوه گفت: اما حالا که تنها میشیم شاید یکم شیطونی هم بد نباشه.
و راهشو کشید رفت. منم راه افتادم سمت خونه.من خوره کامپیوتر و کارهای نرمافزاری و برنامه نویسیم و تو اتاقم کلی خرت و پرت و تجهیزات مرتبط پیدا میشه. وقتی ایلیا رسید تو اتاقم آهنگ ملایم و آرامش بخشی پلی کرد و هولم داد رو تخت و گفت: خب داداشی چجوری میخواییم بابایی و عمویی رو راضی کنیم کونم بذارن؟
و شروع به شیک زدن کرد. در حالی که دراز کشیده رقصشو تماشا میکردم گفتم: همه چی به موقعش.
و بلند شدم و چیز ریزی از رو میز برداشتم و به ایلیا نشون دادم. ایلیا در حالی که تظاهر به رقص میله میکرد پرسید: این دیگه چه کوفتیه.
_ اینا ردیابن. اینا رو باید جایی تو لباس یا کیف نوری و راد به طور مخفی جاسازی کنیم.
ایلیا که تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت: اووو چه باحال. ولی خب چرا باید همچین ریسکی بکنیم؟
_ طبق نقشه ای که ریختم بهش نیاز داریم. ولی نیازی نیست تو از همه چی سر در بیاری. فقط کاری که من بهت میگمو انجام میدی. اوکی؟
ایلیا با تکان سرش تایید کرد و به دلقک بازیش ادامه داد. مثل سگی وفادار مطیع من شده بود. با اینکه انگیزه ی واقعیم رو از کمک بهش پنهان میکردم ولی همکاریمون دو سر برد بود. هم به نفع من هم اون. ادامه دادم: به جز ردیاب به یه چیز دیگه هم نیاز داریم.
ایلیا پرسید: چی؟
دکمه های شلوارمو باز کردم و وقتی شورت باد کردم پدیدار شد گفتم: چند تا عکس سکسی.
ایلیا با دیدن اون صحنه از خود بی خود شد. وحشیانه تیشرتشو در اورد و پرت کرد گوشه ای. رو زانو هاش خم شد و لیس زدنو شروع کرد. همه چی عالی بود. کلی پوزیشن مختلف روش امتحان کردم و از همه حالتا عکس گرفتم.
ولی هدفم از این کارا صرفا عکس گرفتن بود و ذوق و شوقی نشون نمیدادم. ایلیا با دلخوری گفت: چرا درست حسابی انجامش نمیدی.
با گرفتن آخرین عکس کیرمو از سوراخش بیرون آوردم و بلند شدم گفتم: کصخلی؟ الان هدفمون سکس نیست عکس گرفتنه. اصلا نمیخوام آبمون بیاد. آبتو نگه دار واسه روز همایونی که نقشه هام عملی شده. منم همین کارو میکنم.
وقتی شورتمو پا میکردم گفتم: پاشو لباستو بپوش. فردا مدرسه میبینمت.
ایلیا که انگار ضد حال خورده بود بلند شد و غر زد: عجب عوضی هستیا.
خسته بودم و حوصله نداشتم لباس بپوشم. با همون شورت و جوراب که تنم بود افتادم رو تخت و بیهوش شدم. ایلیا قبل اینکه بره کشوی لباس زیرامو باز کرد و نشست تک تکشون رو بو میکشید و لیس میزد. همه شورتام و جورابامو به آب دهنش آغشته کرد. منم بی توجه به او دراز کشیده بودم. با گوشیم ور میرفتم و منتظر بودم گورشو گم کنه.
فردا تو مدرسه فقط دنبال فرصتی میگشتم تا ردیاب ها رو جاسازی کنم. چون مبصر بودم اجازه داشتم هرجا میخوام برم حتی تو زنگ های تفریح. یه چشمم همش به دفتر معلمان بود آخر سر موقعیت خوبی گیرم اومد. نوری و راد کت هاشونو به آویز تو دفتر وصل کرده بودن و سر میز با معلما خوش و بش میکردند. یوسفی هم تو دفتر نبود. از فرصت استفاده کردم و ردیاب ها رو زیر یقه کت هاشون نصب کردم. زنگ بعد تو حیاط با ایلیا تو آلاچیق نشسته بودیم. گوشیمو درآوردم و اپلیکیشن جاسوسی رو باز کردم. نقشه مدرسه رو با دو نقطه متحرک نشون میداد. به ایلیا نشونش دادم و گفتم: اون نقطه های متحرک نوری و راد هستن و اینطوری موقعیتشونو میفهمیم.
ایلیا میگفت: پشششمممماااام…
گفتم: حالا اینجا رو داشته باش.
و دکمه ای رو فشار دادم و صدای آقای راد در حال صحبت با همکاراش پخش شد. داشتن درمورد اخبار و مسائل کاری صحبت میکردن. دکمه دیگه ای رو زدم و وویس زنده آقای نوری پخش شد که داشت از آبدارچی درخواست قهوه میکرد. ایلیا از شدت هیجان پاهاش میلرزید: خب قدم بعدیمون چیه؟
جواب دادم: شکار لحظه ها. گوش کن زنگ بعد دقیقا وقتیه که نوری و راد کلاس ندارن و میرن کلاس کامپیوتر تا به کارهای سیستمی برسن. پس ما نمیریم سر کلاس و از اینجا زیرنظرشون میگیریم. این آخرین چیزیه که برای نقشه هام نیاز دارم. یه مدرک از اینکه نوری و راد دلشون میخواد تو رو بگان
ایلیا گفت: هوم اوکی. ولی به گا نمیریم؟
_ نه به گا نمیریم. اگه هم بریم با کیر ددی گاییده میشیم
ایلیا آه کشید: اووووممم کیر ددی اوووففف
وقتی زنگ خورد و همه رفتن سر کلاس منو ایلیا همونجا نشستیم و به نقشه مدرسه زل زدیم. طبق چیزی که نقشه نشون میداد نوری و راد داشتن میرفتن کلاس کامپیوتر. وویس رو فعال کردم و دوتایی گوش سپردیم. صدای قدم ها و حرفایی که میزدن واضح به گوش میرسید. تا چند دقیقه با توجه به حرفاشون گوش دادیم ولی فقط درمورد کارشون حرف میزدن. انقد که بعد بیست دقیقه گوش کردن به صحبت هاشون هر دو خسته و کلافه شدیم و کمتر توجه میکردیم. ایلیا از بی حوصلگی رو نشیمنگاه آلاچیق دراز کشید و سرشو گذاشت رو پام. شروع کرد به مالیدن پاهام. چون حیاط خلوت خلوت بود راحت اجازه دادم هر کاری میخواد بکنه. پرنده پر نمیزد و همه جا رو سکوت با صدای ملایم باد در بر گرفته بود. فقط نظافتچی مدرسه داشت اون سوی حیاط رو جارو میزد. ایلیا زیپمو باز کرد و تقلا کرد کیرمو بیرون بیاره ولی تو حالت دراز کش نمیتونست. آخر سر خودم دکمه شلوارمو باز کردم و گذاشتم کیر راست شدمو لیس بزنه. وقتی ایلیا ساک میزد به نظافتچی نگاه میکردم که دور و بی توجه به ما در حال جارو زدن بود. دیگه صدایی از صحبت های نوری و راد پخش نمیشد و فقط صدای تایپ کردن از ردیاب میرسید. مشخص بود سرگرم کارشون هستن. ایلیا با علاقه مشغول لیسیدن بود که با شنیدن صدایی که خیلی ناگهانی از ردیاب پخش شد دست از کارش کشید. آقای راد کاملا یهویی وسط کار از آقای نوری پرسیده بود: به نظرت هیچ وقت شانسشو داریم یه شب ترتیب اون کون سفیدشو بدیم؟
منو ایلیا گوش به زنگ شدیم و با کنجکاوی رو حرفاشون تمرکز کردیم. تک تک حرفاشون داشت ضبط میشد. نوری تو جواب راد نیشخندی زد: من از خدامه. ولی لعنتی… خیلی ریسکیه
راد تایید کرد: آره پای آبرومون در میونه. ولی امیر واقعا همچین پسر کردنی هیچ جا پیدا نمیکنی. حتی زنم برام اونقدر تحریک آمیز نیست.
_ میدونم چی میگی. خودم هم همینطورم.
راد چیزی نگفت. نوری ادامه داد: تو اروپا این مدل پسرا پره. خیلیاشون گین من کلی پورن ازشون دیدم.
راد گفت: تعطیلات بریم اون ورا دلی از عزا دراریم.
وقتی این حرفا رو میشنیدم کیرم اینقدر سفت میشد که حتی زحمت ندادم خودمو جمع کنم. با اینکه نظافتچی از دور داشت نگاه میکرد ولی شهوت وجودمو گرفته بود و گذاشتم کیرم هوا بخوره تا کم کم بخوابه. نمیخواستم آبم بیاد. میخواستم هر قطرشو برای معلمام نگه دارم. نظافتچی هم کاره ای نبود. کیرم هم نمیتونست بخوره پس نگران نبودم. به ایلیا که از شهوت داشت خودشو میمالید گفتم: این آخرین چیزی بود که برای عملی کردن نقشم نیاز داشتم. از حالا به بعد قراره وارد کار شیم.
و با انگشتام نماد سکس و ساک زدنو اجرا کردم.
*******
از فردا همش دنبال فرصتی بودم تا نوری و راد رو تنها جایی گیر بندازم اما پیش نمیومد. مجبور شدم تا هفته بعد که تو زنگ خالی میرن کلاس کامپیوتر صبر کنم. هیچ وقت نفهمیدم اونجا چی کار دارن و چی تایپ میکنن ولی میدونستم که اونجا تنها هستن و منم همینو میخواستم. وقتی بالاخره روز موعود رسید ردیابو چک کردم. جفتشون سر کلاس کامپیوتر به کارشون میرسیدن. منم کلاسمو پیچوندم و از پله ها رفتم بالا تا به کلاس کامپیوتر برسم. تو راه شلوارمو میمالیدم تا راست کنم. همه کلاس ها پر بودن و معلما در حال تدریس. درا بسته بودن و منم در حالی که با کیرم ور میرفتم کلاس ها رو یکی یکی رد میکردم. با کیر راست شده پشت در کلاس کامپیوتر ایستادم. از زیپ شلوارم انداخته بودمش بیرون. بابت کاری که میخواستم انجام بدم استرس داشتم ولی شهامت به خرج دادم و بدون در زدن در کلاسو باز کردم. نوری و راد که درحال تایپ بودن سرشون رو برگردوندن و نگاهی انداختن. با اعتماد به نفس و خونسردی رفتم داخل. معلما لحظه ورودم به صورتم خیره شده بودن و لحظه ای طول کشید تا متوجه کیر برجسته و بیرون افتاده از زیپ شلوارم بشن. وقتی نگاهشونو رو پایین تنم حس کردم هر دو انگار برق از کلشون پریده بود. آقای نوری آب دهنشو قورت داد و گفت: مصطفی مثل اینکه تستوسترونت بدجوری زده بالا.
تستوسترون هورمون مردونس که عامل حشریته. دستی به کیرم کشیدم و گفتم: درسته آقای نوری تستوسترون من همیشه فعاله. مخصوصا از وقتی این حرفا رو شنیدم.
و گوشیمو در آوردم و وویس حرفایی که درمورد ایلیا میزدن رو پخش کردم. تمام حرفاشون با ردیاب ضبط شده بود. وقتی از میل شدیدشون به گاییدن ایلیا حرف میزدن. بی پرده و شهوت آمیز. همینطور که وویس پخش میشد آثار شوک و حیرت در صورت معلمام نقش بست. آقای راد دهنشو باز کرد تا چیزی بگه ولی سریع حرفشو قطع کردم و گفتم: میخوایین بدونین چطور حرفاتونو ضبط کردم؟ ولی اون مهم نیست. چون چیز جالب تری براتون دارم. مطمئنم خوشتون میاد.
و پوشه عکس هایی که از سکسم با ایلیا گرفته بودم رو باز کردم. اولین عکس از کیرم رو صورت ایلیا بود. گوشی رو دادم دست راد و با نوری به عکس زل زدن. با ناباوری نگاهی به هم انداختن و رو عکس زوم کردن. کیر به دست جلوی معلمام ایستادم و گفتم: ورق بزنین. کلی عکس دیگه هست. آرزوی شما واسه من خاطرس هه هه
همه عکسا رو طوری گرفته بودم که صورت ایلیا واضح باشه. حتی وقتی از کیرم تو سوراخش عکس میگرفتم. راد وقتی عکسا رو ورق میزد دستی به شلوارش کشید. هر دو معلمام داغ کرده بودن. با کنجکاوی عکسا رو بررسی میکردن. نوری سر یکی از عکسا با صدای مردونش گفت: جوون عجب چیزی.
دکمه های پیرهنمو باز کردم و سیکس پکم نمایان شد. کمربندمو که باز کردم شلوارم افتاد پایین و راحت از پام در اومد. فقط کفش و جوراب پام بود و شورت سفیدم که کیرمو ازش انداخته بودم بیرون. پیراهنم هم دکمه هاش باز بود. شروع به مالیدن کیرم کردم و گفتم: میتونم خیلی راحت کون ایلیا رو براتون جور کنم. فقط یه شرط کوچولو داره. البته کوچولو که چه عرض کنم…
و جلو تر رفتم و به کیرم اشاره کردم تا منظورمو برسونم. نوری راد طوری پاهاشونو باز کرده بودن که زانو هاشون میمالید به هم و از خشتک چسبیده به خایه هاشون مشخص بود غولی که اون زیر پنهان کردن درحال بیدار شدن بود. عکس های لخت ایلیا شهوت درونشون رو مثل آتیش شعله ور کرده بود. به خاطر مدل نشستن رو صندلی ها پاچه شلوارشون بیش از حد نرمال بالا رفته بود و جوراب های ساق بلندشون خودنمایی میکرد. آقای راد که با لبخند رضایت شلوارشو میمالید بلند شد و به سمت من اومد. چشم تو چشم هم شده بودیم. راد دستشو گذاشت رو شونم و فشارم داد پایین. میخواست بشینم رو زانوهام. منم بی اختیار فرمانشو اجرا کردم. با دستش صورتمو به سمت بالا گرفت و طوری به لپام فشار آورد که دهنم باز شه. خم شد و تف آبداری تو دهنم انداخت و با خشونت گفت: تو اومدی واسه ما شاخ و چونه بکشی جوجه؟ ما تو رو هم میگاییم.
صاف ایستاد. با یه دستش گردنمو نزدیک خودش گرفته بود و با دست دیگرش زیپشو کشید پایین. بالاخره داشتم به آرزوم میرسیدم و با جون و دل برای اتفاقی که قرار بود بیفته آماده بودم. پایین تنشو داده بود جلو و با عجله تلاش میکرد کیرشو از زیپش بندازه بیرون ولی از بس گنده بود موفق نمیشد. بیشتر زور زد تا اینکه یهویی کیر خوش فرم و خوردنیش پدیدار شد. آب دهنم راه افتاده بود. من بین بچه های مدرسه کیر گنده حساب میشدم ولی کیر آقای راد از مال منم بزرگتر بود. شروع کرد کیرشو مالید به دور تا دور صورتم و گفت: وقتشه که درس بزرگی بگیری پسر جون.
و سیلی آرومی به صورتم زد. زیر کیرش گفتم: بله استاد.
و کیرشو فرو کرد ته حلقم. نصف بیشتر کیرش تو دهنم جا نمیشد ولی هنوز سر کیرشو ته گلوم حس میکردم. آقای نوری به صندلی تکیه داده بود یه پاشو انداخته بود رو پای دیگرش و از این منظره لذت میبرد. آقای راد همینطوری که دهنمو میگایید گفت: فردا بدون گوه خوری اضافی ایلیا رو راضی میکنی و میاریش جلو ورودی سالن آمفی تئاتر فهمیدی؟
و کیرشو تا جای ممکن فرو کرد و همینطوری نگه داشت. راه تنفسم کاملا بسته شده بود و نمیتونستم حرفشو تایید کنم. تو چشمام خیره شد و با خشونت بیشتری گفت: فهمیدی یا بیشتر دلت میخواد؟
داشتم خفه میشدم ولی انقدر سرمو محکم گرفته بود که نمیتونستم ولش کنم. حدودا یه دقیقه نفسمو حبس کرده بودم و آخر سر وقتی دید دارم از حال میرم کیرشو از دهنم درآورد و پرت شدم زمین. طوری سرفه میکردم که انگار اکسیژن بهم نمیرسید. آقای راد خطاب به آقای نوری گفت: پسرو اینجوری باید تربیت کرد.
و شروع به مرتب کردن خودش کرد. بعد چند دقیقه که کم کم داشت حالم بهتر میشد نوری بالا سرم ایستاد و گفت: بهتره درستو گرفته باشی وگرنه تنبیه بزرگ تری در انتظارته
و دستی به شلوارش کشید تا منظورشو برسونه. یعنی کیر نوری از کیر راد هم بزرگتر بود؟ حیف که اون روز کیرشو نشون نداد. نفس نفس زنان گفتم: بله قربان
وقتی لباسامو پوشیدم از کلاس رفتم بیرون میشنیدم که نوری از راد میپرسید: برنامت برای فردا چیه؟
راد تو جوابش گفت: سالن تئاتر که همیشه خالیه. ما هم یه زنگ نمیریم درس بدیم بچه ها هم که از خداشونه.
دیگه به حرفاشون گوش نکردم و راهمو کشیدم رفتم. نوری و راد فکر میکردن منو ادب کردن. در حالی که این آرزوی من بود و روز و شب بهش فکر میکردم. حتی دلخور بودم که چرا نوری تنبیهم نکرد. باید طعم کیر اونم میچشیدم. وقتی تهدیدم میکردن از قصد می گفتم بله استاد، چشم قربان تا حس قدرت بهشون ببخشم و بیشتر لذت ببرن. تو هوس کیر های رویاییشون آروم و قرار نداشتم. حالا که به کیر آقای راد متبرک شده بودم احساس تقدس میکردم. دل تو دلم نبود کیر آقای نوری و آقای یوسفی هم تست کنم.
ادامه…
نوشته: Onlymen