مریم، همسایه ی حشری
سلام به همگی این خاطره مربوط به سه سال پیشه و ماجرای اولین رابطه جنسی جدی منه
اسمم نیما ۲۳ سالمه هنوز سربازی نرفتم… تقریبا بعد از دوره ی دبیرستان با اصرار خودم تنها زندگی می کنم پنج ساله کار میکنم هرچی که دارمو خودم با پول خودم خریدم…
تا سن ۲۰ سالگی اصلا یه بارم جلو یه زن یا دختر لخت نشده بودم اصلا تجربه ای نداشتم فقط خود ارضایی میکردم خیلی هات میشدم…
یه روز وقتی داشتم اسنپ کار می کردم یه سفر واسم اومد که اسم زنه واسم آشنا بود … خودم چون دوست داشتم باهاش بیشتر ارتباط بگیرم قبول کردم…
بعدش دیدم سریع بهم زنگ زد … اونم منو میشناخت
سلام و احوالپرسی و این چیزا … بهم گفت راستش یه غذا سفارش داده برم واسش بگیرم ببرم
منم قبول کردم صداش میلرزید پشت تلفن انگار همزمان داشت با خودش ور میرفت…
داستان من با این زنه اینکه چطوری شد که اینقدر آشنا شدیم یه خورده طولانیه
اوایل که تازه اومده بودم اون محل تو اون سال … ارتباطم باهاش فقط در حد سلام و احترام بود به مرور … گذشت تا یه مدت گاهی موقع ناهار یا شام واسم غذا می آورد خودش …
من اکثرا از بیرون میخرم ولی یه چندتا چیزو بلدم خودم درست کنم
چندبار منم واسش یه سری چیزا که بلد بودم پختم بردم اونم خوشش اومد و کم کم رابطه ام باهاش صمیمی تر شد …
بعدشم بین زن همسایه های مجتمع یه قرعه کشی راه انداخت منم توش شرکت کردم
هر ماه پول میزاشتیم…
از مشخصاتش بگم… اسمش مریم بود … قدش اندازهی یه وجب از من کوچیکتر بود … البته من قدم خیلی بلند بود
اونم مثل منم لاغر بود تقریبا … یه خانوم چادری بود خودشم منو پسرم صدا میکرد بهم میگفت مامان صداش کنم…
۲۶ سالش بود شوهرش پاسدار نیروی دریایی بود … تو کل اون مدت من فقط یه بار شوهرشو دیدم تو محل … اکثرا دو سه هفته یه بار میومد خونه شون…
یه سری مریم خانوم انقدر باهام راحت شده بود پیج اینستاشو بهم داده بود منم پستاشو نگاه می کردم … عکسای خونگیشو میدیدم
اینم درموردش بگم اون موقع فکر کنم ۶-۷ ماه میشد که باردار بود تو اینستا میدیدم راجبش استوری میزاشت …
خلاصه من غذا رو بردم واسش به اصرار خودش منو کشوند تو خونه اش
کم خونه اش نرفته بودم ولی هیچ موقع بدون چادر ندیده بودمش
ولی این سری که رفتم تیشرت و شلوارک پاش بود واقعاً هم یه زن حامله رو از نزدیک ندیده بودم… شکمش خیلی بزرگ بود نوکشم عین پستونک بود …
که حس شرم و خجالت من باعث میشد نگاهمو رو بدنش نندازم !
اونم کیف می کرد همیشه از این خجالت من چند بار شده بود ازم تعریف کرده بود
دیگه دیدم موقعیت خوبی نیست اصلا کپ کرده بودم چرا این پیش من انقدر آزاد داره تو خونه میچرخه خواستم یه بهونه بیارم برم
بلند که شدم رسیدم دم در واحد دستمو گرفت
اینکه عین زلیخا و یوزارسیف حدود نیم ساعت طول کشید تا منو راضی کرد بماند
صحنه از اونجا یادمه که خوابیده بودم رو مبل مریمم رو زانوهام بود اصرار میکرد شلوارمو بکشه پایین آلتمو ببینه …
منم مقاومت میکردم با این همون لحظه آبم تو شلوارم ریخت
دیگه بدتر بود واسم حس خجالت داشتم از اینکه ببینه ارضا شدم
تازه یکمم پشمالو بود پاهام و رونم و دور بر کیرم خیلی بیشتر خجالت داشتم
دیگه انقدر اصرار کرد و گفت… فقط یه دقیقه نگاه میکنم …
دیگه منم قبول کردم
کشید پایین تا رو زانوهام که درجا با شورتم اومد پایین
کیرم نیمه راست افتاد رو رونم …
دور و برشم پر از پشم بود
من که از خجالت داشتم آب میشدم
مریم برعکس من نگاهش کرد یکم و آروم با لبخند گفت… آخی چه کیوته ؟
درجا لباشو گذاشت رونمو بوسید جلو اومد بدنه کیرمو بوس کرد
با نیشخند گفت… ارضا شدی؟
منم از نفس نفس داشتم میمردم گفتم… آره
گفت… بازم میتونی ارضا بشی ؟
سر تکون دادم گفت… نگه دار خودتو یکم کار دارم باهات
کیرمو برداشت گذاشت دهنش
انقد خوب می خورد هی دراز تر میشد …
انقد گنده و سفت شده بود که درد میگرفت کیرم
داد بالا تخمامو لیس زد عین سنگ شده بود کیرم
بعد کله اشو گذاشت دهنش و شروع کرد مکیدن که یه لحظه داشت آبم میومد سریع بلند شدم
به زور خودمو نگه داشتم
تیشرتشو در آورد و شلوارکشم کشید پایین و خوابید رو کاناپه…
گفت … پسر چرا اینقدر خجالتی … شلوارتو درآر بیا رو سینه ام…
منم کامل درآوردم از پام و با زانو رفتم رو کاناپه …
سرش رو متکای مبل بود یکم رونمو مالید و گفت… سوتینمو باز کن مگه ممه دوست نداری !؟
منم بدنم میلرزید پشت رونم شکم گنده اش بود حواسم بود وزنمو نندازم روش از طرفی سینه هاشم زیر خایه هام …
دست کردم پشتش و گیره های سوتینو باز کردم
دوتا ممه اندازه ی زانوهام افتاد بیرون … انگار از قفس آزاد شدن
دیگه حس غریزه جنسیم با توجه به فیلم های که دیده بودم ناخودآگاه خم شدم شروع کردم به مک زدن ممه هاش
نشستم پایین مبل چون جام راحت نبود
انقدر اونم خوشش میومد سرمو فشار میداد رو ممه هاش
منم هرچی بلد بودم انجام می دادم
تا اینکه لرزید و دستمو گرفت بلندم کرد منو اورد رو سینه اش دوباره
لای سینه هاش تف ریخت و کیرمو گذاشت باش و منم دیگه نتونستم رو زانوهام وایستم و نشستم رو شکمش
اونم انگار بدجوری حشری بود سینه هاشو تند تند تکون میداد
کیرم لای سینه هاش گم شده بود انقد گنده بود ولی خیلی لیز و لطیف و نرم بود بدجوری حال میداد
دیگه نفهمیدم کی آبم اومد فقط دیدم یه رگه از لای پستوناش پاشید زیر گردنش …
اونم خندید و لرزید و گفت… اشکال نداره عزیزم راحت باش…
محکم ممه هاشو فشار میداد رو کیرم منم کامل که تخلیه شدم از رو شکمش بلند شدم
اونم بلند شد رفت دستشویی تو روشویی سینه هاشو داشت میشست گفت… پسر تو چقدر هولی یکم نگه دار خودتو حال کنی …
بعدش رفت از تو کشو یه کاندوم آورد گفت… اینو بنداز روش تاخیری داره
خودش با دستش یکم کیرمو مالید و کشید سرش
خندید و گفت… هنوز منو به اوج نرسوندی تازه مونده کارمون …
شورتشو درآورد رفت رو مبل بازم به پشت خوابید گفت… بیا ببینم چی بلدی …
منم تا به حال تو عمرم کس از نزدیک ندیده بودم رفتم خیلی کصش بزرگ بود
اندازه یه وجب دست فکر کنم چون باردار بود اینطوری بود
با دستم یکم مالیدمش اونم حشری شد
به حالت جیغ گفت… بخور دیوونه
منم یکم چندش بودم ولی به زور خودمو راضی کردم با اینکه یه بوی عجیبی میداد زبونمو زدم به کصش
عین هندونه ی قرمز بود لاش
کله مو فشار داد رو کصش
منم پنج دقیقه با زور داشتم تحمل می کردم تا ولم کرد و گفت… زود بکن توش جرش بده
منم هول بودم اولین کس زندگیم بود
خودمو میزون کردم و یهو تا ته کیرمو کردم توش
انقدر داغ بود یهو پریدم
اصلا انتظار نداشتم اینقدر داغ باشه
نوک کیرم میسوخت
خودش جیغ میزد بکن دیگه چرا وایستادی
منم یکم میزدم توش از شدت داغی میکشیدم بیرون یکم خنک میشد دوباره میکردم توش
اصلا ارضا نتونستم بشم … تا میومدم لذت ببرم داغی کصش خرابش می کرد …
اون فقط یه بار ارضا شد و لرزید و موهامو کشید …
بعدش منم کشیدم بیرون کاندومو در آوردم خیلی دوست داشتم کیرمو بمالم رو شکمش خیلی لطیف و نرم و سفید بود …
یکم مالیدم و آبم اومد رو شکمش
رفتم کیرمو شستم و شلوارمو پوشیدم
اونم حموم رفت و اومد با هم ناهار خوردیم
ازم تشکر کرد و منم با خجالت فقط زمینو نگاه می کردم … تشکر کردم ازش … میگفت… خیلی بهش خوش گذشته خیلی دوست داشته با یه پسر جوون حال کنه … خیلی وقت بوده سکس نکرده …
بعدشم رفتم خونه
هروقت یادش می افتم میزنم انقد پشم ریزونه
ببخشید طولانی بود دوست داشتم حس و حالمو کامل توصیف کنم … خیلی جاهاشو خلاصه کردم …ولی بازم طولانی بود …
لطفاً نظر بنویسید
ممنون
یه همچین چیزی بود تقریبا…
نوشته: Nima