مردان مجرد , زنان متاهل 93
–
اکبر خیلی آروم شده بود و دیگه به کارای فینگلی توجهی نداشت …
تارا : بیتا می بینی ; ! این فسقلی چقدر کاراش با مزه هست ;
بیتا با اشاره دست تارا رو متوجهش کرد که چیزی نگه و دست از سر اکبر بر داره . اکبر هم حالا کیرشو توی دهن بیتا طوری حرکت می داد که گویی اولین باره که کیرشو فرو می کنه توی دهن زنی .. تارا هم سمیر رو انداخته بود روی زمین و خیلی محکم روی کیر اون نشست . طوری که صدای حرکت کیر روی کس اون مثل تیری بود که از چله رها شه … بیتا که در حال ساک زدن کیر اکبر بود یه نیم نگاهی هم به سمیر و تا را داشت که ببینه چه جوری دارن با هم حال می کنن ; .. دقایقی بعد انگار همه جمعیت وا رفته بودند .. به هر گوشه ای که نگاه می کردی آب کیری رو زمین ریخته شده بود و تو نمی تونستی متوجه شی که چی به چیه . بعضی از زنایی که حریص تر نشون می دادند و دوست نداشتن که قطره ای از این آب حروم شه زبونشونو مثل جا رو روی زمین می کشیدند و در حال لیس زدن و خوردن این آبا بودن ..خیلی ها افتاده بودن رو هم و به خواب رفته بودن دیگه نایی واسه کسی نمونده بود .. انگار گروه اکبر خان آخرین گروهی بود که در حال سکس بودند . لحظاتی بعد همه شون عین جنازه رو هم افتاده بودند . خیلی ها به خواب رفته و خیلی ها در حال خماری بودند .
افشین هم بدون این که انزال شه فریده رو به ار گاسم رسونده و اونو در یه حالت خلسه رهاش کرده بود . فریده هم طوری شده بود که ترجیح می داد فقط به اون سه نفر نگاه کنه . دیگه بی خیال این شده بود که افشین داره چیکار می کنه و با زنای دیگه حال می کنه . باید خودشو قانع می کرد که شرایط به همین صورتیه که خودش درست کرده و گریز و گزیری نیست . ستایش و مهناز که میدونو واسه مانور خودشون آزاد می دیدند افتاده بودند به جون افشین .دیگه دست از لز و ور رفتن با خودشون بر داشته بودند . افشین هم که دیگه بعد از اون همه ور رفتن با فریده انزال نشده بود کیرش تا اون حدی ایستادگی داشت که بتونه حریف اون دو تا زن بشه ..
-خانوما من دیگه جون ندارم شما دو تا هر کاری دوست دارین با من انجام بدین .. . ستایش شور و حال بیشتری نشون می داد .. گویی برای اون افشین تنها مرد زندگی بود . احساس آرامش می کرد … فریده از اتاق خارج شد .. با بنفشه روبرو شد . برای لحظاتی دو زن خیره به هم می نگریستند . انگار می تونستن فکر همو بخونن . بنفشه حس می کرد که با همه لذتی که این مدت از بودن با مردای دیگه برده هنوز شوهرشو دوست داره .. نمی خواد اونو قسمت کنه . شاید بتونه خودشو یه جوری با این وضعیت که اونو به صورت گذرا در حال حال کردن با بقیه ببینه وفق بده ولی نمی تونه اونو برای همیشه ببینه که اون متعلق به دیگری شده . بازم فریده رو این جا می دید حرصش گرفته بود . فریده هم به این فکر می کرد که چی شده که این زن فضای حمام رو رها کرده و اومده سراغ افشین … بدون این که حرفی به هم بزنن از هم فاصله گرفته هر کدوم به مسیر خودشون رفتن . در نیمه باز بود . بنفشه از لای در به این نگاه می کرد که چطور اون دو تا زن دارن با شوهرش حال می کنن . با ستایش آشنایی چندانی نداشت . ولی بدنش رو خیلی خوش فرم و تر و تازه می دید . . از این که با لذت و هیجان داره با افشین ور میره خیلی حرصش گرفته بود .. حالت کیر افشین رو به خوبی می شناخت . نشون می داد که اون تا به حدی انزال شده که دیگه نمی تونه و شایدم نمی خواد که آبی از دست بده و خیلی راحت می تونه جلو گیری کنه .. در این حالته که یک زن و حتی یک مرد می تونن بدون استرس از جلو گیری مرد تا اون جایی که نایی دارن از وجود هم لذت ببرند و زن خیلی راحت به ار گاسم برسه.. بنفشه به این فکر می کرد که اگه اون به عنوان یک زن متاهل می تونه از پسرای مجرد لذت ببره به اندازه ای می تونه روحیه بگیره که این انرژی و آرامش رو در زندگی مشترکش به کار بگیره .. ولی آیا شوهرش این جنبه و ظرفیت رو داره که فراموشش نکنه ; چقدر دلش می خواست که می رفت روی تخت شوهرش و اون دو تا زنوازش دور می کرد و خودش با شوهرش حال می کرد . در همین افکار بود که متوجه شد یکی از پشت خودشو به اون چسبونده … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی