مستی قشنگه ولی با آدمش

با سلام اسم ها مستعار هست خاطره مال تقریبا یه ماه پیشه من اسمم کوروش هست ۱۸ سالمه قد ۱۸۲ یکم لاغرم
رفیقم شایان برای دوست دخترش تو مهریز یزد یه باغ اجاره کرده بود هو قرار بود یه تولد حالیت باشع ای بگیره ما از صب رفتیم شام سفارش رد کردیم و تزئینات و عرق و نمیدونم کیک و خلاصه داشتیم باغو برا شب آماده میکردیم گذشت تا شد ۴/۵ بعد از ظهر منم رفتم خلیج فارس و یه ساعت برا هدیه گرفتم کار ندارم تا رفتم خونه آماده شدم ۸ بود یه پیام اومد سلام خوبی من پری دوست سحرنازم امشب میتونی یه بار دنبال منم بیای راهم دوره هو این کصشرا گفتم باشه بپوش تا ۴۰ دیقه دیه بیا بیرون منم نشستم تو ماشین و حرکت کردم سمتش رسیدم تو لوکیشن دیدم نیست یه خورده وایسادم دیدم پری با یه لباس تقریبا لختی اومد سریع سوار ماشین شد و حرکت کردم سمت مهریز نصف راه رفته بودم خانم یادش اومد کادو همراهش نیست دوباره برگشتم داشت میرفت سمت خونه زیر چشمی دیدمش برق از سرم پرید خیلی خوب بود رفت و اومد نشست تو ماشین یه نگاه شیطنت امیزی بهش کردم اونم لبخند زد یهو گفت دیر شد برو منم راه افتادم سمت باغ چون دیر شده بود خیلی تند میرفتم درست جلو صدا و سیمای یزد یه ماشین اومد جلوم زدم رو ترمز با کله رفت تو داشبورد نگام کرد اومد بزنه رو پام راست زد تو تخمم نگاش کردم گفت حقته رفتیم پلیس راه رد کردم نزدیکای مهریز بودم
از پری بگم یه دختر ۱۷/۱۸ ساله موهای گندمی قدشم خیلی بود ۱۷۰ تا باسنش معمولی بود ولی جلوبندی عالی و پوستشم سبزه
خلاصه رسیدم دم باغ شایان ریموت زد ماشین و بردم تو مریم رفت لباس عوض کنه شد تا تقریبا ۱۰.۳۰ که مهمونا اومدن تقریبا ۲۲ /۲۳ نفر شدن اکثر همکلاسی های سحر بودن با رلاشون اینا شرو کردن رقصیدن و عرق خوردن همه مست منم به قدری مست بودم کع دنیا داشت دور سرم میچرخید اومدم برم تو ساختمون دم در پری و سحر و دوتا دیگه داشتن قلیون می‌کشیدن یکیشون اومد گفت کوروش یه پیک با نمیزنی نشستم با اونا هم خوردن یه دفه پری گفت بیا برقصیم منم مست قبول کردم وسط رقصیدم سرم گیج رفت خوردم زمین اونم همراه من افتاد رو من منم کیرم شق شده بود تا اومدم بلند شم دیدم داره به سید علی نگا میکنه(سید علی کیرمه) از دهنم در رفت گفتم دوست داری اینم خمار گفت ارع ولی روم نمیشه دستشو گرفتم بردم بالا یه اتاق داشت تو دوسه تا پتو و تشک درو زدم به هم دیدم دستگیره ندارع کار ندارم این مست افتاده بود رو زمین منم کم کم رفتم رو کار لباشو شروع کردم خوردن اونم کم و بیش همراهی می‌کرد تا دستمو بردم پشتش یه فشار دادم پنبه نرم تر بود این کون اونم کم کم از رو شلوار می‌مالید منم حشر زده بود بالا مث وحشیانه لباسش یه تیکه بود هی میکشیدم پایین یه بار سفت کشیدم و پاره کردم انداختم کنار نگاش کردم یه سوتین آبی نفتی و شرتش که باهاش ست بود اینارم در آوردم رفتم پاین ابن کصو خوردن زبونمو می‌کردم تو کصت با انگشتم بالای کصشو می‌میمالیدم یه دفه لرزید یه آب لزج و شفاف ریخت تو دهنم بلند شدم لباسا رو در آوردم و عمودی کیرمو میمالیدم یه کصش خانم پرده نداشت با یه دست ممه رو میچلوندم با اون یکی هم میمالیدم بهش هی اه و ناله می‌کرد که بکن بکن منم رو لجش بیشتر میمالیدمو یه بار فرو کردم توش خیلی داغ و تنگ بود یکم نگه داشتم شروع کردم تلمبه زدن هنوز دو دقیقه نشده بود پوزیشن عوض کرد گفت داگی بکن امباری تلمبه هارو محکم تر میزدم صدا تالاپ تلوپ دو این اتاق کوچیک پیچیده بود منو حشری تر می‌کرد تا ۱۰ دیقه بعدش دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون اومدم از عقب بکنم گفت درد داره منم گوش حرفش نکردم گذاشتم عقبشو تف زدم شرو کردم فشار دادن مگه تو میرفت اینم دردش گرفته بود میگفت بده بخورم منم از خدا خواسته لش کردم رو تشک ینی حسی بهتره از ساک زدن برات نیست این داشت می‌خورد منم از حال رفتم بعدشم یادم نمیاد گذشت تا یه سیلی اومد تو گوشم بلند شدم دیدم پری با اعصاب خورد داره نگام میکنه منگ گفتم چیه لباسش نشونم داد گفت تو وحشی اینو پاره کردی زدم زیر خنده دیگه حالم داشت خوب میشد اومدم برم بیرون دیدم در دستگیره نداره این اتاقم نه پنجره داشت نه چیزی دیگه به هر ضربی بود در و از لولا در آوردم رفتیم پایین دیدم ساعت ۳ صبه پشما جفتمون ریخته بود همه رفته بودن شایانم گوشیو وسایلمون گذاشته بود تو ماشینم خلاصه رفتیم تو ماشین پریم لباس اول شبش پوشید و در باغ باز کردم ماشینو بردم بیرون و حرکت کردم سمت یزد حالا گوشی دوتاییمون پر میس کال اون ریده بود من که بیشتر گذاشتمش در خونه شمارشو گرفتم و رفتم فرداش شروع کردم پیام بازی و حرف زدن که دیشب چیزی بهت نگفتن گفت نه و همه چی اکیه امید وارم خوشتون اومده باشه

نوشته: کوروش

دکمه بازگشت به بالا